eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 از ویژگیهای زینب (سلام الله علیها ) در این انقلاب تاریخی و عظیم ، سه وظیفه مهم او است که با موفقیت کامل به پایان رساند : 1⃣🔸نخست ، از حجت خدا و امام وقت ،امام سجاد (علیه‌السلام ) حمایت کند و وی را از گزند دشمن حفظ نماید . 2⃣🔹دوم ، پیام شهیدان را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال کند؛ (که این مساله از همه مهمتر بود) . 3⃣🔸سوم ، طبق وصیت برادرش از خانواده های شهیدان و از کودکانی که پدران آنها به شهادت رسیده اند ، سرپرستی کرده و روحیه آنها را در سطحی عالی نگاه دارد 📚حضرت زينب پيام رسان شهيدان كربلا ص 28 و 29 ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍در مکتب شیخ قاسم نعیم نقل می کرد من کتابی بنام "فی سبیل الله" به حاج قاسم هدیه دادم. مثل همیشه که به او کتاب میدادم. در مجلس ترحیمی که برای مادر مرحومه اش گرفته بود آن هم بصورت مختصر دیدم در مـورد کتاب من صحبت می کند و به من می گفت : فلان باب ویابخش آن را می توان توسعه داد یا یک جلد جداگانه برای آن در نظر گرفت. من تعجب کردم که با آن همه مشغله چگونه فرصت مطالعه آن هم بااین دقت و توجه را داشته است! ۲۰اسفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🕛 ساعت ۱۲شب بود که خوابید..چون ساعت۵صبح باید به پادگان می رسید.. گوشی را روی ۴وبیست دقیقه تنظیم کردم
کنارش نشستم..خودش لقمه درست می کرد و به من می داد..برق خاصی در نگاهش بود..گفتم: حمید به حرم حضرت زینب که رسیدی، ویژه منو دعا کن.. 🌹گفت:" چم عزیزم..اونجا که برسم حتما به خانوم میگم که همسرم خیلی همراهم بود..میگم که فرزانه پای زندگی وایستاد تا من بتونم پای اسلام و اعتقاداتم بایستم...میگم وقتایی که چشمات خیس بود و می پرسیدم چرا گریه کردی حرفی نمی زدی، دور از چشم من گریه می کردی که اراده ی من ضعیف نشه." 📲 همکارش تماس گرفت که سرکوچه منتظر است..سریع حاضر شد ..یک لباس سفید با راه راه آبی، همراه کاپشن مشکی و شلوار طوسی تنش کرده بود.. دوست داشتم بیشتر از همیشه روی حاضرشدنش وقت بگذارد تا بیشتر تماشایش کنم.. 🕊 ولی شوق حمید برای رفتن بیشتر از شوق ماندن بود... باهر جان کندنی که بود، کنار در خروجی برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم.. لحظه ی آخر به حمید گفتم: کاش می شد با خودت گوشی ببری..حمید تو رو به همون حضرت زینب منو از خودت بی خبر نذار..هرکجا تونستی تماس بگیر... 🌹گفت:" هرکجا جور باشه حتما بهت زنگ میزنم..فقط یه چیزی..از سوریه که تماس گرفتم، چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن..اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم!".. ❤️ بیاد زندگینامه و خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم..بعضی هایشان برای همچنین موقعیت هایی با همسرشان رمز گذاشته بودند.. به حمید گفتم: پشت گوشی بجای دوستت دارم بگو ❗️ من منظورت رو می فهمم.. 🌹از پیشنهادم خوشش آمد..پله ها رو که پایین می رفت برایم دست تکان داد و بلند بلند گفت:" یادت باشه..یادت باشه!!". 🍃 لبخندی زدم و گفتم: یادم هست..یادم هست... ✍ادامه دارد.. 🌷۲۵۱ @ketabkhanehmodafean
يَا فَاطِر بِحَقِّ فاطِمة عَجِّل لِولِيِّكَ الفَرَج🌱💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
☘️با چه چیزهایی انس بگیریم؟ قسمت دوم ☘️ 🔹خوشبختانه کتاب زیاد است و کتابهای زیادی چاپ میشود. نمیخو
☘️با چه چیزهایی انس بگیریم؟ قسمت سوم 🌸مردم‌ما، از معارفی که در کتابهاست بی نیاز نیستند و باید کتابها را بخوانند. اُنس باکتاب، بسیارچیز با ارزشی است... 📚بیانات مقام معظم رهبری در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب در تاریخ ۱۳۷۱/۰۲/۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6019510069660484343.pdf
5.26M
🍃🌸 کمک برای والدین: راهنمای عملی تغییر و اصلاح رفتار کودک 👶📙 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#بازی_بازوی_تربیت #مامان_باید_شاد_باشه #مامان_های_قوی_بچه_های_موفق 👩‍👧‍👦📚 @ketabkhanehmodafean
سلام به یاران جان کانال کتابخانه مدافعان😊 تو این روزا که تعطیلی اجباری و خونه نشینی پیش اومده بیشتر هوای بچه ها رو داشته باشین...💗 چی کار کنیم؟🤔🤔🤔 😍😍😍😍کلی بازی های خوب: ۱.یادتونه بچه بودیم عاشق این بودیم با پتو بازی کنیم: مواد لازم: یک عدد پتو😊 یک عدد کودک👶 یک عدد مامان مهربون 🥰🥰 وروجک رو میزاریم تو پتو و دور خونه میچرخیم و شعر میخونیم و میخندیم 🤣🤣 ما یاد گرفتیم تو هر شرایطی شاد باشیم و بچه هامون رو با شادی و پر نشاط بزرگ کنیم...🤩😁 پس پر قدرت این روزها رو سپری میکنیم 💪💪 روزهای خوبی تو راهه💗💗 پ.ن: اگه دوست داشتین عکس هایی ازبازی های این روزها رو برامون بفرستین از کودکانتون تا بزاریم داخل کانال و همه لذت ببرن از حس خوب دوستانمون مثل این دوست عزیزی که عکس دلبندشونو برامون فرستادن😊 👩‍👧‍👦📚 @ketabkhanehmodafean
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
کنارش نشستم..خودش لقمه درست می کرد و به من می داد..برق خاصی در نگاهش بود..گفتم: حمید به حرم حضرت زین
اجازه نداد تا دم در بروم ..رفتم پشت پنجره پاگرد طبقه اول ، پشت سرش آب ریختم..تا سر کوچه برسد، دو سه بار برگشت و خداحافظی کرد.. از بچگی خاطره خوبی از خداحافظی های داخل کوچه نداشتم.. روزهایی که پدرم برای ماموریت با اشک ما را پیش مادرمان می گذاشت و به سمت کررستان می رفت، من و علی گریه کنان دنبال ماشین سپاه می دویدیم.. 🍃 دل کندن از پدر هربار سخت تر می شد و حالا دوباره خداحافظی ..دوباره کوچه ..و این بار حمید... با دست اشاره می کرد که داخل بروم ولی دلم نمی آمد..در سرم صدای فریادم را می شنیدم که داد می زد: حمید آهسته تر..چرا اینقدر باعجله داری میری؟..بذار یه دل سیر نگاهت کنم.. 💢 ولی اینها فقط فریادهای ذهنم بود..چیزی که حمید می دید فقط نگاهم بود که تک تک قدم هایش را تا سر کوچه دنبال می کرد.. پاهایش محکم و بااراده قدم برمی داشت..پاهایی که دیگر هیچ وقت قسمت نشد راه رفتنشان را ببینم... خودم را از پله ها بالا کشیدم و داخل خانه ای شدم که همه چیزش حمید را صدا می کرد..