eitaa logo
کتابخانه ی زینبیون
45 دنبال‌کننده
107 عکس
1 ویدیو
1 فایل
کتابخوانی، برای یک ملت واجب و لازم است. 🌱حضرت امام خامنه ای 🌼خادم کانال جهت امانت کتاب و نظرات شما: اردکان، ترک آباد و احمد آباد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 اولین پاسخی که به دعوت الحضرمی داده می شود، کوبنده و دور از انتظار اوست:[خدا رسوا و زشت گرداند آن چیزی که برای ما آورده ای! چیزی آورده ای که دو رفیقت طلحه و زبیر آوردند و آن جنگ خانمان سوز را شعله ور ساختند. ما با علی بیعت کرده ایم و بر بیعت خود استوار هستیم و انتقام خون عثمان را که دیگر شعاری نخ نما شده است نمی خواهیم.] مردی از داخل جمعیت فریاد می زند:[ خاموش باش مردک، اگر لازم باشد ما بیعت هایمان را باعلی می شکنیم.]... 《رمانی جذاب و خوندنی به نام که ارزش داره حداقل یک بارهم که شده خوندنش رو امتحان کنید😊 پس از دستش ندید و سریع برای امانت گرفتنش تشریف بیارید به این آیدی🌱 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ...اگر نادرست باشم و جاسوس شاه و اسرائیل و سیا باشم که کار تو به حقه. جای تردید نیست. و اگر درست باشم و کار تو به ناحق باشه، من بهت قول میدم که ازت بگذرم و روز قیامت هیچ شکایتی ازت نداشته باشم. پس کارتو بکن...😔 _شماهم اگه بگذرید، خدا که نمیگذره! +بله البته همینطوره. خدا از افراد مومن دفاع می کنه و نسبت به اونها غیرت می ورزه. ولی اگر تو به اون حرف هایی که در موردمن گفتی باور داری، دیگه تردید نکن... _آخه باور ندارم... _آخه دوستون دارم... با دلم💔 نمیدونم چکار کنم!! دلم میگه شما از فرشته هم پاک تر و آسمونی ترین... 《 رمانی بسیار جذاب و پرماجرا که همه ی جنبه های هیجانی😲 ماجراجویی🤠 عاطفی😍 و کلی چیزای دیگه رو تو خودش داره》 حتما پیشنهاد میشه😊 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 _غلطو اون کرده که اومده سراغ تو و حرف مفت زده.😡 بعدم زندگی خودمه میخوام به گند بکشمش🙄 من مرده ی این مدل استدلال ها هستم. همه ادعا دارند که زندگی خودشان است؛ اما به مشکل که می خورند کل اجتماع و مسئولین را به نقد می کشند😐. 👈انفرادی میخورند👉، 👈اجتماعی توقع می کنند.👉 بالاخره صدای آرش هم بلند شد. _باشه...باشه! زندگی خودت. پس چرا دختر مردم رو کشیدی وسط این لجن زار؟ اینا آدمن آریا! _به من چه؟ مگه من گفتم. خودش خواست! و خدا عقل را آفرید😐 《رمانی به شدت جذاب که خیلی از خوندنش کیف می کنید😁 پس حتما امتحانش کنید طعمی جدید🙄 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 نغمه دچار تاب و تبی شد که فکرش را هم نمی کرد. با اینکه روبیک در تهران نبود، اما انگار صدای پیانواَش را می شنید. جزر و مد دریای دلش🌊 شدت یافت. تنها بود... و دلیلی نداشت که مدّش را تبدیل به جزر کند. مدّ زیادتر شد و قلبش را بیشتر فشرد، بالاتر آمد و راه گلویش را بست. بالا تر آمد و دریای دلش تبدیل به اشکی شد و در چشمش حلقه زد.😢 حس عجیبی داشت. خودش هم نمی دانست چه بر سرش آمده است که هم می ترسید و هم خوشحال بود. هم داغ شده بود و هم می لرزید... 《رمانی بسیار احساسی و دل نشین که همه ازش خوششون میاد و خیلی طرفدار داشته😁 حتما امتحانش کنید، عالیه... @Horre_Shohada69 ؟ @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره های زیبا و گران بها که من طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. _طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف نداره! مادر ریحانه گوشواره هارو گرفت و ورانداز کرد. _واقعا قشنگند، اما ما چیزی ارزانتر میخواهیم. مادر ریحانه گوشواره هارا روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جست و جو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه ی کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند. _از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعیش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم... 《رمانی خیلی عالی و پرمخاطب که حتما تا الان باید راجبش شنیده باشید. امتحانشو از دست ندید😍 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ...تنهایی همه ی وجودش را فرا گرفته بود. در طول زندگیش هرگز تا این اندازه احساس تنهایی و نبود هم صحبت و همراه، اورا آزار نداده بود.😔 یعنی پس از جدایی از همسرش هرگز احساس تنهایی نکرده بود؛ شاید چون هرگز مانند این چند روز بی دغدغه و در آرامش و استراحت به سر نبرده بود. ای کاش کسی بود تا با او صحبت کند... تلفن همراهش زنگ خورد. _بله... +آبراهام!... صدای خشن آقای الیاس نبود. دوستش آیهان از دفتر مجله بود. +حالت چطور است؟ _خوبم دوست من...حال تو چطور است؟ _متشکرم. +مسابقات بین المللی شنا تا چهار ساعت دیگر در تورینو برگزار می شود. قبلا همه ی برنامه ها برای ورود تو انجام شده. منتظر عکس هایت هستیم. خداحافظ. آبراهام، با کمک پذیرش هتل توانست محل برگزاری مسابقات را بیابد و با تاکسی به محل برگزاری رفت. آن روز به لطف مسابقات شنا وقتش پر شد و برای چندساعتی از تنهایی در آمد... 《رمانی جذاب و خوندنی که از خوندنش لذت می برید پر از هیجان و فراز و نشیبه حتما خوندنشو امتحان کنید😁 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 کوتاه اما زیبا...❤️ 《دخترک از پنجره بیرون را نگاه کرد. آفتاب با گل های درخشان باغچه حرف می زد و درخت بزرگ، با گنجشک هایی که دوستشان داشت. ناگهان صدای نازک نوزاد با فواره ی گنجشک های روی درخت پر کشید...》 {از قشنگ ترین و جذاب ترین رمانامونه😌 خوندنش به شدت میشه...} @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 یک دفعه در خود فرو رفت. انگار می خواست حرفی را به زبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت:( مامان، من یه آرزویی دارم... دعا می کنین براورده بشه؟) التماس دعایش، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. خندان پرسیدم:( دختر من چه آرزویی داره؟) از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کرد. _مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرش رو به کعبه باز بشه... 《یک رمان خیلی عالی و جذاب و مقداری دخترونه😊 پر از داستان های هیجان انگیز و جالبه خوندنش رو پیشنهاد میکنم مخصوصا به دختر خانوما❤️》 @Horre_Shohada69 @ketabkhoone_zeinabioon