eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
365 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
920 ویدیو
293 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشکول مذهبی محراب
⚜ ⚜⚜ ⚜🔹⚜ ⚜🔹🔹⚜ ⚜🔹🔹🔹⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_هفتاد_ام
🔹 🔹🔹 🔹🍁🔹 🔹🍁🍁🔹 🔹🍁🍁🍁🔹 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ -هفتاد_و_یکم نویســـنده: جــــرج لبخندے زد و پاســخ داد: مےدانستم این سئـوال را خواهـــے پرسید؛ مثل همه ے مسیحــے ها و نیز مسلمانان ڪه اولین سؤالشان همین است. من در نوجوانــے با علــے آشنا شدم؛ اول توسط برادرم فؤاد ڪه شاعـر و زبـان شنـاس بزرگــے بود. جالــب است بدانــے ڪه پدر سنگ تراشم روے سر در خانه مــان سنــگ نوشتــه اے نصب ڪرده بود ڪه روے آن نوشتــه شده بود: لافتـــے الا علــے، لاسیــف الا ذوالفقــار. همه ے اعضــاے خانواده ے ما شیفتــه ے علــے بودنــد و من از ۱۲ سالگــے، زیر نظر برادرم خوانـــدن نهـج البلاغه را شــروع ڪردم؛ همان ڪتابــے ڪه در تلفن گفتم، سخنــان و نامــه هاے علــے اسـت و ڪتاب بسیــار فوق العاده اے اسـت ڪه بیشتـر به ڪتاب هاے مقـدس دینــے شبیـه اسـت. نهج البلاغـه مرا با اقیانوســے به نــام علــے آشنــا ڪرد و تا به امـروز هرگـز از جاذبـه ے او رهایـے ام. جوانـے ۲۸ سالـه بـودم ڪه ڪتـاب امام علــے صداے عدالـت را نوشتـم و جالب تر این ڪه در ڪشور لبنــان ڪه نیمــے از آنـان مسلمـان هستند، نتوانستـم هزینــه ے چاپ ڪتاب را تهیــه ڪنم تا این ڪه یڪے از دوستان ڪشیشم، هزینــه چاپ ڪتاب را پرداخت ڪرد. من امروز اگر «اوناسیـس» هم بـودم، به اندازه اے ڪه امروز از برڪت نام علـے در ، خوشبخــت نبودم؛ چرا ڪه علــے بزرگترین ثروت جهـــان یعنــے نگاه درست به هستــے و زندگــے را به من آموخــت. جــرج پشتـش را به صندلــے تڪیه داد و گفت: امام علــے مےگوید بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا ڪه انســان، در زیـر زبـان خود پنهـان است. حالا تو سخـن بگو و از زیر زبانـت بیرون بیا. وقتــے خندید، دندان هاے سفیــد و درشتش آشڪار شد. ڪشیش با اینڪه سئوالات زیادے درباره ے جرج و شناختش از علــے داشت، فڪر ڪرد بهتر است نخست پاسـخ او را بدهــد و بعد سؤالاتش را بپرسید: یڪ نسخه ے خطــے بسیار قدیمــے به دست آورده ام ڪه مطالــب آن مربوط به قرن ششـم میلادے به بعد است. در واقــع ڪشڪولــے است از آن زمان تا قرن ها بعد. اولیــن نوشته ها ڪه روے ڪاغذ پاپیروس مصرے نوشته شده، متعلــق به مردے است به نام عمــروعــاص ڪه هم عصــر علــے بوده است. جــرج حرف او را قطع ڪرد و گفت: عمروعاص را خـوب مے شناسم؛ استـــاد ماڪیاول خودمــان است، اما بعیـد است از او دسـت خطـے باقـے مانده باشد... تو مطمئنــے؟ ڪشیش گفت: فڪر ڪنم بلــه. ماجـراے جنگ صفــین را پیش از آغـازش نقــل مےڪند. دست خط بعدے متعلق به مرد دیگرے است ڪه او هم در جنـــگ حضور داشتــه و با مطالعــه ے یادداشت هاے عمــروعــاص، ماجراے صفین را پے مے گیــرد. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🔹 🔹🔹 🔹🍁🔹 🔹🍁🍁🔹 🔹🍁🍁🍁🔹 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ -هفتاد_و_سوم نویســـنده: بپرهیـــز ڪه خـود را در بزرگــے همانند خداوند پندارے. خداونـد، هر سرڪشــے را خــوار مےسازد و هر خودپسندے را بے ارزش مےڪند. با خــدا و با مـردم و با خویشاونـدان نزدیڪ و با افرادے از رعیــت ڪه آنـان را دوست دارے، را رعایـت ڪن ڪه اگر چنین نڪنے، ستـم روا داشتـه اے و ڪسـے ڪه به بندگـان خـدا ستــم ڪند، خــدا به جــاے بندگانـش، دشمـن او خواهـد بود و آن را که خدا دشمن شود، کسی او را نپذیرد تا آنگـاه ڪه باز گردد و ڪند و چیزے چون ستـم ڪاری، نعمت خـدا را دگرگون نمےڪند ڪه خــدا دعــاے ستمدیدگان را مےشود و در ڪمین ستمڪاران است. ڪشیش با دقت به جرج نگاه مےڪرد و به سخنانش گوش مےداد ڪه با هیجان سرش را روے ڪتاب خـم ڪرده بود و مطالبــے مےخواند ڪه به نظـر او فراتـر از منشـور حقـوق بشر بود: از بپرهیــز و از ریختـن خون ناحق پروا ڪن؛ ڪه هیــچ چیــز همانند خـون ناحـق، الهــے را نزدیڪ و مجازات را بزرگ نمےڪند و نعمت ها را سرعــت مےبخشد و زوال حڪومت را نزدیڪ نمےگرداند و در روز قیامت، خداے سبحــان قبـل از رسیدگــے اعمال بندگان، نسبت به خون هاے ناحـق ریختـه شده، داورے خواهد ڪرد. پس با ریختن خون حــرام، حڪومت خود را تقویت مڪن زیرا خون ناحق پایه هاے حڪومتت را سست مےڪند و بنیاد آن را بر مے ڪند و به دیگرے منتقل مےسازد. و تو نه در نزد مــن ونه در پیشگـاه خداوند، عذرے در خـون ناحـق نخواهــے داشت؛ چرا ڪه ڪیفر آن است و از آن گریزے نیست. مبادا هرگـز دچار گردے و به خــوبـے هاے خــود اطمیــنان ڪنـے و ستایــش دیگــران را دوســت داشتــه باشــے که این ها از بهتــرین فرصت هاے شیطــان براے هجــوم آوردن بـه توسـت. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🍃 🍃🍃 🍃✨🍃 🍃✨✨🍃 🍃✨✨✨🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ -هفتاد_و_چهارم نویســـنده: مبــادا با خدمــت هایــے ڪه انجام داده اي، بر مــردم بگذارے یا آنچه را انجام داده اے بشمارے یا مردم را وعده اے داده سپس خلف وعده نمایــے منت نهادن، پـاداش نیڪوڪاری را از بین مےبرد و ڪاری را بزرگ شمــردن نــور را خامــوش مے گرداند و خلاف وعــده عمــل ڪردن، خشـم خــدا و مردم را بر مےانگیزاند ڪه خــداے بزرگ فرمود: بزرگ در نــزد خــدا آن است ڪه بگویید و بـه آن نڪنید... باد غــرورت، جوشـش خشمــت، تجــاوز دستـت و تنــدے زبانــت را در خـود گیــر و با پرهیـز از شتـاب زدگــے و فرو خوردن خشــم، خـود را آرامـش ده تا خشـم فرو نشینـد و اختیار نفـس در دسـت تو باشـد و تو بر نفس خود مسلط نخواهــے شد مگر با یاد فراوان قیامـت و بازگشت به سوے خدا. جـرج سرش را از روے ڪتـاب بلند ڪرد، عینڪش را برداشت و گفت: تو چنیــن ڪلامــے را درباره ے احتــرام به مردم از سوے حاڪمان، از زبــان ڪدام پیامبرے شنیده اے؟ سخنانـے ڪه متأسفانـه در بین حاڪـمان خریدارے ندارد. ڪشیش گفت: خیلــے دلــم مےخواهد بدانـم مــردے با چنین سخـن گهربارے ڪه بوده است؟ شرح زندگــے اش، چگونــه زیستنـش و اینڪه چه جایگاهــے در دیـن اسـلام دارد... جــرج گفت: خـوب اسـت ڪه با شـرح حـال و زندگــے علــے آشنا شوے اما آنچــه ڪه بیشتر از هر چیزے باید درباره ے او بدانید اوسـت؛ به خصــوص ڪه براے تو ڪه ڪشیشــے و به موعظــه هاے تو نیازمندنـد. بایــد از خودمــان بپرسیـم: آیا زميــن در تاریــخ بشـر، فقـط گهواره مــردے چون عیســے مسیــح بـوده است؟ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 اول : «ایام کودکی» 🔰 [من علی فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد در روز سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل در مکه و درون خانه کعبه متولد شدم. پدرم چندین فرزند داشت و در معشیت در تنگنا بود تا اینکه خویشان نزدیک به یاری شتافتند و هرکدام سرپرستی یکی از فرزندان را به عهده گرفتند. از آن میان رسول خدا مرا برگزیدند تا در کنارشان زندگی کنم. رسول خدا پسری نداشتند اما تقدیر الهی چنان بود که از من چونان پدری مهربان نگهداری کنند و در رشد وتربیت من تمام مهر عطوفت پدرانه را به کار گیرند تا آنجاکه:] 🔻مرا در دامان خویش می نشاندند و در آغوش می گرفتند و در بستر مخصوص خود جای می دادند... بوی خوش آن حضرت به مشامم می رسید. حتی گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذاشتند. هرگز دروغ و خطایی در گفتار و رفتار من مشاهده نکردند... 🔻[من نیز همانند رسول خدا که در تکفل خداوند و تحت تربیت فرشته اش در راه کرامت و راستی و اخلاق نیکو بود] من نیز همواره با رسول خدا بودم همچون فرزندی که همیشه کنار مادر است... رسول خدا هر سال چند ماهی را در غار حراء سپری می کردند... و در طول این مدت جز من کسی ایشان را ملاقات نمی کرد... 🔻....بعد از وفات پدرم ابوطالب، حضرت اجازه ندادند طعم یتیمی را بچشم و محبت های ایشان به من و خانواده ام کافی بود تا کمبودی احساس نکنیم. اما این همه سخن نیست ؛ بلکه بهره های معنوی و علمی که از رسول خدا برده ام و جایگاه والایی از این رهگذر نزد خدا یافته ام فراتر از آن است که بتوانم بیان کنم . 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... ‌..........علی از زبان علی.......... 🌹 @baalitamahdimeybod
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 دوم: «نخستین ایمان آورنده به رسول خدا» 🔻[دوران کودکی را در کنار پیامبر پشت سر گذاشتم و دوره نوجوانی را تجربه می کردم که خدای متعال آن بزرگوار را در چهل سالگی برای پیامبری برگزید] 🔻....آن روز ها من در میان خاندان پیامبر جوان ترین بودم و پیوسته در خدمت آن بزرگوار بودم. رسول خدا همه خاندان عبد المطلب را به توحید و پذیرش رسالت خود دعوت کردند اما آنان روی برتافتند و رسالت وی را انکار کردند و به انکار نیز بسنده نکردند و روی در روی ایشان ایستادند و از سر دشمنی با ایشان مقابله کردند و هرگونه رفت و آمد و مودت را از ایشان دریغ کردند. 🔻وقتی نزدیکترین خویشان آن حضرت این گونه با وی رفتار کردند گروه های دیگر نیز تاب این دعوت را نداشته و اندیشه خود را به کار نمی گرفتند تا حقیقت پیام ایشان را درک کنند و پذیرش این دعوت برایشان سنگین بود. در چنین وضعیتی من به تنهایی و بی درنگ فردای روز بعثت، با شور شوق دعوت و اطاعت ایشان را پذیرفتم و چنان به حقانیت ایشان یقین داشتم که کمترین تردیدی در قلبم نداشتم. سه سال با رسول خدا و خدیجه که او نیز با جان و دل دعوت رسول خدا را پذیرفته بود همراه بودم و باهم نماز می خواندیم. 🔻در آن روز های آغازین که اسلام هنوز به هیچ خانه ای راه نیافته بود من در خانه پیامبر نور وحی را مشاهده و عطر نبوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر پیامبر نازل می شد، ناله شیطان را می شنیدم لذا از رسول خدا می پرسیدم این ناله چیست؟ فرمودند این ناله شیطان است، او از زمانی که دریافت بر من وحی می شود، مأیوس شده است از اینکه مردم از او فرمان برداری کنند. و در ادامه فرمودند: «آنچه من می شنوم؛ تو نیز می شنوی و آنچه من می بینم، تو نیز می بینی، اما تو پیامبر نیستی و یاور من هستی و راه خیر را طی خواهی کرد». 🔻در همان روز های نخست بعثت روزی در کنار رسول خدا مشغول عبادت بودم و هردو به سجده رفته بودیم، پدرم ابوطالب وارد شد و مارا در حال عبادت مشاهده کرد، با شگفتی گفت: حواست را جمع کن و با تمام وجودت پسر عمویت را یاری کن. مبادا او را تنها گذاری و از همراهی او دریغ کنی. پدرم با این سخنان مرا به همیاری و همراهی رسول خدا حمایت و تشویق کرد. 📚منابع: 1.الخصال، ج2، ص366 2. الاختصاص، ص165 3. ارشاد القلوب، ج2، ص 344 4. نهج البلاغه، خطبه 192 5. نهج البلاغه؛ خطبه 131 📘 کتاب علی از زبان علی علیه السلام ↩️ادامه دارد... .........علی از زبان علی......... 🌹 @baalitamahdimeybod
