✅کانون نویسندگان قم با همکاری دفتر مهارت افزایی طلوع مهر برگزار می کنند:
✍🏼 دوره تابستانی کلاس های آموزشی کانون نویسندگان قم (مجازی)
🔹ویژه دانش آموزان کلاس های پنجم تا دهم
🔸دختران ، پسران
🔸 نویسندگی (دختران)
🔹 استاد خانم دربانی
🔸 داستان نویسی خلاق (دختران)
🔹 استاد خانم عارفی
🔸 نویسندگی (پسران)
🔹 استاد علی اصغر کاویانی
🔸 داستان نویسی (پسران)
🔹 استاد علی اصغر کاویانی
🔸 زمان ثبت نام: تا 31 تیر99
🔹 شروع دوره: از اول مرداد 99
❇️ ثبت نام: غیر حضوری از طریق لینک:
https://evand.com/events/ka-nev
🔹شماره تماس و مسیرهای ارتباط مجازی
🔸کانون نویسندگان قم: 37831421
🔹سایت:www.qomqalam
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس "_با وجود این ، خدا محصول موقتی شرایط متغیر و تصادفی فرهنگی نیست ؛ بلکه چیزی است که پیوسته
#قدّیس
...غریبه نفسِ بلندی کشید.
اضطرابِ چندلحظه پیش از نگاهش رخت بست.
🔸کشیش اما هنوز با تردید و ابهام به او نگاه می کرد. غریبه با نگاهش به کیف اشاره کرد و گفت:" من یک کتابِ قدیمی دارم..خیلی قدیمی..."
🔶این بار نوبت کشیش بود که نفسِ بلندی بکشد ؛ پس او فروشنده ی یک نسخه ی قدیمی بود!
اما کشیش آنقدر تجربه داشت تا غریبه ها را نیازموده خود را خریدار نسخه ی خطی معرفی نکند.
🔸گفت: " آیا شما نباید به یک خریدار کتاب های قدیمی مراجعه می کردید؟
اینجا کلیساست پسرم😊."
غریبه گفت:" به من گفته اند شما خریدار کتاب های خطی نفیس هستید. کتاب من یک کتاب استثنایی است."
🔶 کشیش به چهره ی غریبه با دقت بیشتری نگاه کرد ؛ او را یک کتابفروش حرفه ای نسخه خطی ندید.
از آن دست اقلیت هایی بنظر میرسید که پس از #فروپاشی_شوروی، دفینه هایشان را از زیر خاک بیرون می آوردند و در ازای مبلغِ ناچیزی ، آنها را حراج می کردند.
⚜پرسید:" پسرم! چه کسی گفته است که من خریدار کتاب های خطی هستم؟ گمان میکنم راه را اشتباه آمده اید."
⭕️غریبه با حالتی یاءس آلود به کشیش چشم دوخت و بعد سرش را برگرداند و به در بزرگسالن نگاه کرد. انگار از چیزی هراس داشت..
🔶 کشیش فکر کرد شاید کتاب همراه او یک کتابِ سرقتی باشد. او فرصت کافی در اختیار داشت تا غریبه را بیشتر بیازماید:
" بنظرم خسته ای پسرم!
من هم دست کمی از تو ندارم..بهتر است روی این نیمکت بنشینیم و حالا که به اینجا آمده ای، نگاهی به کتابت بیندازیم." 😊
ادامه دارد...
🎚۶
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کتاب درس طبیعت
♨️ اختلاف ها هیچ وقت چیزی بهتر نمیکنه بلکه باعث میشه کسانی که اون بیرون هستند بیان و از این آب گل آلود ماهی بگیرند
ـــــــــــ📚ــــــــــــ
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ...غریبه نفسِ بلندی کشید. اضطرابِ چندلحظه پیش از نگاهش رخت بست. 🔸کشیش اما هنوز با تردید و ا
#قدّیس
🛋 هردو روی نیمکت ردیف اول نشستند.
غریبه کیف چرمی اش را روی پایش گذاشت. کشیش نگاهش از روی کیف ، به زانوهای غریبه افتاد..
شلوار کتانیِ تیره ای پوشیده بود که روی هردو زانوی آن پارگی داشت..
👟👟کفش هایش هم یک جفت کتانی کهنه بود که پارگیِ پنجه های هر دوجفت، بطور ناشیانه ای دوخته شده بود.
🔸 کشیش پرسید:" اسمت چیست پسرم؟ اهل کجایی؟"
غریبه در حالیکه زیپ کیف را باز می کرد، پاسخ داد:" اسمم رستم رحمانف است. تاجیک هستم. اما مدتیست در مسکو در یک شرکت ساختمانی بعنوان نگهبان کار می کنم."
🔶 کشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه ای را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت..
بقچه را روی زانوهایش گذاشت و گفت:" داخل این بقچه یک کتاب قدیمی است.
دوستم که آن را دید گفت مال۱۴۰۰سال پیش است.
خطش عربی است..شاید یک کتاب دینی ما مسلمانان باشد."
🗞 ذهن کشیش هنوز روی۱۴۰۰سال دور می زد؛ کتابی با این قدمت یک گنج واقعی بود..هنوز هیچ کتابی با این قدمت به دست نیامده بود
او توانسته بود با سرمایه ای اندک ۲۷۰نسخه از کتابهای قدیمی را خریداری کند و گنجینه ی ارزشمندی در اختیار داشته باشد.
اما هنوز کتابی به قدمت۱۴۰۰سال ندیده بود.
📖 قدیمی ترین کتاب او ، مربوط به قرن۱۶میلادی بود؛ یک کتاب با خط عربی که آن را با دو واسطه از یک مرد ازبک خریده بود..
و حالا با ادعای عجیبی از سوی این جوانِ تاجیک مواجه بود. آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ۶میلادی در نیم متری او ، بقچه پیچ شده بود⁉️
ادامه دارد..
🎚۷
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean