سلام و روز بخیر کتابنوشانیهای عزیز🍀
در زمان شاه عباس ایران بخاطر نداشتن نیروی دریایی، از اروپایی ها ضربه میخوره و همین نداشتن نیروی دریایی تا چندین قرن، ایران رو در موضع ضعف قرار میده.
همچنین شاه عباس امتیاز خرید و فروش مهمترین کالای تجاری ایران یعنی ابریشم رو به دست اروپایی ها میده!
این که چطور اروپایی ها تونستن به دربار نفوذ کنند و به مرور نقشه هاشون رو پیاده کنند قابل تامل هست.
بریم ببینیم برش امروز چه نکاتی برامون داره.
شما برای خرید مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار و کتابهای دیگه میتونید به این آیدی پیام بدین و از تخفیف ۲۰ درصد مختص کتابنوشان بهرهمند بشید.
@store_manager
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀
📝برشِ سوم از کتاب سرگذشت استعمار جلد۹
شاردن، جهانگرد فرانسوی که در عصر صفوی به ایران آمده بود، در سفرنامه اش از یکی از شخصیت های برجسته اصفهان به نام رستم خان یاد می کند.
او می نویسد: رستم خان به دیدارم آمد. چهره اش بسیار شاد بود و چشم هایش می درخشید. پرسیدم: «علت این همه شادی و سرور چیست؟» رستم خان گفت: «از ملاقات با شاه می آیم.»
گفتم: «چه پاداشی از شاه گرفتهای که این طور به وجد آمدهای؟»
گفت: «لازم نیست پاداشی بگیرم، هر بار که از قصر شاه بیرون میآیم همین قدر سر حال و با نشاطم.»
پرسیدم: «این قدر به شاه علاقه داری؟»
لحظه ای سکوت کرد و لبخند از چهرهاش پاک شد؛ اما دوباره، انگار که چیزی به خاطرش آمده باشد، چهرهاش با لبخندی شکفته شد و به طرف آینه رفت. مقابل آینه، دستارش را روی سرش مرتب کرد: « هر بار که از حضور شاه بیرون میآیم در آیینهای که کنار در سرسرای قصر است خودم را نگاه میکنم و وقتی مطمئن میشوم هنوز سرم روی بدنم قرار دارد از شادی در پوست خود نمیگنجم! حتی هنگامی که به خانه میرسم برای احتیاط دوباره در آینه نگاه میکنم تا کاملاً مطمئن شوم که اشتباه نکردهام، درست مثل الان!»
شاه عباس دوم به خشونت و خونریزی مشهور بود و برای همین بود که حتی اشراف و بزرگان پایتخت هم، هرگاه که به دیدن او میرفتند، مطمئن نبودند که زنده برمیگردند.
شاهی که این گونه با مردم کشورش رفتار میکرد هنگامی که چند کشتی هلندی به جزیره قشم حمله کردند نتوانست هیچ واکنشی نشان دهد؛ اینجا دیگر از سخت کُشی شاه خبری نبود.
هلندیها در قشم مستقر شدند و شروع به باج خواهی کردند. آن ها میخواستند شاه فرمانی صادر کند و اجازه خرید ابریشم را در سراسر ایران به آن ها بدهد تا بتوانند آن را به طور مستقیم از تولید کنندهها بخرند و بدون پرداخت عوارض گمرکی از ایران صادر کنند.
به این ترتیب آن ها اختیار تجارت ابریشم را که از زمان شاه عباس اول فقط در دست پادشاه بود، به خودشان اختصاص میدادند و از طرفی فرمان شاه صفی را که آن ها را وادار به پرداخت عوارض گمرکی میکرد، باطل میکردند.
شاه عباس دوم قدرت نداشت آن ها را از قشم بیرون کند، مگر اینکه آنچه را که میخواستند در اختیارشان میگذاشت. پادشاهان صفوی از آغاز این سلسله، به علت نداشتن نیروی دریایی، بارها تسلیم اروپاییها شده بودند؛ اما هیچ گاه از گذشته درس نگرفته و هیچ کدام از آن ها برای راهاندازی یک نیروی دریایی قدرتمند آستینی بالا نزده بود.
