eitaa logo
کتاب یار
898 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
63f930042d144523ba567ad4f2543f61.pdf
1.31M
📥 📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مجموعه روانشناسی ۱۳۹۵ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
51dc617480ff47e5a850b7ab43477a9f.pdf
262.6K
📥 📔 پاسخنامه آزمون کارشناسی ارشد مجموعه روانشناسی ۱۳۹۵ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: بیست‌ویکم یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد. حدود چهل نفر بودیم، روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم روضه می‌خواندند. تعداد کم بود، ولی اثرش قابل قیاس نبود. گاهی شعر می‌گفت. توی مجلس، روضه می‌خواند، ولی سعی می‌کرد بیشتر به بچه‌ها بلندگو بدهد. خودش دنبال عزاداری بود، می‌خواست استفاده کند. توی اتاق می‌نشست برای شب، شعر آماده کند. صدای هق هق گریه‌هایش را می‌شنیدم. معمولاً چهل روز قبل از محرم ریشهایش را حنا می‌گذاشت. آدم‌های معروفی هم توی آن خانه شب را صبح کردند. احمد پناهیان را آورده بودند برای مراسم وداع با شهدای گمنام. آمد خانه ما خوابید. حاج حسین کاجی هم همین‌طور. محمد حسین یکی، دوبار دعوتش کرده بود برای تدفین شهدای بافق. جانباز شیمیایی بود. عکسش هست. حاج حسین کاجی را می‌گذاشت ترک موتور تریلش و توی شهر می‌چرخید. زمانی که کارهای دانشگاه و هیئت بود، معمولاً از آشپزی خبری نبود. بیرون غذا می‌خوردیم، در حد یک ساندویچ. دست و پا شکسته روزهای تعطیل غذا می‌پختیم. یک رفیق داشتیم، بچه کرج بود. دو، سه هفته پشت سر هم جمعه‌ها کباب گرفتیم. از شانسش، او هم می‌آمد، می‌گفتیم: «تو با این کبابی رفیقی و سپردی که هر وقت این بچه‌ها کباب گرفتن، به من زنگ بزن؟ یا بو می‌کشی؟ یا سر کوچه همیشه وایستادی؟» یک روز ظهر ناهار درست کرده بود، نرفتم خانه. گوشی‌ام خاموش شده بود. غروب برگشتم. گفت:«کجا بودی؟ چرا گوشیت خاموشه؟» گفتم: «شارژ خالی کرده.» گفت: «غذا هست، بیا بخور.» خودش آشپزی کرده بود، وا رفتم. لب نزده بود به غذا. منتظر نشسته بود تا بیایم. زیاد از این مرام‌ها می‌گذاشت. یادم هست یک روز عید غدیر دم غروب زنگ زد و گفت: «تو نباید زنگ بزنی؟ ناسلامتی من بزرگ‌تر شما هستم!» پیگیر تدفین شهدا توی پارک کوهستان بود. چله زیارت عاشورا هم گرفتیم، نشد. می‌گفت اینکه حل نمی‌شود، مشکل از ماست. از تهران برگشته بود. می‌گفت توی بهشت زهرا رفتم یک قطعه همه بیست ساله بودند. حسرت می‌خورد که ما الآن بیست و پنج و شش سالمان شده و به جایی نرسیده‌ایم. واقعاً دنبال این بود که برود سوریه. دنبال این نبود که بازی کند و ادا و اطوار دربیاورد. عید سال ۹۴ یک شب آمد دنبالم. یک ساعتی با هم رفتیم دور زدیم. وقتی آمدم خانه، به خانمم گفتم این دیگر رفتنی است. آن موقع بچه‌اش چهل روزه بود. گفت: «این بچه ما را اسیر کرده.» داشت می‌رفت. دیدم دارد سخت دل می‌کند. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
220203-2151editeLow.mp3
12.54M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    🗯 نویسندگی خلاق 🎙 جناب آقای محمد جواد استادی جلسه 9⃣: ۱. لیدنویسی ۲.مقدمه ⏯ ادامه دارد... ۱۴۰۱/۱۲/۰۱ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_393474722924331916.pdf
473.7K
