eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
349 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
621 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 بسم الله الرحمن الرحيم 🍃 📣 قابل توجه اعضاء وفعالان ✅ اولین دوره نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی باعنوان " " در راستاى تقویت علمی ومعرفتی اعضای نهضت برگزار می گردد. ⏪ مدرس: استاد ⏪اعطای گواهی پایان دوره 🔰جهت اطلاع از سرفصل ها ، روش شرکت ، ثبت نام واطلاع رسانی به کانال آموزش غيرحضوري نهضت 👈 @amoozeshemajazi در پیام رسان مراجعه فرمایید. ❌ظرفیت ثبت نام محدود مي باشد . 🕐 زمان ثبت نام : از٢٩بهمن تا٢ اسفند 🆔 @mahdavi_arfae
جوان کومونیست یوگوسلاوی.mp3
7.96M
🔈 جوان کمونیست که با نهج البلاغه مسلمان شد! 👌 قصه ای کوتاه و شنیدنی! 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 @baalitamahdimaybod
19.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک ریزند و اگر زنده ماندید، با اشتیاق سوی شما آیند. 📒 ، حکمت ۱۰ 🌷به مناسبت اولین سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی 🌹 @baalitamahdimeybod
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 اول : «ایام کودکی» 🔰 [من علی فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد در روز سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل در مکه و درون خانه کعبه متولد شدم. پدرم چندین فرزند داشت و در معشیت در تنگنا بود تا اینکه خویشان نزدیک به یاری شتافتند و هرکدام سرپرستی یکی از فرزندان را به عهده گرفتند. از آن میان رسول خدا مرا برگزیدند تا در کنارشان زندگی کنم. رسول خدا پسری نداشتند اما تقدیر الهی چنان بود که از من چونان پدری مهربان نگهداری کنند و در رشد وتربیت من تمام مهر عطوفت پدرانه را به کار گیرند تا آنجاکه:] 🔻مرا در دامان خویش می نشاندند و در آغوش می گرفتند و در بستر مخصوص خود جای می دادند... بوی خوش آن حضرت به مشامم می رسید. حتی گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذاشتند. هرگز دروغ و خطایی در گفتار و رفتار من مشاهده نکردند... 🔻[من نیز همانند رسول خدا که در تکفل خداوند و تحت تربیت فرشته اش در راه کرامت و راستی و اخلاق نیکو بود] من نیز همواره با رسول خدا بودم همچون فرزندی که همیشه کنار مادر است... رسول خدا هر سال چند ماهی را در غار حراء سپری می کردند... و در طول این مدت جز من کسی ایشان را ملاقات نمی کرد... 🔻....بعد از وفات پدرم ابوطالب، حضرت اجازه ندادند طعم یتیمی را بچشم و محبت های ایشان به من و خانواده ام کافی بود تا کمبودی احساس نکنیم. اما این همه سخن نیست ؛ بلکه بهره های معنوی و علمی که از رسول خدا برده ام و جایگاه والایی از این رهگذر نزد خدا یافته ام فراتر از آن است که بتوانم بیان کنم . 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... ‌..........علی از زبان علی.......... 🌹 @baalitamahdimeybod
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 دوم: «نخستین ایمان آورنده به رسول خدا» 🔻[دوران کودکی را در کنار پیامبر پشت سر گذاشتم و دوره نوجوانی را تجربه می کردم که خدای متعال آن بزرگوار را در چهل سالگی برای پیامبری برگزید] 🔻....آن روز ها من در میان خاندان پیامبر جوان ترین بودم و پیوسته در خدمت آن بزرگوار بودم. رسول خدا همه خاندان عبد المطلب را به توحید و پذیرش رسالت خود دعوت کردند اما آنان روی برتافتند و رسالت وی را انکار کردند و به انکار نیز بسنده نکردند و روی در روی ایشان ایستادند و از سر دشمنی با ایشان مقابله کردند و هرگونه رفت و آمد و مودت را از ایشان دریغ کردند. 🔻وقتی نزدیکترین خویشان آن حضرت این گونه با وی رفتار کردند گروه های دیگر نیز تاب این دعوت را نداشته و اندیشه خود را به کار نمی گرفتند تا حقیقت پیام ایشان را درک کنند و پذیرش این دعوت برایشان سنگین بود. در چنین وضعیتی من به تنهایی و بی درنگ فردای روز بعثت، با شور شوق دعوت و اطاعت ایشان را پذیرفتم و چنان به حقانیت ایشان یقین داشتم که کمترین تردیدی در قلبم نداشتم. سه سال با رسول خدا و خدیجه که او نیز با جان و دل دعوت رسول خدا را پذیرفته بود همراه بودم و باهم نماز می خواندیم. 🔻در آن روز های آغازین که اسلام هنوز به هیچ خانه ای راه نیافته بود من در خانه پیامبر نور وحی را مشاهده و عطر نبوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر پیامبر نازل می شد، ناله شیطان را می شنیدم لذا از رسول خدا می پرسیدم این ناله چیست؟ فرمودند این ناله شیطان است، او از زمانی که دریافت بر من وحی می شود، مأیوس شده است از اینکه مردم از او فرمان برداری کنند. و در ادامه فرمودند: «آنچه من می شنوم؛ تو نیز می شنوی و آنچه من می بینم، تو نیز می بینی، اما تو پیامبر نیستی و یاور من هستی و راه خیر را طی خواهی کرد». 🔻در همان روز های نخست بعثت روزی در کنار رسول خدا مشغول عبادت بودم و هردو به سجده رفته بودیم، پدرم ابوطالب وارد شد و مارا در حال عبادت مشاهده کرد، با شگفتی گفت: حواست را جمع کن و با تمام وجودت پسر عمویت را یاری کن. مبادا او را تنها گذاری و از همراهی او دریغ کنی. پدرم با این سخنان مرا به همیاری و همراهی رسول خدا حمایت و تشویق کرد. 📚منابع: 1.الخصال، ج2، ص366 2. الاختصاص، ص165 3. ارشاد القلوب، ج2، ص 344 4. نهج البلاغه، خطبه 192 5. نهج البلاغه؛ خطبه 131 📘 کتاب علی از زبان علی علیه السلام ↩️ادامه دارد... .........علی از زبان علی......... 🌹 @baalitamahdimeybod
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 سوم: «محبوب ترین فرد نزد رسول خدا » 🔻رسول خدا یک نوبت در روز و یک نوبت در شب را به صحبت کردن با من اختصاص داده بودند، من خدمت ایشان می رسیدم و درباره موضوعات مختلف با هم گفتگو می کردیم. همه یاران رسول خدا می دانستند که ایشان برای هیچکس چنین برنامه ای نداشتند، جز برای من! بیشتر در منزل من و گاهی در منزل ایشان که در این صورت خانه را برای گفتگو خلوت می کردند، اما هنگامی که به منزل ما می آمدند همسرم فاطمه و پسرانم را بیرون نمی فرستادند. 🔻هرگاه از ایشان پرسشی داشتم پاسخ می دادند و هنگامی که سؤالاتم تمام می شد، ایشان سخن را آغاز می کردند. بعد از نزول هر آیه ایشان حتما آیه را برای من املا می کردند تا من با خط خود آن را بنویسم. علاوه بر این آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آن را به من تعلیم می دادند و دعا می کردند که خدا توان فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید. 🔻چنین بود که پیامبر خدا همه آنچه خدا به ایشان از حلال و حرام، امر و نهی، علوم گذشته و آینده و هر آنچه به پیامبران پیشین نازل شده بود، به من تعلیم دادند و من چنان آن ها را فرا گرفتم که حتی یک کلمه از آن ها را فراموش نکردم. 📘 کتاب علی از زبان علی علیه السلام ↩️ادامه دارد... ...... علی از زبان علی ...... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
Montazer: ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت چهارم: «علی شفیع علی» 🔻امروز مطلبی را می گویم که تاکنون برای هیچ کس نقل نکرده ام: یک بار از رسول خدا خواهش کردم برای من دعا کنند... برخاستند و به نماز ایستادند. هنگامی که دست خود را برای دعا به درگاه الهی بلند کردند، شنیدم که چنین دعا کردند: «بار پروردگارا، به حق بنده ات علی مغفرت خود را شامل علی کن!» 🔻عرض کردم چرا اینگونه دعا کردید؟ فرمودند: «آیا نزد خدا کسی گرامی تر از تو وجود دارد که برای اجابت دعا ، او را شفیع قرار دهم»؟ ✳️ نزدیک، مثل دو انگشت دست حتی در بهشت: 🔻روزی که همراه رسول خدا بودم مردی آمد و بی مقدمه از رسول خدا پرسید: «از میان خلق خدا محبوب ترین فرد نزد شما کیست ؟ رسول خدا مرا به وی نشان دادند و فرمودند: این و همسرش و دو پسرش. آن ها از من و من از آن هایم. آنها همراهان من در بهشت خواهند بود». آنگاه رسول خدا نزدیکی ما را به هم نشان دادند و اینکه در بهشت جدایی ناپذیریم، دو انگشت خود را به هم چسباندند و فرمودند: «این چنین که دو انگشت من در کنار هم قرار دارند!» ✳️ بستر پیامبر خدا قربانگاه علی: 🔻[هنگامی که پیامبر برای حفظ جان خویش به شعب ابیطالب پناه برده بودند پدرم برای حفظ جان ایشان شب ها محل خواب ایشان را تغییر می دادند و به من می گفت در بستر ایشان بخوابم. یک شب به پدرم گفتم:] « پدر جان، با این کار بالاخره مرا به کشتن خواهی داد! » پدرم در پاسخ این اشعار را بر لب جاری کرد: 🔻به عنوان آزمونی بزرگ، تو را به قربانگاه فرستاده ام..... تا فدایی کسی باشی که نجیب و نجیب زاده است و تو قربانی کسی می شوی که گذشته روشن و شرافت و کرامت و بخشندگی دارد. 🔻 و من در پاسخ پدرم این اشعار را خواندم: آیا مرا فرمان می دهی که در یاری احمد بردبار و صبور باشم؟...... به خدا سوگند که سخن من به سبب ترس و نگرانی من از مردن نبود. من با آن سخن می خواستم بدانی که آگاهانه در بستر می خوابم...... 🔻سپس اشعار دیگری سرودم: جانم را فدای بهترین کسی می کنم که بر زمین مکه گام نهاده است.... او بهترین کسی است که کعبه و حجر الاسود را طواف کرده است. در بستر پیامبر به جای او آرمیده ام تا رسول خدا با امنیت در شعب بیارامد. ↩️ ادامه دارد.... 📗 کتاب علی از زبان علی 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
Montazer: #خاطرات_امیرالمومنین_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت پنجم :« لیلة المبیت» 🔻قریشیان برای نابودی رسول خدا صلی الله علیه وآله برنامه‌های زیادی داشتند و به هر کاری دست می زدند و در پی قتل ایشان بودند، اما هیچکدام به موفقیت نینجامید تا اینکه در "دارُالنَّدوه" گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند هر قبیله ای از قریش یک مرد جنگجو معرفی کند تا آنها با شمشیرهای خود به ایشان حمله ور شوند تا به این ترتیب بعد از کشته شدن وی هر قبیله ای به حمایت از جنگجوی خود برخیزد و مانع قصاص او شود تا خون رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون قصاص بماند. 🔻در چنین وضعیتی جبرئیل نازل شد و اخبار جلسه و تصمیم آنها را به سمع پیامبر رسانید و از جانب خداوند دستور هجرت از مکه را به پیامبر ابلاغ کرد." حضرت مرا از جریان توطئه قریش آگاه کردند و از من خواستند که در شب موعود به جای ایشان در بستر شان بخوابم و جانم را برای محافظت از ایشان سپر سازم تا آن حضرت بدون اطلاع قریش بتوانند مکه را ترک کنند و خود را به غار برسانند؛ من بی درنگ و با اشتیاق پیشنهاد ایشان را پذیرفتم به استقبال این خطر بزرگ رفتم، خوشحال بودم که فرصت یافته‌ام