گویی در و دیوار این خانه از رفتن حمید دلگیرتر از همیشه شده بود.. خانه ای که تا حمید بود، با همه ی کوچکی اش دنیا دنیا محبت و مهربانی داشت..ولی حالا شبیه قفسی شده بود که نمی توانستم به تنهایی آن را تحمل کنم.. نفس کشیدن برایم سخت بود..خانه به آن باصفایی بعداز رفتن حمید برایم تنگ و تاریک شده بود... 💔 اذان که شد سر سجاده نماز خیلی گریه کردم..بعداز نماز قرآن را باز کردم تا با خواندن آیاتش آرام بگیرم..نیت کردم و استخاره زدم.. 📖 همان آیه معروف آمد که:✨ما شما را با جان ها و اموال می آزماییم..پس صبر پیشه کنید✨ با خواندن این آیات کمی آرام تر شدم، باهمه ی وجود از خدا خواستم مرا در بزرگترین امتحان زندگی ام روسفید کند.. 📿 سجاده را که جمع کردم، چشمم به مهرهایی افتاد که حمید روی اوپن گذاشته بود..به آنها دست نزدم.. باخودم گفتم: خود حمید هروقت برگشت، مهرها رو برمی داره.. ☘ هرچیزی را که دست زده بود، آویزان کرده بود یا جایی گذاشته بود، همانطور دست نخورده گذاشتم بماند... پایان فصل نهم 🌷۲۵۲ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 ✨بجای تماشای پنجره زندگی دیگران ازڪتاب عمرت لذت ببر 💫داشته‌هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر و برای نداشته‌هایت تلاش ڪن ✨حسرت باغچه دیگران را نخوردرعوض باغبان دنیای خودت باش سلام و صبحتون بخیر و شادابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
تمرینات #تمرکز (قسمت دوم) تمرین کارهای عجیب و غریب!😊‌ ‌ ‌یک سری از تمرین‌ها هستند که لازم نیست آن‌ه
مهم‌ترین روش تمرکز (۴) دلیل اصلی اینکه مفاهیم تمرکز بیان شد چه بود؟ فقط برای اینکه ما بتوانیم افکارمان را جمع و بهتر مطالعه کنیم😊 شاید این روش‌ها خیلی حرفه‌ای به نظر نرسد و تا به حال در کتابی به آن اشاره نشده باشد اما برای مطالعه بسیاری از افراد باتجربه بسیار‌ مفید بوده است.👌🏻 تا به حال دقت کرده‌اید به محض اینکه شروع به خواندن کتاب می‌کنیم همه اصوات جهان در گوش‌مان شنیده می‌شوند؟!!😄 مگر می‌شود در خانه‌ای که همیشه سروصدا در آن غوغا می‌کند کتاب خواند؟😕 بله :) راه نجات چیست؟🤔 چند نفر از شما حاضرید قبل از شروع مطالعه، روش‌های تمرکزی گفته شده را انجام بدهید؟! چرا برای افزایش تمرکز از وسایل امروزی استفاده نکنیم؟ 🙄 مطمئنا هیچ خانه‌ای نیست که در آن هدفون وجود نداشته باشد. می‌توانید آن را در گوش‌هایتان قرار دهید و از شر همه صداها خلاص شوید.🎧 نتیجه حیرت‌انگیز آن، تمرکز است. این کار به طرز معجزه‌آسایی تمرکز شما را بالا می‌برد و دیگر هم نیازی نیست قبل از خواندن هر کتابی تمرکز کنید.😎 استفاده از این روش ✌🏻 قانون دارد که حتما باید رعایت شود. 1) نوع آهنگ🎶 انتخاب نوع موسیقی بسیار مهم است. نمی‌توانید انتظار داشته باشید یک آهنگ با ریتم تند گوش کنید و بتوانید کتاب هم بخوانید!😑 باید از هرگونه آهنگ احساسی و آهنگی که متن آن را حفظ هستید، دوری کنید! چه آهنگ‌هایی متناسب هستند؟