eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
407 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام خدا خاطرات کربلا ، قسمت ۵۳ برادرم کوله هایشان را داخل چرخ دستیشان گذاشته بود و می کشید من هم به دنبالش می‌‌رفتم. نمیدانم جمعیت مثل باران از آسمان میبارید یا از زمین می‌رویید ولی واقعا هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد. اسپیکرم داخل جیب کناری کوله ام بود و جاهایی که موکب‌ها مداحی پخش نمی‌کردند از مداحی‌هایی که قبلا توی گوشیم ذخیره کرده بودم پخش می‌کردم. من ایرانم تو عراقی چه فراقی... چه فراقی... جمعیتی که در حال حرکت بودند انگار تشنه‌ی شنیدن همین نوا بودند. گاهی صدای زمزمه‌ی بغل دستی ام که رد می‌شد را می‌شنیدم و گاهی جمع خوانی هایی از پشت سرم. هرچند در عراق بودیم و دیگر فراق به وصال نزدیک شده بود ولی انگار همه منتظر بودند تا حسین علیه السلام سراغی از دلشان بگیرد که با سوز می‌خواندند: بگیر از دلم یه سراغی یه سراغی... آرزومه راهی مشایه شم کربلایی شم باهات همسایه شم پرچم سرخت بشه آسایشم آروم جونم حسین! من ایرانم و ... همینطور پیش می‌رفتیم و غرق در خلوت خودمان بودیم. موکب داران وسط راه همچنان "مای بارد" کف دستت می‌گذاشتند‌. یکی وسط راه با شربت ازت پذیرایی می‌کرد. یکی با کوزه و کاسه های طلایی و نقره‌ای رنگ که السلام علیک یا اباعبدالله الحسین داخلش حکاکی شده بود به سمتت می‌آمد و می‌خواست ساقی تشنه‌لبان باشد. بساط چای آتشی در آن گرمای تابستان همچنان براه بود و کنده های درخت به زغال تبدیل شده بودند. چای عراقی و ایرانی و انواع شربت و خلاصه هرچیزی که شنیده بودی را می‌توانستی از نزدیک ببینی و حس کنی. هر کسی کاری که فکر می‌کرد به نفع زائران است انجام می‌داد. یکی از کارهای بسیار جالب هم خیس کردن زائران بود! یکی با پارچ، آب داخل تشت را به سمت زائرها پخش می‌کرد و یا می‌دیدی یکی شلنگی گرفته دستش و به سمت جاده آب می‌پاشد. اگر دوست داشتی می‌توانستی جلو بروی و کلا دوش آب سرد بگیری و رد شوی! البته گرما انقدر بود که عمليات تبخیر به سرعت و سهولت اتفاق می افتاد و مشتری دوش آب سرد کم نبودند! بعضی آب پاش ها هم باکلاس تر بودند! طرف روی چارپایه می‌رفت و با افشانه تا شعاع چند متری را خنک و بارانی میکرد. چند باری که از زیر افشانه رد شدم و قطرات آب از روی عینک آفتابیم سُرخورد حس کردم ماشین داخل کارواش هستم! تجربه جالب و جدیدی بود. به قول برادرم هرکجای دنیا یکی وسط خیابان به طرفت آب بپاشد حداقل ۴تا فحش می‌دهند! ولی اینجا همه دوست دارند وسط خیابان خیس شوند! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32