جانم را فدای ایشان کنم و به جای ایشان کشته شوم، من در بستر ایشان خوابیدم و مردان جنگجو وارد خانه شدند اما به جای رسول خدا صلی الله علیه و آله با من روبرو شدند بلافاصله شمشیر خود را کشیدم و از خود دفاع کردم دفاعی که خدا و مردم از آن خبر دارند." ✳️ هجرت به مدینه 🔻پس از خروج آن حضرت و هجرت به مدینه بنا به دستور ایشان امانتهای مردم را به آنان بازگرداندم سپس از مکه خارج شدم تا خود را به آن حضرت برسانم در منطقه قُبا خدمتشان رسیدم وقتی مرا دیدند چهره شان شاد شد و لبخندی زدند، به من فرمودند ای علی نزدیک بیا مرا کنار خود نشاندند سپس رو به اصحاب کردند و فرمودند: اصحاب من! با آمدن برادرم علی رحمت به شما روی آورد، اصحاب من! به راستی که علی از من است و من از علی هستم جانش از من و سرشتش از سرشت من است ،او تا زمانی که زنده ام و پس از مرگ من نیز برادر و وصی و جانشین من در میان امت است هر کس از او اطاعت کند در حقیقت از من اطاعت کرده و هرکس با او همراهی کند با من همراهی کرده؛ آن کس که با او مخالفت کند با من مخالفت کرده است. 📚 منابع: ۱. خصال جلد ۲ صفحه۳۶۶ ۰۲ الاختصاص صفحه ۱۶۵ ۳. ارشاد القلوب جلد ۲ صفحه ۳۴۵ ۴ . تاریخ دمشق جلد یک رقم ۱۹۰ ۵. الطبقات الکبری جلد ۳ صفحه ۱۵ ۶ . انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۲۶۲ ۷ . امالی شیخ صدوق مجلس ۹ ح۱۰ ص۳۵ ۸ . روضة الواعظین جلد ۱ صفحه ۱۰۱ 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد..... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات‌_امیرالمومنین‌_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 ششم:«پیمان برادری» 🔻روزی پیامبر پیمان اخوت و برادری میان مسلمین برقرار کرد این کار در ایجاد وحدت و صفا و صمیمیت بین مسلمانان تاثیر شگرفی گذاشت. هنگامی که ایشان میان اصحاب خویش پیمان برادری برقرار کردند به آن حضرت عرض کردم : «ای رسول خدا در میان همه اصحاب خویش برادری ایجاد کردی ولی مرا تنها گذاشتی! ایشان فرمودند تو را برای برادری با خودم انتخاب کرده ام تو در دنیا و آخرت برادر من هستی و جایگاه تو نزد من همانند جایگاه هارون نزد موسی است». ✳️ سند افتخار 🔻ده سندافتخار از رسول خدا به یادگار دارم، که هر یک از آنها نزد من محبوب تر است از هر آنچه خورشید بر آن می تابد. رسول خدا به من فرمودند: 1. ای علی تو در دنیا و آخرت برادر من هستی. 2. روز قیامت در پیشگاه خداوند جبار، تو نزدیکترین خلایق به من هستی. 3. منزل تو در بهشت مقابل منزل من است؛ چونان که منزل دوستان خدا روبه روی هم است. 4. تو وارث من هستی. 5. پس از من تو وصی من در ادای وعده ها و انجام کار هایم خواهی بود. 6. در غیاب من تو حافظ و سرپرست خانواده من هستی. 7. تو امام و پیشوای امت من هستی. 8. تو برپادارنده عدالت در میان امت من هستی. 9. تو دوست من هستی و دوست من دوست خداست. 10. دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست. 📚 منابع: ۱. الامالی شیخ مفید مجلس ۲۲ حدیث ۴ ۲. الخصال جلد ۲ صفحه ۴۲۹ ۳. الأمالی شیخ طوسی صفحه ۱۹۴ ۴. بشارة المصطفی صفحه ۲۱۶ 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات‌_امیرالمومنین‌_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتم «ازدواج با دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله» 🔻به محضر رسول خدا رسیدم آن بزرگوار با روی گشاده فرمودند: «با من کاری داشتی»؟ من از نزدیک بودن خویش با ایشان و توفیقاتم در پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا یاد کردم. حضرت فرمودند: «یاعلی، تو در نظر من برتر از این ها هستی»! عرض کردم: « ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه می دهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم»؟ 🔻ایشان فرمودند: «منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تورا به او بگویم». فاطمه سلام الله علیها به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد، آنگاه آب آورد تا پدر وضو بگیرند سپس پای وی را شست و درکنارش نشست. 🔸فرمودند: دخترم فاطمه من! 🔹فاطمه: در خدمت شما هستم ای رسول خدا. 🔸پدر : تو علی ابن ابیطالب را خوب می شناسی، از فضایل و سوابق او در اسلام آگاه هستی. از سوی دیگر، می دانی که من از خدای خود خواستم که بهترین و محبوبترین بندگانش را برای ازدواج با تو انتخاب کند. 🔻اکنون علی برای ازدواج با تو نزد من آمده و از تو خواستگاری کرده است. می خواهم بدانم نظر تو چیست؟ فاطمه با شنیدن سخنان پدر سکوت اختیار کرد؛ اما برخلاف خواستگاری های قبل آثار ناخشنودی در چهره او مشاهده نشد رسول خدا صلی الله علیه و آله از جای برخاستند و با خوش حالی فرمودند: الله اکبر! سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست. 🔻در این هنگام جبرئیل بر ایشان نازل شد و گفت: «ای محمد، فاطمه را به همسری علی انتخاب کن که خداوند فاطمه را برای علی پسندیده است و علی را برای فاطمه». رسول خدا به خواستگاری من جواب مثبت دادند و افتخار همسری فاطمه را نصیب من ساختند. 📚 منابع: ۱. امالی شیخ طوسی مجلس 2 صفحه 39 ۲. بشارت المصطفی صفحه 262 ۳. مناقب آل ابی طالب جلد 3 صفحه 350 📘 کتاب علی از زبان علی 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیر_المومنین‌_علیه‌_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستان
Montazer: ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتم: «خطبه عقد من و فاطمه و یک ماه انتظار» 🔻خطبه عقد در مراسمی علنی در مسجد توسط من (حضرت علی علیه السلام) خوانده شد. خطبه ای که ابتدایش با حمد و ثنای الهی نسبت به پرودگار و صلوات بر پیامبر شروع شد و با تعیین مهریه حضرت زهرا به مبلغ چهارصد درهم و دینار در حضور شاهدان ادامه یافت. در پایان نیز رسول خدا سخنان مرا تأیید کردند و اصحاب به پیامبر تبریک گفتند. 🔻یک ماه گذشت و من هر روز به حضور رسول خدا می رسیدم و نماز جماعت را با آن حضرت می خواندم بدون اینکه درباره فاطمه سخنی با ایشان مطرح کنم. تا اینکه به پیشنهاد همسران پیامبر علاقه من به برگزاری ازدواج به پیامبر مطرح شد. ام ایمن به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا اگر خدیجه زنده بود، چشمانش با ازدواج فاطمه روشن می شد. اکنون علی دوست دارد فاطمه را به خانه خود ببرد و زندگی شان را آغاز کنند. شما هم چشم فاطمه را به دیدار همسرش علی روشن کنید. 🔻...رسول خدا به ام سلمه و بانوان دیگر عرض کردند اتاقی (اتاق ام سلمه) را برای آنها آماده کنند و فاطمه را برای رفتن به خانه بخت آماده کنند و مقدمات عروسی را فراهم سازند. ✳️ خرید جهیزیه و اثاث منزل رسول خدا به من فرمودند: اکنون تو نیز برخیز و زره خود را بفروش. من زره خود را فروختم و پول آن را در مقابل پیامبر قرار دادم. ایشان از من نپرسیدند که پول ها چه مقدار است و من نیز چیزی نگفتم. ایشان بخشی از پول را برای خرید عطر برای فاطمه به بلال دادند و بخشی دیگر را به ابوبکر دادند و فرمودند برای فاطمه لباس مناسب و اثاث منزل تهیه کن، که عبارت بود از 16 قلم شامل یک لباس و روسری برای فاطمه و لوازم ضروری آغاز زندگی. 🔻 هنگامی که خرید لوازم انجام شد، اصحاب اثاث را به منزل رسول خدا آوردند. حضرت با دیدن لوازم در حالی که آنها را جا به جا می کردند، فرمودند: خدا این ها را برای اهل بیت من مبارک قرار دهد. 🔻... بخدا سوگند، در طول زندگی مشترک من با فاطمه، تا هنگامی که از دنیا رحلت کرد، وی را هیچگاه ناراحت و عصبانی نکردم و او را به کاری برخلاف میلش وادار نساختم. او نیز در این مدت، مرا ناراحت وعصبانی نکرد و در هیچ کاری برخلاف خواست من گامی برنداشت! 🌹 روابط ما آنچنان صمیمی بود که هرگاه محزون و اندوهگین می شدم، فقط تماشای چهره فاطمه می توانست اندوه از قلبم بزداید و با نگاه به رخسار فاطمه بود که غم ها را از یاد می بردم! 📚 منابع: ۱. کشف الغمه جلد 1 صفحه 363 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد.... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🔰 وقت دلتنگی سراغ کی بریم؟ 🌹 1️⃣ 😔 آقای من یا امیرالمومنین ، گاهی اوقات دلم خیلی میگیره، دردهایی روی شونه های دلم سنگینی میکنه، دوست دارم با یکی حرف بزنم سراغ کی برم؟! ✍️ خدا را❗️خدا را❗️، مبادا شکایت نزد کسی ببرید که نمی تواند آن را برطرف سازد، و توان گره گشایی از کارتان را ندارد.(۱) 😔 آقای من، پس چکار کنم؟ درد دلم رو به کی بگم ؟! ✍️ خدا ...هر گاه او را بخوانی، ندایت را می شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می داند. پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او باز گوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند.(۲) (۱). نهج البلاغه،خطبه ١۰۵ (۲). نهج البلاغه، نامه ٣١ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
Montazer: #خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نهم : «جهاد در رکاب رسول خدا سلام الله علیه و آله و سلم» 🔻پیوسته توفیق جهاد در رکاب رسول خدا را داشتیم این جنگ و مبارزه بر ایمان و تسلیم ما می افزود و برای پایداری در ناملایمات ثابت قدممان می ساخت گاهی ما بر دشمن پیروز می‌شدیم و گاهی دشمن بر ما غلبه می کرد وقتی خداوند اخلاص ما را آزمود و ذلت و زبونی را بر دشمنان ما چیره کرد و پیروزی را بر ما ارزانی داشت تا آنجا که سرزمین های پهناوری زیر پرچم اسلام قرار گرفت. 🔻 من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و عموزاده ام عبیده با خدا و رسول خدا عهدی بستیم و ملتزم شدیم به آن عهد وفادار باشیم حمزه و جعفر و عبیده به عهد خود وفا کردند و به شهادت رسیدند و من به خدا سوگند در انتظار به سر می برم تا به عهد خود وفا کنم و هیچگاه از عهد و پیمان خود برنگشته ام . 🔻هرگاه نبرد دشوار می شد چنانکه مردم عقب می‌نشستند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را پیشاپیشِ دیگران به میدان می فرستادند، به دست آنان سوزش نیزه ها و تیزی شمشیر ها را از یاران خویش دفع می کردند. 🔻من در طول عمر خویش حتی لحظه‌ای بر خلاف خواست پیامبر اقدامی نکرده و مخالفت نکردم در موقعیت های دشوار که پهلوانان شجاع از نبرد عاجز می‌شدند و دست و پایشان از ترس می لرزید تنها من بودم که که جان خود را فدای او می کردم، البته این همه لطف خدا بود بر من که چنین توان و توفیقی را به من عطا کرده بود . ✳️ جنگ بدر با آغاز جنگ بدر سه تن از جنگجویان و پهلوانان نامی قریش یعنی "ولید" و "شیبه" و "عتبه" به میدان آمدند و مبارز طلبیدند اما از یاران پیامبر کسی پاسخ آنان را نداد. رسول خدا مرا به همراه حمزه و عبیده به میدان فرستادند من کم سن و سال تر بودم اما به خواست خداوند متعال ولید و شیبه به دست من به هلاکت رسیدند علاوه بر آن دو، قهرمانان بزرگ دیگری از قریش به دست من کشته شدند جمعی را نیز به اسارت گرفتم. 📘 منبع: کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از ز
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت دهم: «هفتاد یادگار از احد برتنم» 🔻[پس از شکست اهل مکه در جنگ بدر] اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند تا انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از ما بگیرند. جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد و آن حضرت با یارانشان خارج از مدینه و در کنار کوه احد اردوگاه زدند. 🔻مشرکان یکباره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. اما من در کنار رسول خدا استقامت ورزیدم؛ ولی مهاجران و انصار به سوی مدینه بازگشتند و می گفتند پیامبر و یارانش همگی کشته شده اند. اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع از پیروزی قطعی مشرکان شد. 🔻در این جنگ هفتادواندی زخم بر تنم نشست.... در آن روز کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست. ✳️“لاسیف الا ذوالفقار لافتی الا علی" 🔻 در احد و هنگامی که مسلمانان از میدان نبرد فرار کرده بودند؛ چنان حالتی به من دست داد که تا آن روز تجربه نکرده بودم. چنان برای آن حضرت بی تاب شدم و با تمام توان پیشاپیش ایشان شمشیر زدم که لحظه ای برگشتم و حضرت را ندیدم! با خود گفتم پیامبر کسی نیست که از میدان فرار کند. در میان کشته ها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است. 🔻پس غلاف شمشیر شکستم تا شهید شوم و با تمام توان به دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر اثر زخم های فراوان بی حال بر زمین افتاده اند.... از من پرسیدند: مردم چه کردند: عرض کردم آنان به دشمن پشت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. 🔻در این هنگام گروهی قصد جان پیامبر را داشتند. پیامبر به آنها اشاره کردند و فرمودند: یاعلی! حمله آن ها را پاسخ بده. من نیز آن قدر شمیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و گریختند. رسول خدا فرمودند: یاعلی! آیا صدای فرشتگان را می شنوی زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی» اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت شکر گزاردم. 📚 منابع: 1. الخصال جلد2 صفحه 368 2. الاختصاص صفحه 167 3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346 4. مسند ابی یعلی الموصلی جلد 1 صفحه 278 5. نهج البلاغه خطبه 156 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت یازدهم«حضور حماسی در خندق» 🔻پس از جنگ احد، مشرکان بر این باور بودند که کمر اسلام را شکسته اند اما نا باورانه دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان مصمم تر در حال گسترشند! این بار قریش به همراه تمامی قبایل عرب عهد بستند که نبرد با مسلمانان را تا قتل همه خاندان عبد المطلب و پیامبر اسلام جدی ادامه دهند.... با ساز و برگ فراوان نزدیک مدینه مستقر شدند و تردید نداشتند پیروزی قطعی با آنان است. 🔻آن حضرت برای مقابله با آنان خندقی در اطراف شهر کندند و با اصحابشان پشت آن سنگر گرفتند. سپاه قریش ناگزیر در اطراف مدینه مارا محاصره کردند و خود را نیرومند تر از ما می دیدند و ما را تهدید می کردند. 🔻آن روز بزرگترین پهلوانان قریش بلکه عرب، "عمروبن عبدود" به میدان آمده بود و همچون شتر مست می غرید و مبارز می طلبید. اما هیچ یک از مسلمانان امید پیروزی نداشت تا در مقابل او اظهار وجود کند! 