eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
411 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
✅معرفی کتاب چهارم تنها گریه کن☘ کتاب تنها گریه کن از زبان مادر شهید محمد معماریان روایت میشود. بخش عمده ی کتاب، بیان فعالیت های اشرف سادات معماران، مادر شهید محمد معماریان در زمان انقلاب و زمان جنگ است. زنی که علیرغم داشتن کودکان خردسال، در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد و با شجاعتی ستودنی اعلامیه های حضرت امام خمینی ره را در شهر قم و تهران جابجا میکرد. زنی که با شروع جنگ، خانه اش را پایگاه بسیج کرد و با کمک دیگر زن ها برای جبهه های جنگ اقلام مورد نیاز را تهییه میکردند. گاهی برای رزمنده ها لباس میدوختند، گاهی مربا میپختند و گاهی آجیل بسته بندی میکردند. در بین این فعالیت ها پسر نوجوانش هم با دستکاری شناسنامه اش عازم جبهه میشود و بعد از چند مرتبه اعزام به جبهه و بازگشت، نهایتا در سن ۱۶ سالگی به شهادت میرسد. داغ شهادت محمد برای پدر و مادرش بسیار سنگین بود اما مادرش صبری زینبی در پیش میگیرد و اجازه نمیدهد چشمان اشکبار و صدای گریه اش دشمن شادشان کند. یکی از خوانندگان کتاب تنهاگریه کن پس از ۵ مرتبه خواندن کتاب، مضمون حماسی آن را در قالب شعر به نظم درمیاورد که تحسین رهبری را از آن خود میکند. این اشعار و تقریظ رهبری هم ضمیمه ی کتاب هستند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
یک جرعه کتاب بنوشیم☘ 📖برشی از کتاب تنها گریه کن: همیشه دلم میخواست کارهای بزرگ انجام دهم. سرم درد میکرد برای کارهای سخت و پرزحمت. پخش کرد ا‌علامیه هم خطرش زیاد بود هم مهم. آن موقع اگر کسی را با اعلامیه میگرفتند، باید فاتحه ی خودش را میخواند، این ها یک طرف، زن بودنم هم یک طرف! کسی که به بقیه اعلامیه میرساند، قدم بزرگی برمیداشت. مردم باید می فهمیدند شاه چه کارها کرده و آن ها چرا باید رو به رویش بایستند. چرا خون این همه جوان ریخته توی خیابان. مردم باید ارتباطشان با امام برقرار میماند. شاه فکر کرده بود اگر آقا توی کشور نباشد، کار از دستش درمیرود، ولی کور خوانده بود. یکی دو نفر را همیشه میدیدم، این ها مثل سرگروه بودند ، مردم را هدایت میکردند حتی بعضی جاها فراریشان میدادند. رفتم پیش یکی از آن ها و گفتم: من میخوام کمک کنم. گفت: همین حالا هم داری به اسلام کمک میکنی. گفتم: نه منظورم اینه که میخوام کارمهمی انجام بدم. دوباره جواب داد: همه ی این ها که توی خیابون سرجونشون معامله میکنن، کارشون مهمه، تو هم مثل اونا. داشت امتحانم میکرد؛کوتاه نیامدم. گفتم : یک بار به من اعتماد کنید، پشیمون نمیشید. گفت: میتونی اعلامیه پخش کنی؟ با اطمینان گفتم : بله. یک نشانه برایم معین کردند. آدرس را میدادند . میرفتم و هرکسی که آن نشانه را داشت، میفهمیدم باید اعلامیه ها را از او تحویل بگیرم. خودش هم میگفت کجا ببرم و چکارشان کنم. بعضی وقت ها میگفتند همراهت بماند و بچسبان به در و دیوار. بعضی وقت ها هم باید به کس دیگری تحویلشان میدادم. میدانستم اگر با اعلامیه دستگیر شوم ،کارم تمام است. پس باید رد گم میکردم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر تبلیغ کتاب تنها گریه کن ... همینطور که میدویدم به بچه گفتم: بپیچ تو کوچه بعدی ، برو کاریت ندارن. میدانستم مامور از من لجش گرفته، با بچه کاری ندارد و می آید دنبال من. همین هم شد. کوچه به کوچه میدویدم و مامور سمج خسته نمیشد و ول کن نبود. نفس کم آوردم. وسط یک کوچه چشمم خورد به تیر چراغ برق. پای تیر، دستم را گرفتم به جاهای خالی و رفتم بالا. مامور به دنبالم آمد. همین که کمی نزدیک شد، با پا محکم کوبیدم تخت سینه اش و پرت شد پایین. تا خودش را جمع و جور کند، خودم را از روی تیر رساندم به پشت بام. خوش شانسی آوردم و دیدم کوچه آشناست.... ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
23.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت هفته ی دفاع مقدس یادی کنیم از شهدای عزیز که واقعا زنده هستند. وقتی شهید محمد معماریان واسطه ی شفای پای مادرش میشود! مادر شهید بعد از اتفاقی که موجب آسیب به پایش میشود، تقریبا زمین گیر میشوند و با کمک ۲ عصا و به سختی راه میرفتند. در شب تاسوعا نذر میکنند اگر شفا بگیرند تمام دیگ های عاشورای هیئت را بشورند. در حالت رویا پسرش را میبیند و... ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32