4_471148145615569179.pdf
7.72M
#روانشناسی_بالینی_کودک_و_نوجوان
دکتر خدایاری فرد
والدین و فرزندان
📕
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📖 کتاب شصت پرسش اعتقادی کودکان 🔹 کتاب شصت پرسش اعتقادی به سوالات اساسی کودکان در زمینه مسائل اعتقاد
✂️ برشی از این کتاب رو بخونیم👇
#چرا_خدا_رو_نمیبینیم
(پاسخ سطح دوم برای کودکان)
آیا تو می تونی این صندلی رو بلند کنی ؟ بله که می تونم !
میشه #زورتو به من نشون بدی ؟
« در این گونه موارد فرزندان به صورت کاملاً غریزی و منطقی ، به سمت صندلی می روند و آن را بلند می کنند »
می بینی که زورشو دارم !
ولی من که #زورتو نمی تونم با چشمام ببینم !
خب وقتی من بلندش کردم ، یعنی زورشو دارم دیگه !
آفرین ! درسته که من نمی تونم قدرتت رو با #چشمام ببینم ، اما میتونم #بفهمم که تو زورشو داری ، چون اگه نداشتی که نمی تونستی بلندش کنی ؛
یعنی چیزی رو که وجود داره اما با چشم نمی بینیم ، باید با کمک عقل و فکر بشناسیم .
یادته اون شب ، بالای پشت بوم ، ستاره ها رو می شمردیم ؟ آره یادمه چند تا بودن ؟
خیلی زیاد .
کی اونا رو درست کرده ؟ خدا
به نظرت کسی که این همه ستاره و آسمونِ به این بزرگی رو درست کرده ، قدرتش زیاده یا کمه ؟
خیلی زیاده
یه سؤال دیگه : اسم چند تا میوه رو میتونی بگی ؟
سیب ، گیلاس ، انگور ، موز ، پرتقال ، کیوی ، انار ، هندوانه و ...
به نظر تو ، کسی که انواع میوه ها رو برای ما درست کرده ، مهربونه یا نه ؟ آره ، مهربونه
یه سؤال دیگه : نقاشیِ صورت آدم که می کشیم ، براش ابرو بذاریم قشنگ تر میشه یا ابرو نذاریم ؟ بذاریم . به نظر تو ، چرا خدا برای ما ابرو گذاشته ؟ تا زیباتر بشیم .
خداوندی که به فکر ما بوده تا زیباتر بشیم ، مهربونه یا نه ؟
بله مهربونه
یادته ، اون بچه کوچولو داشت از مامانش شیر می خورد ؟
آره
کی براش شیر گذاشته ؟
کی بهش مکیدن رو یاد داده ؟
خدا
می بینی خدا چقدر به فکر بنده هاش هست و اونا رو دوست داره !
اگه بچه کوچولوها ، شیری برای خوردن نداشتن یا مکیدن بلد نبودن ، نمی شد غذای دیگه ای بهشون داد .
مگه نه ؟
آره ، دندون که ندارن
پس درسته که ما خدا رو نمی بینیم ، ولی می تونیم از روی نعمت ها و کارهایی که کرده ، هم بفهمیم وجود داره و هم بفهمیم چقدر مهربون و بزرگه و چقدر قدرت داره
📚 شصت پرسش اعتقادی ، سید رضا طباطبایی ، ص ۲۵ و ۲۶
📕
@ketabkhanehmodafean
در ایام شهادت اولین شهیدمدافع حرم از استان قزوین؛ شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی هستیم
🌷درود و سلام میفرستیم به روح پاک و مطهرش و تمامی شهدای مدافع امنیت وطن🌷
و توجه تون رو جلب میکنیم به ادامه ی کتاب #یادت_باشد(خاطرات این شهید عزیز)
👇👇
کتابخانهمدافعانحریمولایت
🌹حمید داخل آشپزخانه روی صندلی نشسته بود..وسط کارها دیدم صدای خنده اش بلند شد.گفت:" میدونی همکارم چی
رفتارهای اینطوری را که میدیدم فقط سکوت می کردم.. چنددقیقه ای طول می کشید تا حرف حمید را کامل بفههمم..
خوب حس می کردم این جنس از مراقبه و رعایت، روح بلندی میخواهد که شاید من هیچوقت نتوانم پابه پای حمید حرکت کنم..
🕐 ساعت یک نصفه شب بود که همه ی کتلت ها را سرخ کردم و ساک را هم آماده کنار در پذیرایی گذاشتم ، از خستگی همانجا دراز کشیدم..
🌹حمید وضو گرفته بود و مشغول خواندن قرآنش بود..تا دید من داخل پذیرایی خوابم گرفته گفت:" تنبل نشو پاشو وضو بگیر برو راحت بخواب".
شدید خوابم گرفته بود..چشمهایم نیمه باز بود..حمید قرآنش را خواند و روی طاقچه گذاشت..
در حالی که بالای سرم ایستاده بود، گفت:" حدیث داریم کسی که بدون وضو میخوابه چون مرداریه که بسترش قبرستانشه..ولی کسی که وضو می گیره بسترش مثل مسجدش میشه که تا صبح براش حسنه می نویسن".
با شوخی و خنده میخواست من را بلند کند..گفت:" به نفع خودته زودتر بلند شی و وضوبگیری تا راحت بخوابی..و الا حالا حالا نمیتونی بخوابی و باید منو تحمل کنی ..
شاید هم یه پارچ آب آوردم و ریختم رو سرت که خوابت کاملا بپره!"...
💥
آنقدر سروصدا کرد که نتوانم بدون وضوگرفتن بخوابم..
🔹حمید دوروزی قم بود..وقتی برگشت برایم از کنار حرم یک لباس زیبا خریده بود..
👚
وقتی سوغاتی را داد دستم گفت:" تمام ساعتهایی که قم بودیم به یادت بودم..
وسط دعای کمیل برای خودمون حسابی دعا کردم..همش یاد سفر دوره ی نامزدی بودم"...
✍ادامه دارد...
🌷۱۴۶
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#اندر_احوالات_خبرنگار
*مسابقه چند سوالی*
+ جانداره؟
🧐
🎤- هنوز بله.
+ انسانه؟
🎤- ظاهراً
+ مشهوره؟
🤫
🎤- سعی می کنه باشه.
+ خواننده ست؟
👀
🎤- با میکرفون سر و کار داره ولی نه.
+ بازیگره؟
🎤- با دوربین سر و کار داره ولی نیست.
🤔
+ استندآپ کمدینه؟
🎤- همش ما رو میخندونه.😃
- مقیم ایرانه؟
🎤+ خوابشو میبینه ولی تابعیت آمریکایی داره.😜
+ یه راهنمایی می کنید؟
🎤- هر شب موقع خواب، از ارتش خیالیش سان می بینه.😆
+ خخخخخ ... ربع پهلوی
- آفرین 😁😁👌👏
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
📰 #خبر
ارائه نسخ خطی و کتب کمیاب به پژوهشگران در حرم مطهر بانوی کرامت
مدیر کتابخانه حرم بانوی کرامت طی گفتوگویی با خبرنگاران در تشریح فعالیتهای این مجموعه عنوان کرد:
سرویسدهی از نسخ خطی، کتب کمیاب و چاپهای سنگی و سربی در کتابخانه آستان مقدس حضرت معصومه سلامالله علیها در حال انجام است
و محققان و مراجعان با تکمیل فرم مورد نظر میتوانند از این خدمات بهرهمند شوند
و تمامی تصاویر صفحات در قالب سیدی و یا فلش مموری در اختیار مراجعان قرار داده میشود.
📎لینک خبر:
https://news.amfm.ir/?p=55239
📚
@ketabkhanehmodafean
احیای تفکر اسلامی (1).pdf
979.5K
📚پیشنهاد دانلود و #مطالعه_کتاب
#احیای_تفکر_اسلامی
✍مؤلف: استاد #شهید_مطهری
📘 آیا جامعه ما یک جامعه زنده و پویا است؟
آیا تعالیم اسلام به شکل درستی در میان ما رایج است؟
رکن اساسی سعادت بشر در چیست؛ ایمان یا عمل؟
نشانه حیات و مرگ یک تفکر چیست؟
پاسخ این سؤالات را میتوانید در این کتاب بخوانید
📕
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
رفتارهای اینطوری را که میدیدم فقط سکوت می کردم.. چنددقیقه ای طول می کشید تا حرف حمید را کامل بفههمم.
آشپزی های حمید منحصر به فرد بود ، از دوره ی نوجوانی آشپزی را یاد گرفته بود..
🍤
عمه وقتی حمید با پدر و برادرهایش می رفت سنبل آباد خیالش راحت بود که حمید هست و می تواند برای بقیه غذا درست کند..
نوع غذاهایی که با دستورات جدید و من درآوردی می پخت ، خودش یک کتاب "آشپزی به سبک حمید" می شد❕
ابتکاراتی داشت که به عقل جن هم نمی رسید..
🕔 ساعت از۵غروب گذشته بود..خیلی خسته بودم..دقایق آخر کلاسم بود که گوشی را روشن کردم و به حمید پیام دادم: سلام تاج سرم، از باشگاه اومدی خونه؟ اگر زودتر رسیدی بی زحمت برنج رو بار بذار تا من برسم.
🍚
وقتی به خانه رسیدم بوی برنج کل ساختمان را برداشته بود..
چون خسته بودم ساعت۷نشده بود که سفره ی شام را انداختیم.
برخلاف سری های قبل که حمید آشپزی کرده بود، این بار چیز غیرعادی ندیدم...برنج را طبق سفارشی که داده بودم آماده کرده بود ولی رنگ آن مشکوک بود و به زردی می زد..
هیچ مزه ی خاصی نداشت ..
فکر کردم اشتباهی به جای نمک ، زردچوبه زده ولی مزه ی زردچوبه هم نمی داد..
غذایمان را تا آخر خوردیم ..موقع جمع کردن سفره پرسیدم: حمید این برنج چرا اینقدر زرد بود؟
🌹گفت:" نمیدونم، خودمم تعجب کردم ، من برنج رو پاک کردم ، نمک و روغن زدم گذاشتم روی اجاق ".
تا این را گفت، دوباره رفتم سراغ قابلمه..برنج را خوب نگاه کردم. پرسیدم: یعنی تو قبل از پخت برنج را نشستی؟؟
🌹حمید که داشت وسایل سفره را جمع می کرد گفت:" مگه دیشب خودت نگفتی برنج رو خیس نکنیم؟"...
✍ادامه دارد...
🌷۱۴۷
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
🌹راهکارهایی برای تربیت #کودک_راستگو (۲)
🍀خودمان الگوی درستی باشیم و به هیچ بهایی به فرزندانمان دروغ نگوییم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«أحبّوا الحبیان وارحموهم فاذا وعدتموهم ففوا لهم فانّهم لایرون الا أنّکم ترزقونهم»؛
«کودکان را دوست بدارید و بر آنها ترحم کنید.
هرگاه به آنها وعده ای دادید، به وعده خود وفا کنید،
زیرا کودکان، شما را تنها روزی دهنده خود می دانند»
#خانواده
📗تربیت فرزند از نظر اسلام ، حسین مظاهری
📕
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیههای امام خامنه ای در مورد اهمیت #کتابخوانی
🔹سلامت فکری را با کتابخوانی تأمین کنید.
🔺نسل نوجوان ما، سلامت جسمی، معنوی و روحی و سلامت فکری و عقلانی داشته باشد؛ آنوقت، آینده کشور را تأمین میکند.
#کتاب_و_کتابخوانی
┄═•❁ @ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
آشپزی های حمید منحصر به فرد بود ، از دوره ی نوجوانی آشپزی را یاد گرفته بود.. 🍤 عمه وقتی حمید با پدر
یادم آمد شب قبل که مهمان داشتیم، حمید از چندساعت قبل ، برنج را خیس کرده بود..
به او گفته بودم: کاش این کارو نمی کردی..چون برنجی که چندساعت خیس خورده رو نمیتونم خوب دربیارم.
حمید حرف من را اینجوری متوجه شده بود که برنج را کلاً نباید بشوریم همانطوری با خاک و خلش به خورد ما داده بود..😄
🍀
شام را که خوردیم، حمید گفت:" بمناسبت وفات ام البنین بچه های هیئت مراسم گرفتن..من میرم زود برمی گردم".
🕚ساعت۱۱نشده بود که برگشت..
تعجب کردم که این دفعه زود از هیئتشان دل کنده بود...
آیفون را که برداشتم همان لحظه دیدم پرده ی اتاق کج ایستاده..رفتم درست کنم ، وقتی داخل شد دستش دوتا ظرف غذا بود..
♦️
من را در حال درست کردن پرده که دید باخنده گفت:" از وقتی که رفتم تا حالا پشت پنجره بودی؟".
از اینکه خانمی بخواهد از پشت پنجره بیرون را نگاه کند خیلی بدش می آمد..
معمولا با همین شوخی ها منظورش را می رساند..
دستوری حرف نمی زد که کسی بخواهد حرفش را به دل بگیرد..
گفتم:نه بابا..پرده خراب شده بود داشتم درست می کردم..چی شد زود برگشتی امشب؟ معمولا تا یک دو طول میکشید اومدنت..این غذاها چیه آوردی؟
🌹گفت:" آخر هیئت غذای نذری می دادن..برای همین غذا رو که گرفتم زودتر اومدم خونه که تو هم بی نصیب نمونی و الا باید باز هم تا دونصفه شب منتظرم می موندی"....
✍ادامه دارد...
🌷۱۴۸
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean