eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
407 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه‌ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ دوم از کتاب خون دلی که لعل شد من بیرجند را از این جهت انتخاب کردم که این شهر دژ (امیر اسدالله علم) بود. او در آن زمان نخست وزیر بود ولی بعدها تا آخر عمر ظاهراً مقام وزارت دربار را داشت، اما در واقع جایگاهش خیلی از این مقام بالاتر بود. او یکی از رجال قدرتمند کشور بود و در جلد دوم خاطرات «فردوست» جایگاه علم در ایران بیان شده است. خانواده ی علم به خاطر خدمات صمیمانه شان به انگلیسی‌ها این جایگاه را به دست آورده بودند. آنها در شیوع و رواج تریاک در منطقه ی خراسان نقش مهمی داشتند. بنابراین، این خاندان در مزدوری و خدمت به بیگانگان، سابقه ی دیرینه دارد. من پیش از این سفر نیز دوبار به بیرجند رفته بودم و نفوذ و سلطه‌ی این شخص را در آن منطقه مشاهده کرده بودم. در مراسم و مناسبات دینی، خطبه به نام علم خوانده میشد. همه ی علمای دینی در مجلس شرکت میکردند و وای بر کسی که شرکت نمیکرد! در محرم یکی از سالها که در بیرجند بودم، می شنیدم که سخنران در ابتدای سخنان خود، عباراتی در ستایش و حمد و ثنای عَلم به عربی میخواند! هنوز جمله ای را که سخنران با صدای کشیده میخواند! به یاد دارم: صاحب السيف والقلم ... امير اسدالله علم»! بیشتر اعیان و بزرگان بیرجند، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، جزو خدم و حشم و نوکران علم بودند. حتی چهره‌های معروفی مانند رئیس سابق جزیره‌ی کیش، از نوکران علم بودند. شاه وقتی می‌خواست برای مدتی استراحت کامل کند، به بیرجند میرفت و در یکی از باغهای علم اقامت میکرد. این باغهای ویژه، به شرابها و آشپزهای زبر دست خود مشهور بود. روز هفتم مصادف با جمعه بود، کار را به گونه ای ترتیب دادم که به مجلس بزرگی در(مسجد مصلی) دعوت شوم. تا نزدیک مغرب فرصت شروع سخنرانی فراهم نشد، زیرا مقرر بود سخنران دیگری پیش از من به منبر برود. این سخنران به شکل غیر معمولی سخنان خود را طول داد. من نگران بودم که این فرصت گران بها از دست برود. اما او بیست دقیقه پیش از نماز مغرب وعظ خود را خاتمه داد و من منبر رفتم. در این اجتماع انبوه، تمام آنچه را که در سینه داشتم، بیرون ریختم و همه چیز را گفتم. سخن را با بیان نقشه‌ی بیگانگان برای جدایی دین از زندگی آغاز کردم و با شرح توطئه‌ی رژیم شاه علیه اسلام و مسلمین و علمای دین، ادامه دادم؛ بعد هم با توصیف ماجرای مدرسه ی فیضیه، آن را به پایان رساندم. حوادث روز دوم فروردین را که شرح دادم، مردم به گریه افتادند و شور عظیمی بر مجلس حاکم شد. سپس طبق معمول همیشگی منبر را با ذکر مصیبت حسین بن علی (علیه السلام) پایان دادم‌. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الان مامانم زنگ زده میگه: "این کتاب خون دلی که لعل شد چقدر خوبه! داشتم تو کتابنوشان ازش می‌خوندم،خواستم بپرسم از کجا باید بخرمش؟!" بله! مادرمونم اهل کتاب هستن😎 گفتم: از زهرا (خواهرزاده‌ام) بگیر. دو نسخه از این کتاب داشت که یکیش رو من هدیه گرفتم! یکی هم باید دستش باشه. مادرم هم خوشحال شدن که میتونن این کتاب رو زودتر تهیه کنن و بخونن. پ.ن: خانوادگی اوصیکم بالکتابنوشان!🌱 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نزدیک شدن به ایام رحلت حضرت امام خمینی ره نگاهی داشته باشیم به اهتمام ایشون به مطالعه و کتابخوانی. نظر ایشون رو نسبت به آثار دکتر علی شریعتی نیز میتونید تو این برش بخونید. پ.ن: منبع پرتال امام خمینی ره ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا حالا اسم کتاب" روحی جان سلام" رو شنیدین؟ این کتاب شامل ده ها نامه از مجموع هزاران نامه ای هست که به امام نوشته شده. نامه هایی که توسط کودک، زن تا اسیران در بند صدام نوشته و ارسال شده اند. از بچه‌های دو مدرسه که بی‌خبر از هم از سر یک درس در کتاب درسی می‌خواهند امام را نصیحت کنند تا بچه‌های مدرسه اسپرینگ دال آمریکا و دختری از آلمان و ... متن یکی از نامه ها: "من با اینکه کودکی ده ساله بیشتر نیستم، دوست دارم تا به رحمت خدا نرفته‌ام، شما را ببینم و در آغوشت بنشینم. امام، من برای شما و رزمندگان دعا میکنم و دلم می‌خواهد اگر شما را ندیدم، نامه‌ای که نوشته‌ام، به دست شما برسد و جواب نامه‌ام را زود بدهید. امام عزیز، من عکس خود را برای شما می‌فرستم و شما هم یک عکس درخشان خود را برای من در نامه بفرستید. امام، من خیلی دوست دارم به جبهه بروم و خیلی هم اصرار می‌کردم، ولی این مدیر خوبی که دارم، یک روز سرکلاس ما آمد و گفت مدرسه هم یک سنگر است، سنگرها را حفظ کنید؛ من از وقتی این حرف را شنیدم، خیلی درس می‌خوانم و دیگر به فکر جبهه رفتن کم افتادم؛ ولی به جبهه به اندازۀ توانایی خود کمک می‌کنم. خداحافظ. امام، خدانگهدار تو " برای آشنایی بیشتر با روحی جان سلام و کتابهای مشابه و ثبت سفارش به این آدرس سر بزنید: ✅ @Raheyarpub @Raheyar97 پ.ن: با این کتاب جدیدا آشنا شدم و نخوندمش. خیلی دوست دارم بدونم "روحی جان" همون روح الله هست یا معادل نفس و جان! یعنی کی چایی نخورده پسر خاله شده با امام؟!🙃 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32