📥 📔 کتابچه اجرای مصاحبه SCID-I 🖌 نویسنده: مایکل ب. فرست، رابرت ال. اسپیتزر 🔖مصاحبه بالینی ساختاریافته برای اختلال های محور I در DSM_IV 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_311871357912613271.pdf
532.8K
📥 📔 اختلال رفتاری 🖌 نویسنده: نیما نیک نژاد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_6034897107825984888.pdf
3.09M
📥 📔 مقدمات روانشناسی سلامت 🖌 نویسنده: دکتر احمد علی‌پور 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1118 (1).pdf
10.11M
📥 📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مجموعه علوم تربیتی ۱۳۸۷ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1118-90-mastertest.ir.pdf
5.59M
📥 📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مجموعه علوم تربیتی ۱۳۹۰ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1118-4009-89-mastertest.ir.pdf
3.24M
📥 📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مجموعه علوم تربیتی ۱۳۸۹ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1143 (5).pdf
2.69M
📥 📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مشاوره ۱۳۹۶ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔘 أمّا الحُسَينُ فَإنَّهُ مِنّي وَ هُوَ ابني وَ وَلَدي وَ خَيرُ الخَلقِ بَعدَ أخيهِ وَ هُوَ إمامُ المُسلِمينَ وَ مَولى المُؤمِنينَ وَ خَليفَةُ رَبِّ العالَمينَ. 🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: امّا حسين، او از من است. او پسر من و زاده من است و بهترين انسانها پس از برادرش مى‌باشد. او امامِ مسلمانان است و مولاىِ مؤمنان و خليفه پروردگار جهانيان ... 📚 : ص ١٠١. 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5915696196105539335.pdf
13.69M
📥 📔 اختلال‌های یادگیری 🖌 نویسنده: دانیل پی. هالان مترجم: دکتر حمید علیزاده 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
نشانه های شگفت آور آخرالزمان .pdf
1.13M
📥 📔 نشانه‌های شگفت آور آخرالزمان 🖌 نویسنده: محمدجواد مهری کرمانشاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اصول عقاید حضرت آیت الله مصباح یزدی.pdf
2M
📥 📔 اصول آموزش عقاید 🖌 نویسنده: آیت الله مصباح یزدی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
تاریخ_تحولات_کیفری_کلیات_سیاست_کیفری.pdf
181.5K
📥 📔 تاریخ تحولات کیفری 🖌 نویسنده: استاد نجفی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_5847993982373595649.mp3
6.08M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    🎧 گـوش ڪنیــد ♬ 📼 حرف دل | خدمتکاری که اشک امام حسین علیه‌السلام را درآورد... مستدرك الوسائل ج‏7، ص 193. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
📖 📙 خاطراتی از زندگی شهید سید حسین علم الهدی 🖌اثر محمد رضا بایرامی 📻 تهیه شده در ایران صدا 🎙 با صدای محمود رضا قدیریان 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📗 کتاب "سه روایت از یک مرد" نوشته محمد رضا بایرامی شامل خاطرات و داستانهایی از دلاور خوزستان و حماسه ساز هویزه "شهید سید حسین علم الهدی" است. هم چنان که از اسم کتاب پیداست، سه نفر از کسانی که ارتباط مستقیمی با این شهید داشته اند، به روایت ایشان از دریچه نگاه خود پرداخته‌اند. روایت اول، روایت «روح