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 🌹 سوم: «محبوب ترین فرد نزد رسول خدا » 🔻رسول خدا یک نوبت در روز و یک نوبت در شب را به صحبت کردن با من اختصاص داده بودند، من خدمت ایشان می رسیدم و درباره موضوعات مختلف با هم گفتگو می کردیم. همه یاران رسول خدا می دانستند که ایشان برای هیچکس چنین برنامه ای نداشتند، جز برای من! بیشتر در منزل من و گاهی در منزل ایشان که در این صورت خانه را برای گفتگو خلوت می کردند، اما هنگامی که به منزل ما می آمدند همسرم فاطمه و پسرانم را بیرون نمی فرستادند. 🔻هرگاه از ایشان پرسشی داشتم پاسخ می دادند و هنگامی که سؤالاتم تمام می شد، ایشان سخن را آغاز می کردند. بعد از نزول هر آیه ایشان حتما آیه را برای من املا می کردند تا من با خط خود آن را بنویسم. علاوه بر این آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آن را به من تعلیم می دادند و دعا می کردند که خدا توان فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید. 🔻چنین بود که پیامبر خدا همه آنچه خدا به ایشان از حلال و حرام، امر و نهی، علوم گذشته و آینده و هر آنچه به پیامبران پیشین نازل شده بود، به من تعلیم دادند و من چنان آن ها را فرا گرفتم که حتی یک کلمه از آن ها را فراموش نکردم. 📘 کتاب علی از زبان علی علیه السلام ↩️ادامه دارد... ...... علی از زبان علی ...... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات‌_امیرالمومنین‌_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 ششم:«پیمان برادری» 🔻روزی پیامبر پیمان اخوت و برادری میان مسلمین برقرار کرد این کار در ایجاد وحدت و صفا و صمیمیت بین مسلمانان تاثیر شگرفی گذاشت. هنگامی که ایشان میان اصحاب خویش پیمان برادری برقرار کردند به آن حضرت عرض کردم : «ای رسول خدا در میان همه اصحاب خویش برادری ایجاد کردی ولی مرا تنها گذاشتی! ایشان فرمودند تو را برای برادری با خودم انتخاب کرده ام تو در دنیا و آخرت برادر من هستی و جایگاه تو نزد من همانند جایگاه هارون نزد موسی است». ✳️ سند افتخار 🔻ده سندافتخار از رسول خدا به یادگار دارم، که هر یک از آنها نزد من محبوب تر است از هر آنچه خورشید بر آن می تابد. رسول خدا به من فرمودند: 1. ای علی تو در دنیا و آخرت برادر من هستی. 2. روز قیامت در پیشگاه خداوند جبار، تو نزدیکترین خلایق به من هستی. 3. منزل تو در بهشت مقابل منزل من است؛ چونان که منزل دوستان خدا روبه روی هم است. 4. تو وارث من هستی. 5. پس از من تو وصی من در ادای وعده ها و انجام کار هایم خواهی بود. 6. در غیاب من تو حافظ و سرپرست خانواده من هستی. 7. تو امام و پیشوای امت من هستی. 8. تو برپادارنده عدالت در میان امت من هستی. 9. تو دوست من هستی و دوست من دوست خداست. 10. دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست. 📚 منابع: ۱. الامالی شیخ مفید مجلس ۲۲ حدیث ۴ ۲. الخصال جلد ۲ صفحه ۴۲۹ ۳. الأمالی شیخ طوسی صفحه ۱۹۴ ۴. بشارة المصطفی صفحه ۲۱۶ 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod