دفترچه غدیر (مسابقه در نایاب ).pdf
14.53M
#ایده
🌠 مجموعه نمایشگاهی خطبه غدیر با تصویرسازیهای زیبا
آماده برای چاپ
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_هـفـتاد_و_چـهـارم
✍بالای کوه از اون منظره زیبا و سرسبز به اطراف نگاه می کردم دونه های تسبیح،بالا و پایین می شد و سبحان الله می گفتم که یهو کامران با هیجان اومد سمتم ...
- آقا مهران ... پاشو بیا ... یار کم داریم ...
نگاهی به اطراف انداختم ...
- این همه آدم من اهل پاسور نیستم به یکی دیگه بگو داداش
- نه پاسور نیست مافیاست خدا می خوایم بچه ها میگن تو خدا باش
دونه تسبیح توی دستم موند از حالت نگاهم، عمق تعجبم فریاد می زد
- من بلد نیستم یکی رو انتخاب کنید که بلد باشه اومد سمتم و مچم رو محکم گرفت فقط که حرف من نیست تو بهترین گزینه واسه خدا شدنی
هر بار که این جمله رو می گفت تمام بدنم می لرزید شاید فقط یه نقش، توی بازی بود اما خدا برای من، فقط یک کلمه ساده نبود
عشق بود هدف بود ... انگیزه بود
بنده خدا بودن برای خدا بودن
صداش رو بلند کرد سمت گروه که دور آتیش حلقه زده بودن
- سینا ... بچه ها این نمیاد
ریختن سرم و چند دقیقه بعد منم دور آتش نشسته بودم کامران با همون هیجان داشت شیوه بازی رو برام توضیح می داد
برای چند لحظه به چهره جمع نگاه کردم و کامرانی که چند وقت پیش اونطور از من ترسیده بود حالا کنار من نشسته بود ... و توی این چند برنامه آخر هم به جای همراهی با سعید ... بارها با من، همراه و هم پا شده بود هستی یا نه؟ بری خیلی نامردیه دوباره نگاهم چرخید روی کامران تسبیحم رو دور مچم بستم
- بسم الله ...
تمام بعد از ظهر تا نزدیک اذان مغرب رو مشغول بازی بودیم بازی ای که گاهی عجیب من رو یاد دنیا و آدم هاش می انداخت ...
به آسمون که نگاه کردم حال و هوای پیش از اذان مغرب بود وقت نماز بود و تجدید وضو بچه ها هنوز وسط بازی
به ساعتم نگاه کردم ... و بلند شدم
- کجا؟ ... تازه وسط بازیه
- خسته شدی؟
همه زل زده بودن به من ...
- تا شما یه استراحت کوتاه کنید این خدای دو زاری، نمازش رو می خونه و برمی گرده
چهره هاشون وا رفت اما من آدمی نبودم که بودن با خدا حقیقی رو با هیچ چیز عوض کنم ...
فرهاد اومد سمت مون
- من، خدا بشم؟
جمله از دهنش در نیومده سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد
- برو تو هم با اون خدا شدنت هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی دوست دخترش مافیا بود نامرد طرفش رو می گرفت
بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز
وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن
بقیه هنوز بیدار بودن که من از جمع جدا شدم ... کیسه خوابم رو که برداشتم سینا اومد سمتم
- به این زودی میری بخوابی؟ کیانوش می خواد واسه بچه ها قصه ترسناک بگه ... از خودش در میاره ولی آخرشه
خندیدم و زدم روی شونه اش
- قربانت ولی اگه نخوابم نمی تونم از اون طرف بیدار بشم
تا چشمم گرم می شد هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند می شد و دوباره سکوت همه جا رو پر می کرد استاد قصه گویی بود ...
من که بیدار شدم هنوز چند نفری بیدار بودن ... سکوت محض توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود اما می شد چند قدمیت رو ببینی
وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگ های بزرگ پیدا کردم توی این هوا و فضای فوق العاده هیچ چیز، لذت بخش تر نبود
نماز دوم تموم شده بود سرم رو که از سجده شکر برداشتم سایه یک نفر به سایه های جنگل و نور ماه اضافه شد یک قدمی من ایستاده بود ...
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
✍#ادمین_نوشت
•🌿•
گرفتهای...
حوصله نداری...
گرفتاری...
نیّت کن و...
برای #غدیر...
آستین بالا بزن!🤍
هم حالِ خودت را خوب کن...
هم اطرافیانت را!
بهتر میشوی!💛
این را صاحب غدیر و...
فرزندانش به ما یاد دادهاند!❤️
میگویی نه؛
امتحان کن!🫀✨
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💚| #عید_غدیر
🤝| #عیدهمدلی
•. ⇲@ketabkhanehmodafean•. ⇲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌙°•
تو ماهِ تمامی!
🌺 پیش رفتگان برگردند و بازماندگان برسند، که صراط مستقیم همینجاست.
همانجا که شأن نزول آيه پيدا شد
«يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِم»
تا یقین کنیم دست حق بالاست
حتی به امروز...
وقتی برای بیعت نه دست در کاسه که تن به آب میدهیم و از ندیده هایمان والفجری برای اقرار به عهدمان میسازیم
🌼 هنوز هم عهد جدیدی لازم است و دعای جدیدی، تا پیشکشی شود خدمت امام غایبمان
به امید آنکه این دستها و عهدها پلی باشد به عرش و مستجاب کند ظهورشان را...
اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَريهُ قَريباً...
✨ ✨✨
..و دستی که امروز بر دستان نبی بالا آمده است؛
همان دستی است که دست تمامِ نسل بشر را بالا خواهد برد!
بالا بسمت نور
بسمت آسمان
بسمت عشق
بسمتِ تمامِ انسانیت ...
امروز بر دستانِ نبی، دست همان "انسانِ تمامی" است که چشمانداز انسان، برای هدف گرفتن است.
💐 #عید_غدیر مبارک باد.
#مهدی_وارث_غدیر
#عید_غدیر
#عیدالله_الاکبر
#عیدمون_خجسته
#اشهد_انّ_علیّا_ولیّ_الله
#مبارکمون_باشه_ولایت_مولا
#تبریک_به_زهرا
#تبریک_به_مولا
🎈¦ #عید_ولایت
🌱¦ #امام_علی
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
منی که از تولدم .mp3
5.52M
منی که از تولدم
تو کشوری بزرگ شدم
كه از سر مأذنه هاش
اسم علی و بچه هاش❤️
پر میکشه به هر طرف
#مولاعلی
#حاج_محمود_کریمی
📚
@ketabkhanehmodafean
Part03_علی زیباترین سروده هستی.mp3
4.58M
📗بخش هایی از کتاب
#علی_زیباترین_سروده_هستی
اثر شهید چمران
قسمت 3⃣
📚
@ketabkhanehmodafean
Part04_علی زیباترین سروده هستی.mp3
5.85M
📗بخش هایی از کتاب
#علی_زیباترین_سروده_هستی
اثر شهید چمران
قسمت 4⃣
📚
@ketabkhanehmodafean
123410 (1).pdf
536.6K
متن کامل #خطبه_غدیر
📚
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک: توصیههای امام رضا علیهالسلام برای ایام عید غدیر
🔸چرخ و فلک عالم چرخید و دوباره به روزی رسیدیم که ماه و خورشید در کنار هم ایستادن و روشنا رو از افلاک به زمین آوردن، بله رسیدیم به عید غدیر خم، بزرگترین عید شیعیان...
#غدیر #عید_غدیر
@ketabkhanehmodafean
pedar29.mp3
1.57M
•🪄•
📚 قسمت بیست و نهم کتاب پدر
✍ نویسنده: نرجس شکوریان فرد
👨🏫 گوینده متن: علی ناجی
💠 موضوع:
داستانهایی دلنشین از زندگی امیرالمومنین علیهالسلام
#پدر
#غدیر
📚
@ketabkhanehmodafean
pedar30.mp3
1.84M
•🪄•
📚 قسمت سیام کتاب پدر
✍ نویسنده: نرجس شکوریان فرد
👨🏫 گوینده متن: علی ناجی
💠 موضوع:
داستانهایی دلنشین از زندگی امیرالمومنین علیهالسلام
#پدر
#غدیر
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_هـفـتاد_و_پـنجـم
✍جا خوردم نیم خیز چرخیدم پشت سرم سینا بود با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد
- تو چقدر نماز می خونی خسته نمیشی؟
از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم
- یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید ... از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟چند لحظه سکوت کردم
- خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود ولی یه چیزی رو می دونی؟ من از تو رفیق بازترم ...
با حالت خاصی بهم نگاه کرد و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه
- آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه ... چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید ... می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟
شیشه های کوچیک رنگی
رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه های رنگی دادن یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای واونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد ... و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن و اونها رو به بند بکشن ... انسانیت و آزادی، هموطن هاشون رو با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن
نگاهش خیلی جدی بود ...
- کلا اینها با هم خیلی فرق داره قابل مقایسه نیست
این بار بی مکث جوابش رو دادم
- دقیقا ... این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست ... از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست
فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو از یه جا به بعد هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه... خستگی توش نیست اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد غرق در فکر بود نور مهتاب، کمتر شده بود چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه اما نشست
در اون سیاهی شب جمع کوچک و دو نفره ما با صحبت و نام خدا روشن تر از روز بود
بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد داره وقت نماز شب تموم میشه ... کمتر از 10 دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود
یهو بحث رو عوض کردم
- سینا بلدی نماز شب بخونی؟
مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد این سوال ... اونم از کسی که می گفت نماز خوندن خسته کننده است بلند شدم ایستادم رو به قبله ...
- نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری
نیت می کنی ... یه رکعت نماز وتر می خوانم قربت الی الله
و ایستادم به نماز فکر می کرد دارم بهش نماز شب خوندن یاد میدم اما واقعا نیت نماز وتر کرده بودم
به ساده ترین شکل ممکن ... 5 تا استغفرالله 14 تا الهی العفو و یک مرتبه ... اللهم اغفر لی و لوالدی و للمسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات ...
و این آغاز ماجرای دوستی جدید من و سینا بود ...
انتخاب واحد ترم جدید و سعید، بالاخره نشست پای درس در گیر و دار مسائل هر روز تلفن زنگ زد با یه خبر خوش از طرف مامان
- مهران دنبال یه مدرسه برای الهام باش این بار که برگردم با الهام میام
از خوشحالی بال در آوردم خیلی دلم براش تنگ شده بود...
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد نمراتش افتضاح شده بود شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می شد؟به هر کسی که می شناختم رو زدم بعد از هزار جا رو انداختن بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود
- الان الهام هم اینجاست
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم خیلی پای تلفن گریه کرد مدام التماس می کرد ...
- بیاید، من رو با خودتون ببرید من می خوام پیش شما باشم
مادرم پای تلفن می سوخت و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم ... اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید هر چند، دردی رو دوا نمی کرد نه از الهام، نه از مادرم نه از من
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم و من حتی صداش رو نشنیده بودم ...
دل توی دلم نبود ... علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت صدام، انرژی گرفت ...
- جدی؟ می تونم باهاش صحبت کنم
دایی رفت صداش کنه اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود مادرت و الهام فردا دارن با پرواز میان مشهد ساعت 4 بعد از ظهر فرودگاه باش
جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم
تلفن رو که قطع کردم تمام مدت ذهنم پیش الهام بود چرا الهام نیومد پای تلفن؟!
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضران به غائبان برسانند؛
وارث #غدیر هنوز ایستاده است و منتظر!
تا برسند؛
آنان که از قافله دل جا ماندند،
و برگردند؛
آنان که جلوتر از ولیّ خویش گام برداشتهاند!
💫 #ظهور تحقق پیمان غدیر است؛
روزیکه همه بیاموزند نه یک قدم جلوتر
و نه یک قدم عقب تر، در رکاب ولی، باشند!
✨✨🍃🌹🍃✨✨
وقتی که بگفت وال من والا را
خشنود نمود حضرت زهرا را
بر احمد و نایبش فرستد صلوات
هرکس که پذیرفته ز جان مولا را
✨✨🍃🌹🍃✨✨
...و حاضران آنروز غدیر، در #جنگ_روایت ها سکوت کردند و شد آنچه نباید می شد..
🌴 در کربلا، بیرق جنگ روایت ها را حضرت زینب بدست گرفت و شد آنچه باید می شد...
🌴 همه مردم این روزها خبرنگارند، #خبرنگار جبهه حق باشید. ☺️
#مهدی_وارث_غدیر
#عید_غدیر
#عیدالله_الاکبر
#عیدمون_خجسته
#اشهد_انّ_علیّا_ولیّ_الله
#مبارکمون_باشه_ولایت_مولا
#تبریک_به_زهرا
#تبریک_به_مولا
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
مداحی آنلاین - نه تنها من نه تنها تو - رسولی.mp3
7.4M
🌺 مداحی ویژه #عید_غدیر
💐که عالم هر چه دارد
💐از امیرالمومنین دارد
🎙 مهدی رسولی
📚
@ketabkhanehmodafean
Part05_علی زیباترین سروده هستی.mp3
4.41M
📗بخش هایی از کتاب
#علی_زیباترین_سروده_هستی
اثر شهید چمران
قسمت 5⃣
📚
@ketabkhanehmodafean