🤨 آهنگ‌هایی که هیچ حس خاصی به شما منتقل نمی‌کنند و از متن آن چیزی متوجه نمی‌شوید! مناسب‌ترین آهنگ‌ها، آهنگ‌های بی‌کلام آرام هستند، می‌توانید از ریمیکس‌های خارجی که از متن‌ آن چیزی سر در نمیاورید هم استفاده کنید. این کار تمرکز شما را در آن واحد چندبرابر می‌کند و اجازه نمی‌دهد هر صدایی تمرکز شما را به هم بزند.🤓 2) مقدار صدای آن🔊 میزان صدا بسیار مهم است. اگر بیش از اندازه زیاد باشد، هم می‌تواند به گوش‌هایتان آسیب برساند و هم مانع تمرکزتان شود.😉 صدای خیلی پایین هم باعث می‌شود شما صدای محیط را بشنوید و هیچ تاثیری ندارد.😬 پس مناسب‌ترین صدا، صدای ملایمی است که نه صدای محیط را بشنوید و نه تمرکزتان را بگیرد.😁 ادامه داره... :) 🌸با ما همراه باشید👇 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_88494.pdf
4.98M
📚 خاطرات شهیدان 🔸پدیدآور: ابراهیم دهدار 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
اجازه نداد تا دم در بروم ..رفتم پشت پنجره پاگرد طبقه اول ، پشت سرش آب ریختم..تا سر کوچه برسد، دو سه
📌فصل دهم نشسته خاک مرده ای،به این بهار زار من ☎️ صبح پدرم تماس گرفت که وسایلم را جمع کنم ، قرارشد ظهر به دنبالم بیاید ..خانه را تمیز کردم..ظرف ها را شستم..کل اتاق ها را جاروبرقی کشیدم..روی مبل ها را ملافه سفید انداختم..موقعی که داشتم برای ۶۰روز لباس ها و کتاب هایم را جمع می کردم، خیلی اتفاقی دفتر یادداشت حمید را پیدا کردم.. یک شعر برای پوتینش گفته بود..با این مضمون که پوتینش یاری نکرده که تا آخرِ راه برود...آن روز فکرش را هم نمی توانستم بکنم که چند روز بعد چه بر سر همین پوتین و پاهای حمید خواهد آمد.. 🕐 ساعت یک بود که زنگ در خانه به صدا درآمد..پدرم بالا نیامد..طاقت دیدن خانه ی بدون حمید را نداشت.. کتابها و وسایلم را داخل پاگرد جمع کردم.. وقتی می خواستم در را ببندم، نگاهم دورتادور خانه چرخید..برای آخرین بار خانه را نگاه کردم.. 💐 دسته گلی که حمید برای تولدم گرفته بود، روی طاقچه نمایان بود.. مهرهای نماز که روی اوپن گذاشته بود.. قرآنی که دیشب خوانده بود و گوشه میز گذاشته بود.. گوشه گوشه ی این خانه برایم تداعی کننده خاطرات همراهی با حمید بود.. در را به روی تمام این خاطرات بستم ..به امید اینکه حمید خیلی زود از سوریه برگردد و باهم این در را برای ساختن خاطرات جدید باز کنیم... 🔶🔸 وسایلم را برداشتم و پایین رفتم..خانم کشاورز با گریه به جان حمید دعا می کرد..گفت:" مراقب خودت باش..ان شاالله پسرم صحیح و سالم برمی گرده..دلمون براتون تنگ میشه..زود برگردید". با حاج خانوم خداحافظی کردم ..پدرم سرش را روی فرمان گذاشته بود.. وسایل را روی صندلی عقب گذاشتم و سوار شدم.. سرش را که بلند کرد اشک هایش جاری شد.. 💔طول مسیر هم من هم بابا گریه کردیم... ✍ادامه دارد 🌷۲۵۳ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈💥🌈💥 📜 به جاي اين كه اين همه نگران آينده اي باشي كه نيامده است، كمي هم به گذشته بنگر كه چگونه به راحتي گذشت و نگراني تو نسبت به آن بي جا بود... بايد ماوراء نگراني از آينده، با اعتماد به عقل الهي و عمل به شريعت محمدي(صلی الله علیه و آله ) از پشيماني در آينده راحت شوی...