شاه وادار شد به خواسته هلندیها تن بدهد و برای اولین بار انحصار خرید و فروش مهمترین کالای تجاری ایران در اختیار یک کشور اروپایی قرار گرفت.
#معرفی_کتاب_هشتاد_و_چهارم
#سرگذشت_استعمار_جلد۹
#مهدی_میرکیایی
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
سلام علیکم
بریم یه قسمت از خاطرات کربلا رو بخونیم
بلکه وقت شد تا آخر سال تمامش کنم!
بنام خدا
خاطرات کربلا ، قسمت ۵۱
بعد مسواک زدن به اتاق برگشتم و همراه زنداداشم کولهمان را به دست گرفتیم تا صاحب خانه بگوید کجا استراحت کنیم.
دختر صاحبخانه طبقه بالا را نشان داد و گفت یکی از اتاق ها مال شما!
به همراه مینا به طبقه بالا رفتیم.
حس کنجکاوی مانع از این میشد که وارد اولین اتاق شوم! دوست داشتم چرخی در طبقه بالا بزنم و امکانات و شکل اتاق ها را ببینم.
طبقه بالا حالت مستطیلی شکل داشت و ۴ اتاق در ۴ سمتش دیده میشد. طبقه دوم هم مثل پایین از کف تا سقف نمای سنگی داشت و چند تابلو دیواری شیک داخل دیوار کار شده بود.
یکی یکی در اتاق ها را باز کردم و نگاه کردم.
۴ اتاق بزرگ حداقل ۲۴ متری با دیوارهای گچی سفید که روی دیوارها و حتی سقف نقاشی های گل و طبیعت و نیمرخ دختر کشیده شده بود!
داخل هر اتاق یک تخت یک نفره با تعدادی پتو و بالشت هم قرار داشت. اتاق ها مجهز به کولر گازی و پنکه سقفی هم بودند و وضعیت روشنایی اتاق ها هم ستودنی بود!
در مقابل وضعیت ِمحلِ اسکان موکب ها که تعریفی نداشتند اینجا هتل چند ستاره بود و شاید ستاره ای بود که بعدا هتل شده!!
سرویس بهداشتی و حمام طبقه بالا هم تکمیل بود، فقط دمپایی نداشت!
یکی از اتاق ها را انتخاب کردیم و برای استراحت آماده شدیم. تازه لامپ را خاموش کرده بودیم که دو دختر جوان هم وارد اتاق شدند و گفتند قصد دارند در این اتاق استراحت کنند. ظاهرا از مهمانان جدید بودند که بدون گپ و گفت با اهالی طبقه پایین، مستقیم آمده بودند بالا.
اتاق انقدر بزرگ بود که تا ۱۰ نفر هم ظرفیت داشت.
گفتیم وارد شوند و جای پتوها را نشان دادیم.
یکی از خانم ها رفت تا دوش بگیرد و دوستش توقع داشت تا برگشتن دوستش چراغ اتاق روشن بماند! منم که به نور حسااااس! کمی تمرین مبارزه با نفس کردم و چیزی نگفتم!
بابت کولر هم توقع داشت تا صبح روشن باشد! شارژ گوشیش هم تمام شده بود و زورش نمیرسید شارژر را داخل پریز برق کند و زیر لب غر میزد و به سیستم سیم کشی عراقی ها بد و بیراه میگفت!
به نظرم دختر پرتوقعی بود و انعطافی در رفتار اجتماعی نداشت. حیف که زائر بود و دلم نیامد سربه سرش بگذارم.
خواستم کمی به رفتارش بیشتر فکر کند بهش گفتم: عجب خانوادهی دل گندهای هستند که انقدر راحت در خانهشان را به روی ما باز کرده اند.
آن دختر با فیس و افاده گفت: حتما براشون سودی داره والا کی این کار رو میکنه! ما که نمیدونیم نیتشون چیه!!