الله معبر» شکنجه‌گر معروف ساواک در شهر اهواز می‌باشد که به مبارزات شهید علم الهدی در سال‌های قبل از انقلاب و تعقیب و گریزی که با ساواک داشته می‌پردازد. روایت دوم، روایت یکی از نزدیکترین یاران شهید علم الهدی که از حوالی سقوط رژیم ستم شاهی با ایشان بوده‌اند، می‌باشد. این روایت از ابتدای تحرکات مرزی عراق در سال ۵۹ آغاز و با شهادت سید حسین علم الهدی و اسارت این رزمنده، به پایان می‌رسد. روایت سوم، روایت کوتاهی از زبان یکی از ملازمان شهید علم الهدی با نام حسن است که در ابتدا به قاچاق در مرز کشور اشتغال داشته و سپس از چگونگی آشنایی با شهید و جذب او به تشکیلات سپاه هویزه می‌پردازد. شهید سید حسین علم الهدی (۱۳۳۸-۱۳۵۹ ش) در دوران قبل از انقلاب از مبارزین فعال علیه رژیم پهلوی بود و پس از انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی هم به مبارزه بر علیه دشمن ادامه داد. شهید علم الهدی در ۱۶ دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه هویزه به همراه ۶۰ تن از برادران پاسدار، در محاصره ۴۰ تانک دشمن قرار می‌گیرند. پس از ساعاتی مبارزه، بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی یکی یکی به شهادت می‌رسند که آخرین آنها شهید حسین علم الهدی بود. او با آر.پی.جی خود ۳ تانک را منهدم کرده و سپس با فریاد «الله اکبر» در حالی که قرآن در دست داشت، در سن ۲۲ سالگی به فیض شهادت نایل آمد. شهید علم الهدی را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی كه به وسیله امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه‌ای امضا شده بود. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
Part01_سه روایت از یک مرد.mp3
15.87M
🎧 "سه روایت از زندگی شهید سید حسین علم الهدی" 1⃣ قسمت اول 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب صوتی سه روایت از یک مرد ✅ ادامه دارد... جمعه‌ها مجموعا " ۷ قسمت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 | ذکر جهانی❣ 💛 این ذکر جهانی شد الحمدلله... 🎙 با اجرای گروه سرود نجم الثاقب تهران ●◉✿ ‌الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: بیست‌ودوم داستان ۶ اگر میان تمام رفقایش دقیق می‌شدی به یک نقطهٔ مشترک می‌رسیدی: «حب الحسين يجمعنا....» برای برنامه‌ای قرار شد، نشریه بزنیم. وقت نداشتیم، چیز جالبی از آب درنیامد. چند بار تشویقم کرد: «که خوشم اومد. توی همون وقت کم رسوندی.» می‌گشت و می‌گشت و دست می‌گذاشت روی خصوصیت مثبت آدمها. هربار از بدی یکی می‌گفتم او خوبی‌اش را مثال می‌زد. خوبی‌هایی که اصلاً به چشم امثال من نمی‌آمد. چندبار هم گفت: «از فلانی و فلانی برای کارها استفاده نکن. نمای خوبی ندارن!» سر جایش در مقام مشورت و مصلحت، حقیقت را کتمان نمی‌کرد. حتی به آنهایی که قبولشان هم نداشت، احترام می‌گذاشت، مخصوصاً روحانیون و علما و به همان نسبت به منتسبان امام حسین. بارها پیش آمد که نظر یکی را قبول نداشت و نقد می‌کرد؛ اما به احترامش کوتاه آمد و حتی آن نظر را اعمال کرد. یک بار بهش گفتم: «خسته نمیشی این قدر وقت می‌ذاری؟» گفت: «کار با عشق خستگی نداره!» تا می‌توانست افراد را توی کار شریک می‌کرد. برای هر جلسه روضه، به همه زنگ میزد. یکدفعه گفت: «امشب به صد نفر زنگ زدم. پیامک که جای خود.» از وقتی برنامه قطعی می‌شد، آرام