🔻رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فراخواندند و با دست خود عمامه ای بر سر من بستند و من رهسپار میدان شدم [موقعیت سنی و جسمی من چنان بود] که زنان مدینه از نگرانی کشته شدن برای من می گریستند و بیمناک بودند. خداوند او را به دست من هلاک کرد هرچند عرب هماوردی برای او تصور نمی کرد. این نبرد طعم شکست را به عرب چشاند و آنان را به ترس و گریز واداشت. 📚 منابع: 1 . الخصال جلد2 صفحه 368 2 . الاختصاص صفحه 167 3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346 📗 کتاب علی از زبان علی 🌹 eitaa.com/baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت دوازدهم: «فتح خیبر، پایانی بر افسانه یهود» ✳️ پرچم فتح در دست محبوب خدا و رسول 🔻[در جنگ خیبر، پس از آنکه مسلمانان قلعه های یهود را به محاصره در آوردند] رسول خدا دستور حمله را صادر کردند و در روز اول پرچم لشکر را به دست ابوبکر و در روز دوم به دست عمر دادند و آنها را با گروهی روانه میدان کردند، اما هر دو با تحمل شکست بازگشتند. بعد از این دو شکست رسول خدا فرمودند: «قسم به خداوندی که جانم در دست اوست فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. وی هرگز از میدان جنگ فرار نمی کند و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد کرد». 🔻[بعد از انتظار همگان در روز سوم] رسول خدا کسی را پی من فرستادند و من با وجود چشم در شدید نزد ایشان رفتم. ایشان دست بر چشمان من نهادند و برای من دعا کردند و درد چشم من برطرف شد. ✳️ فتح خیبر با نیروی الهی 🔻مردان و پهلوانان جنگجوی یهود از قریش و غیر قریش با ساز و برگ کامل همچون کوه در دژهای محکمشان در برابر ما ایستاده بودند. هرکدام از همراهان من که به نبرد رفت نتیجه ای نگرفت تا اینکه همگی می گفتند: ای ابو الحسن برخیز! پیامبر مأموریت فتح خیبر را به من واگذار کردند. من هر جنگجویی را که از قلعه خارج شد و به نبردم آمد کشتم و هر قهرمانی را زمین گیر کردم. چونان شیری بر آنها یورش بردم تا همگی به قلعه گریختند. در قلعه خیبر را با دست خود از جا کندم و به تنهایی وارد قلعه شدم. هر کس عرض اندام کرد کشته شد و بقیه به اسارت در آمدند. در آن حال، جز خدا کسی یاور من نبود. 🔻به خدا سوگند، آن نیرو و توانی که با آن در قلعه خیبر را از جا کندم و چهل ذراع پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی در اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و جانی نشأت می گرفت که از نور خدا و رسولش روشن شده بود. پس از فتح خیبر خدمت رسول خدا رسیدم و ایشان با گرمی از من استقبال کردند و سخنانی فرمودند و گفتند اگر از امتم نمی ترسیدم که همانند مسیحیان درباره عیسی که کفرآمیز و اغراق آمیز سخن گفتند مطالبی درباره فضیلت تو می گفتم که پس از آن بر هر جمعی وارد شوی خاک پای تو و قطرات وضوی تو را برای شفا و تبرک ببرند! ..... 📚 منابع: 1. مسنداحمدحنبل جلد1 صفحه 99 2 . خصایص النسایی صفحه 52 3 . العقدالفرید جلد4 صفحه 312 4 . فرائدالسمطین صفحه 264 📗 کتاب علی از زبان علی 🌹 eitaa.com/baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
💖 من امام علی (علیه السلام) رو دوست دارم و به حرفهای ایشون توی کتاب نهج البلاغه گوش میکنم. 🎈 💌 جهت عضویت در کانال تخصصی کودک و نوجوان نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی، تحت عنوان « فرزندان علی» روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59