از حرفی که زدم پشیمان شدم! نه که جوابی برایش نداشته باشم بلکه این خانه و این سفر جای این حرف ها نبود.
در واقع دنیای ما با هم خیلی متفاوت بود!
او فکر میکرد عراقی ها موظف هستند از ما ایرانی ها با آغوش باز پذیرایی کنند و خانه و زندگیشان را در اختیار ما بگذارند و در مقابل ما هیچ وظیفهای نداریم و حتی مجازیم با بدگمانی رفتارشان را قضاوت کنیم!
خدا را شکر که جزو این دسته افراد همیشه طلبکار نبودم. چشمانم را بستم تا شاید خواب خستگی امروز را بشورد و ببرد.
#خاطرات_پیاده_روی_اربعین
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
این منم!
یعنی خودِ خودِ خودِ منم!
شما در چه وضعی هستید؟!
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
سلام کتابنوشانیها🌱
صبح بارونیتون بخیر 🌧
باز هم سه شنبه شد و ما قراره از طرف همهی شما عزیزان توی طریق المهدی باشیم و کتابهای مهدوی رو تقدیم کودکان و نوجوانان کنیم.
خدا رو شکر تمام بدهیهای موکب بابت خرید کتابهای هدیهی نیمه شعبان تسویه حساب شدن. دست دوستان خیّر درد نکنه.
امروز هم قراره اتفاق خوبی بیفته!
قراره برم جایی که یه قولهایی دادن!
ولی فعلا چیزی نمیگم تا تو خماری بمونید!
و البته امیدوارم خودم هم بعدش تو خماری تصوراتم نمونم!
اونوقت مصداق این بیت میشم:
در شهرتان نگرد که پیدا نمیکنی
از من غریب و بی کس وبی سرپناه تر!
ببینید دیگه علاقه به کتاب با بنده چه ها کرده!
#موکب_کتابنوشان۱۹
#نیمهی_شعبان
#عمود۸۱
#طریق_المهدی
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
سلام
صبح قرار شد به انبار اداره فرهنگ و ارشاد قم سر بزنم و برای موکب و کانال کتابنوشان تعدادی کتاب به عنوان هدیه تحویل بگیرم.
توی مسیر بودم که یکی از مخاطبان محترم کانال که نمیشناسم پیام دادن و برای کمک به کتابنوشان شماره کارت خواستن، به دقیقه نرسیده بود که دیدم یک میلیون و ۳۰۰ هزارتومن واریز کردن... حقیقتا توقع همچین حمایتی از فردی که نمیشناختم نداشتم.ان شالله که مورد توجه خود امام عصر باشند.
و اما بریم ببینیم انبار اداره ارشاد چه خبر بود.
شما هم اگر اهل کتاب باشی از دیدن جایی که چپ و راستت قفسه کتاب هست ذوق میکنی! جایی بود که دوست داشتم چند ساعت بین کتابها بگردم و تورق کنم و حتی کتابها رو بو بکشم! کتابخون ها میدونن که بوییدن کتاب بخشی از پروسهی کتابخوانی هست!
غیر از من چند آقا هم از ادارات و مکان های مختلف اومده بودن و مشغول انتخاب کتاب بودن.
سعی کردم کتابهایی رو انتخاب کنم که بتونیم توی موکب کتابنوشان به مخاطبا هدیه بدیم و حقیقتا آقای نیازمند هم خیلی کمک و همراهی کردند که جا داره ازشون مجدد تشکر کنم.
هرچند ما تو موکب، تمرکزمون روی کتابهای مهدوی هست و نتونستم کتابهای اختصاصی مهدوی برای کودک و نوجوان پیدا کنم ولی در مجموع کتابهای مفیدی پیدا کردم که میشه به افراد و جمع های کتابخوانی هدیه داد.
ممنون از اداره ارشاد قم بابت این همکاری ارزشمند.
پرچم انتشارات کتابک ، حماسه یاران و نشر شهیدکاظمی و جمکران بالاست!
#موکب_کتابنوشان۱۹
#نیمهی_شعبان
#عمود۸۱
#طریق_المهدی
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32