و قرار نداشت تا آخر جلسه که همه را بدرقه کند. از تبلیغ چهره به چهره گرفته تا آماده کردن عدسی. تا جایی که می‌شد برای جلسه‌ها کتیبه و پرچم و سیاهی می‌زد؛ اما بعضی از روضه‌هایش فقط با یک بلندگو شروع می‌شد. گاهی هم بدون بلندگو. روضه‌هایش ساده بود؛ اما بی‌روح نبود. خلوت بود؛ اما بی‌رونق نبود. به دلیل اتفاقی، از جمع رفقا طرد شده بودم. اولین نفری بود که این قرق را شکست. با صراحت گفت: «ازت ناراحتم.» برای این کار بارها سرزنش شدم. تجربیات و دلسوزی‌ها و حمایتهای مداومش چراغی شد برای اینکه راه را گم نکنم. شرهانی بودیم. خادم آنجا تا فهمید از یزد آمده‌ایم، ذکر خیر محمد حسین را پیش کشید. فکر می‌کرد یزدی است. گفت که من از بچه‌های یزد خاطره خوبی دارم. خادمی داشتیم که از همه خوشروتر و مهربان‌تر بود. هرشب توی یادمان شرهانی روضه می‌گرفت. مفصل هم عزاداری می‌کرد. پشت لباسش نوشته بود: «منم گدای فاطمه!» به همه می‌گفت: «ان شاء الله شهید شی...!» روی کار برای شهدا تأکید داشت. می‌گفت: «کار برای شهدا جذبش بالاست.» دعای همیشگی‌اش در آخر جلسه‌ها به مانند حسرتی نمایان می‌شد: «خدایا! ما را به قافله خمینی و بسیجیانش برسان!» یک بار صبح زود بعد از نماز، با شماره‌ای ناشناس تماس گرفت. گفت: «حالت خوبه؟» گفتم: «حال خودت خوبه؟ این وقت صبح زنگ زدی، طوری شده؟» گفت: «دیشب خوابت رو دیدم. نگران شده بودم، مواظب خودت باش.» شاید همین علاقه و دلسوزی‌اش بود که نگذاشته هنوز چشم اطرافیانش خشک شود. پیام می‌داد یک جای خوب به یادت بودم. توی روضه‌ای گفت: «شما از مسیر شام خیلی چیزها رو نمیدونین. روضه سرما رو نمی‌فهمین که این کاروان نیمه شب برای استراحت جای گرم نداشتن. ما سرمای شبهای اونجا را درک کردیم.» برایش هر صحنه آنجا، یک گریز روضه شده بود. شب آخر فاطمیه بود. آخرهای سینه زنی رسید. با اصرار آمد جلو و میکروفون را گرفت. مثل اینکه روح دوباره‌ای به مجلس دمیده شود. هم روضه خواند، هم خاطره گفت. از نبات مجلس یک مشت برداشت گفت: «برای تبرک می‌برم.» گفتم: «خیلی خسته‌ای!» گفت: «مستقیم از تهران رسیدم، اومدم اینجا.» توی همان جلسه بود که خواند: سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک / ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک آن قدر داغ عظیم است که بر دل شده حک / سر زینب به سلامت سر نوکر به درک ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حکمت 7⃣2⃣: روش مقابله با بیماری‌ها 🌼وَ قَالَ (علیه السلام): إمْشِ بِدَائِكَ، مَا مَشَى بِك.     🌼 امام عليه السّلام (درباره خوددارى از بيماريها) فرموده است: درد خود را بسر ببر چندان كه او تو را راه مى‌برد (از پا نينداخته يعنى براى اندك بيمارى بسترى مشو). 🔻اشاره به این تا زمانى که بیمارى فشار شدید نیاورده بگذار بدنت بدون نیاز طبیبان و دارو آن را دفع کند. این مسئله شاید در آن روز که امام این را مى فرمود روشن نبود؛ اما امروز روشن است که بدن خود داراى نیروى دفاعى است و هرگاه بیمارى با استفاده از قدرت دفاعى بدن از بین برود هم زیان‌هاى دارو و درمان را ندارد و هم بدن را تقویت کرده و براى آینده بیمه مى‌کند. 🔻البته هرگاه نیروى دفاعى بدن عاجز بماند باید با استفاده از طبیب و دارو به کمک او شتافت تا بیمارى را دفع کند. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