دستانش را با غل و زنجیر
بسته بودند؛ پایش توان قدم از
قدم برداشتن نداشت..
اما
کاروان اُسرا
⚡️ باید به راه میافتاد...
حالا اما..
با اینکه تن رنجورش
درد را حس میکرد، میان آنهمه
ظلم و بیداد و غارتگری،
باید پیام عاشورا
به همـهی مـردم میرسید...
برای همین بود که
دعاهای #امام_سجاد (علیه السلام )
هر کدام، لبریز شد از حرفهای
عمیق و پر سوز، که آرام
❤️ تاثیر میگذاشت روی قلبها و فکرها...
رسالت زین العابدین (علیه السلام )
بعد از مصیبت بزرگ عاشورا
تنها، عبادت نبود؛
با #دعا
یاد دادن معارفی بود که به
دست دشمن داشت به فراموشی سپرده میشد ...
در واقع، صحیفه ی سجادیه؛ با ظاهر دعاگونه، و با باطنی از اهداف سیاسی امام می باشد...
#یا_سید_الساجدین
#زینت_عابدین
#پیام_آور_کربلا
#صحیفه_ی_سجادیه
#آجرک_الله_یا_بقیه_الله
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
📚🏴
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حججی
🎥 اولین کتاب غیر درسی که شهید حججی خواند مقتل امام حسین (ع) بود✅
🎙صحبتهای شنیدنی پدر شهید حججی درباره پسرش💔
📚🏴
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 📣 کوبش زمان بر طبل جنگ شتاب می گرفت.معاویه بیش از پیش پراضطراب و نگران می نمود. وقتی به دید
#قدّیس
📌فصل۵
🔶کشیش ماشینش را جلوی کلیسا ، همان جای همیشگی در فرو رفتگی حاشیه خیابان پارک کرد.
ساعت۱۱صبح بود . هوا ابری بود و سوز شدید هوا، خبر از بارش زودهنگام برف می داد.
🔸کشیش با قدم های آهسته به طرف درِ ورودی کلیسا حرکت کرد. هنوز گرمای داخل ماشین زیر پوستش بود و اجازه نمی داد او در مسیر کوتاه ماشین و کلیسا، سرما را حس کند تا مجبور شود شال گردنِ سبزی را که ایرینا روی شانه اش انداخته بود، تا بالای گردن و بناگوش بالا بکشد.
💒
مقابل در کلیسا، دو زن میانسال ایستاده بودند با پالتوهای مشکی و روسری بافته شده از کاموای کلفت.
هردو باهم سلام کردند. کشیش کلید را به دست گرفته بود و قبل از آنکه در را باز کند، به زن ها نگاه کرد و گفت:" برای دعا که نیامده اید این وقت صبح؟"
🏙
یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود؛ گفت:" ما برای اعتراف آمده ایم پدر."
🔶کشیش در را باز کرد ، کلید را توی جیبش گذاشت و در حالی که دستگیره را به طرف پایین فشار می داد، گفت:" خدا رحم کند دخترانم! این چه گناهیست که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟"
بعد لبخند زد ، در را باز کرد و گفت:" بیایید داخل دخترانم"
🔷کشیش در حالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد ، اما وقتی چشمش به محراب افتاد ایستاد؛ خیره به محراب نگاه کرد؛ همه چیز به هم ریخته بود....
تریبون سخنرانی واژگون و ۴ جاشمعی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود.
کشیش و زن ها با دیدن محرابی که تخریب شده بود؛ صلیب کشیدند.
ادامه دارد..
🎚۵۳
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
وقتی، کسی
محبّتش توی قلبت بشینه،
با یه حس خوب و ساده
سمتش میری 🔆
محبتهای واقعی،
کارهای حتی سخت رو
آسون میکنن و به لحظهها
🎨 یه رنگ قشنگ میدن
برای همینه که
امام سجاد (علیه السلام )، این دعای
خوب رو، زمزمه میکردند :
💫 #اللهم_و_امنن_علی_بشوق_الیک
خدایا
یه کاری کن که همیشه
با شوق، قدم بردارم سمت تو؛
سمت کاری که، خودت
دوستش داری ... 🌸🍃
📗 صحیفه سجادیه. دعای بیست و یکم
#یاسیدالساجدین
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد...
سلام دوستان
🍎صبحتون فرح بخش🍎
به دلیل نقص صوتی ، ادامه ی پارتهای صوتی کتاب "من دیگر ما" ؛ از هفته های بعد تقدیمتون خواهد شد.
امروز دو کتاب نفیس با موضوع روانشناسی خانواده بارگذاری می شود
🍎سپاس از صبوری تون🍎
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 📌فصل۵ 🔶کشیش ماشینش را جلوی کلیسا ، همان جای همیشگی در فرو رفتگی حاشیه خیابان پارک کرد. ساع
#قدّیس
🔶کشیش جلوتر رفت و جلوی محراب ایستاد. زن ها در حالیکه با وحشت به اطراف خود نگاه می کردند، کنار کشیش ایستادند.
کشیش رو به آنها گفت:" لطفا به چیزی دست نزنید."
و با گام های بلند به دفتر کارش رفت که کنار محراب بود. دفتر کارش کاملا به هم ریخته بود.
هردو کشوی میزش باز بودند. اوراق و دفاتر داخل کشو روی زمین پخش و پلا بود.
با اینکه یقین داشت دوهزاردلاری که بابت پول کتاب مرد تاجیک کنار گذاشته بود به سرقت رفته است، باز دست برد داخل کشوی خالی؛ دلارها در جای خود نبودند...
🔸کشیش احساس کرد که پاهایش سست شده است. دستش را روی میز تکیه داد . سرقت۲هزاردلار، در مقابل کتابی که به دست آورده بود، ارزش چندانی نداشت تا بخاطرش رنج بکشد.
📞
او چاره ای نداشت جز اینکه به پلیس زنگ بزند..هرچند ممکن بود با به میان کشیدن پای پلیس ، مساءله ی کتاب نیز به خطر بیفتد.
👮♂
وقتی به پلیس زنگ زد، نای ایستادن نداشت..روی صندلی نشست و به اتاق به هم ریخته اش نگاه کرد و به کم سابقه ترین سرقتی که ممکن بود اتفاق بیفتد، فکر کرد؛
معمولا سرقت از کلیساهایی انجام می شد که دارای عتیقه جات گران قیمت بودند، نه کلیسایی که اشیاء باارزشی در آن نبود.
🔶کشیش داشت فکر می کرد که سارق یا سارقین از کجا وارد کلیسا شده اند، ناگهان به فکر در پشتی افتاد.
از جا برخاست.
از اتاق خارج شد.
◻️◽️▫️
زن ها که وحشت زده و مضطرب وسط سالن ایستاده بودند، با دیدن او کنار رفتند.. کشیش به انتهای سالن رفت.
کلید در و قسمتی از چوب آن شکسته شده بود..
چشم هایش را بست و کفِ هر دو دستش را روی پیشانی اش گذاشت...
ادامه دارد...
🎚۵۴
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
🔴نمایشگاه کتاب تهران مجازی شد
🔹 معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ اواخر تیرماه ۱۳۹۹، همزمان با اعلام برنامههای جایگزین نمایشگاه کتاب تهران، از احتمال برگزاری نمایشگاه کتاب به صورت مجازی خبر داد و گفت:
امکان برگزاری نمایشگاه کتاب مجازی فراگیر در دست بررسی است
و حداکثر تا یک ماه آینده جزئیات آن اعلام خواهد شد.
📚
@ketabkhanehmodafean
سوره الأسرا آيه ٢٤
بِسْمِ ٱللّٰه ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحْيم
پروردگارا !
آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند مورد رحمت قرار ده
#قرآن
🏴📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#داستان_محرم_برای_بچه_ها
کاروان به کربلا رسید.
شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند.
بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند.
🐫
بزرگترها خیمه ها را برپا کردند.
بچه ها خیلی خوشحال شدند.
امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند.
⛺️
آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند.
بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند.
مشکها از رود فرات پر از آب شدند.
بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند.
کربلا زیبا و پر از هیاهو شد.
⛲️
اما آن طرف تر… آن طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود.
سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند.
سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود. 👿👹
اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی ترسید.
او قویترین و شجاعترین انسان روی زمین بود.
بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می کردند و امام مواظب بچه ها بود.✨
تا اینکه بالاخره روز دهم محرم رسید. روز دهم محرم امام حسین علیه السلام از بچه ها خداحافظی کرد و به جبهه جنگ رفت.
🚩
امام حسین با شجاعت و با قدرت زیادی با آن سپاه بدجنس جنگید.
خیلی از دشمنان سنگدلش را کشت.
اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام را به شهادت رساندند.
💔
بچه ها بعد از امام حسین خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند.
اما همیشه بچه های خوب و مهربانی باقی ماندند.
#قصه_گویی_مجازی
#کودک
#محرم
🏴📚
@ketabkhanehmodafean
imamhossein.mp3
1.9M
🎙داستانهای زندگی امام حسین علیه السلام برای کودکان و نوجوانان
🔺دکتر #میثم_مطیعی
👈جلسه سوم:
#کُشتی_گرفتن_دو_برادر
🎧 🚩📚
@ketabkhanehmodafean
1_442307950.m4a.mp3
4.8M
#داستان_صوتی 👂📖👆
#نوجوان
عنوان: #دور_دنیا_در_هشتاد_روز
1⃣قسمت بیست و پنجم
📝 نویسنده: ژول ورن
📕📗📘
#قصه_گویی_مجازی
#ویژه_نوجوان
🎧📚
@ketabkhanehmodafean