کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🚖 راننده پیچید توی محله ی "حمراء" که محله ی قدیمی مسیحی نشین بیروت بود . توی خیابان امین مش
#قدّیس
🔷کشیش قبل از اینکه قدمی به جلو بردارد، نگاهی از تعجب به سالن انداخت که بیشتربه یک انبار کتاب شبیه بود.
دو طرف از دیوارها ، از کف تا نزدیک سقف کتاب چیده شده بود.
📚📚📚
روی طاقچه ی پنجره، کف سالن، روی کاناپه و روی میزعسلی چوبی، پر از کتاب بود.
جرج که کشیش را متعجب و خیره دید گفت:" نگران نباش پدر! جایی برای نشستن ما دوتا پیرمرد پیدا می شود."
😁😁
بعد خودش روی صندلی پایه فلزی چرمی نشست و صندلی چوبی لهستانی را به کشیش نشان داد و گفت:" قبل از اینکه بیایی؛ صندلی ات را مرتب کردم و کتاب ها را از رویش برداشتم..بیابنشین..بیاپدر"
🔹کشیش روی صندلی لهستانی نشست و گفت:" از سر و وضع این خانه پیداست که تنها زندگی می کنی. هرچند اگر زن هم داشتی، حاضر نبود با تو در اینجا زندگی کند."😄
جرج خندید و گفت:" آفرین پدر! درست زدی به خال! چون زنم ماه هاست که ترکم کرده رفته خانه ی اقوامش . می گفت کتاب ها هووی او هستند؛ لذا مرا با همسرانم در این حرمسرا تنها گذاشت و رفت".
بعد انگشت دستهایش را در هم گره زد و گفت:" از این حرف ها بگذریم..چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای، کنجکاو بودم آن را ببینم..
بخصوص که گفتی موضوعش درباره ی علی است.
حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست"😁
🔷کشیش چشم از کتاب ها برداشت و گفت:" من اگر در بیروت کلیسایی داشتم، چند نفر از مومنان را می فرستادم به منزلت تا برای رضای خدا دستی به سر و گوش همسرانت بکشند و تعداد زیادی از آنها را دور بریزند."
جرج گفت:" حضرت ایوانف! همان #امام_علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در جلسه ای به ما می گوید:"✨ چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد، ناسپاس ها را از خود دور سازید.✨"
این کتاب ها نعمتهای پروردگارند پدر☺️
🔹کشیش گفت:" چه جمله ی زیبایی بود این کلام علی ...و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است."
جرج گفت:" کلام همه ی پیامبران و عدالت خواهان جهان ، شبیه کلام امام علی است. برای همین است که من نام کتابم را گذاشتم :
#امام_علی_صدای_عدالت_انسان
🔷کشیش گفت:" برای همین امروز پیش تو هستم ؛ تا درباره ی علی بیشتر بدانم."
جرج گفت:" برای شناخت علی باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی..علی را با هیچکس قیاس نکنی مگر با خودش."
🔹کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید:" اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که درباره ی او کتاب ها نوشتید؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید..؟"
ادامه دارد...
🎚۸۰
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
💢خبرشهادتت را بعد از نماز صبح روزجمعه شنیدیم و آسمان برسرمان آوار شد...
چهلمین هفته شهادتتان هم با چهلمین روز شهادت امام حسین یکی شد و چه یکی شدن های زیبایی...
از نبودنت فقط به ما سختی رسید...
🔹شما که بودی سردار؟! انگار زمین با بودنت آرام بود که بانبودنت ناآرام شده...
شما که بودی که با رفتنت نظم دنیا به هم ریخت؟!
🔹در جوار سیدالشهدا و دوستان شهیدت ماراهم دعا کن...
#اربعین
#چهلم_سردار
#سربازولایت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔷کشیش قبل از اینکه قدمی به جلو بردارد، نگاهی از تعجب به سالن انداخت که بیشتربه یک انبار کتا
#قدّیس
😊جرج لبخندی زد و پاسخ داد:" می دانستم این سوال را خواهی پرسید؛ مثل همه ی مسیحی ها و مسلمانان که اولین سوال شان همین است.
من در نوجوانی با علی آشنا شدم؛ اول توسط برادرم فوءاد که شاعر و زبان شناس بزرگی بود. جالب است که بدانی پدر سنگ تراشم روی سردر خانه مان سنگ نوشته ای نصب کرده بود که روی آن نوشته بود:
لافتی الا علی؛ لاسیف الا ذوالفقار
➖🍃🌸➖
همه ی اعضای خانواده ی ما شیفته ی علی بودند و من از ۱۲سالگی ، زیرنظر برادرم خواندن #نهج_البلاغه را شروع کردم؛ همان کتابی که در تلفن گفتم، سخنان و نامه های علی است و کتاب بسیار فوق العاده ای است که بیشتر به کتاب های مقدس دینی شبیه است..
📗نهج البلاغه مرا با اقیانوسی به نام علی آشنا کرد و تا به امروز هرگز از جاذبه ی او رهایی نیافته ام..
جوانی۲۸ساله بودم که کتاب امام علی صدای عدالت انسان را نوشتم و جالب تر اینکه در کشور لبنان که نیمی از آنان مسلمان هستند، نتوانستم هزینه ی چاپ کتاب را تهیه کنم.
تا اینکه یکی از دوستان کشیشم، هزینه ی چاپ کتاب را پرداخت کرد.
من امروز اگر "اوناسیس"۱ هم بودم، به اندازه ای که امروز از برکت نام علی در آرامشم، خوشبخت نبودم!
چرا که علی بزرگترین ثروت جهان یعنی نگاه درست به هستی و زندگی را به من آموخت."
🔹🔷🔹🔷🔹
جرج پشتش را به صندلی تکیه داد و گفت:" امام علی می گوید:"
✨سخنی بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا که انسان ، در زیر زبان خود پنهان است."
حالا تو سخن بگو و از زیر زبانت بیرون بیا..
😁
وقتی خندید، دندانهای سفید و درشتش آشکار شد..
کشیش با اینکه سوالات زیادی درباره ی جرج و شناختش از علی داشت، فکر کرد بهتر است نخست پاسخ او را بدهد و بعد سوالاتش را بپرسد:
" یک نسخه ی خطی بسیار قدیمی به دست آورده ام که مطالب آن مربوط به قرن ششم میلادی به بعد است. در واقع کشکولی است از آن زمان تا قرن ها بعد.
اولین نوشته ها که روی کاغذ پاپیروس مصری نوشته شده، متعلق به مردی است بنام عمروعاص که هم عصر علی بوده است.
جرج حرف او را قطع کرد و گفت:" عمروعاص را خوب میشناسم؛ استاد ماکیاول خودمان است؛ اما بعید است از او دستخطی باقی مانده باشد.تو مطمئنی؟"
🔷کشیش گفت:" فکر کنم بله. ماجرای جنگ صفین را پیش از آغازش نقل می کند. دست خط بعدی متعلق به مرد دیگری است که او هم در جنگ حضور داشته و با مطالعه ی یادداشت های عمروعاص؛ ماجرای صفین را پی میگیرد"
۱_یکی از ثروتمندان جهان بود.
ادامه دارد...
🎚۸۱
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#اندر_احوالات_کتاب
میخوام یه کتاب بنویسم توش دلایل مناسب بودن تهران برای خاکسپاریرو بنویسم ...
اسمشم بذارم چرا تهران نه ؟😁
#شجریان
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean