eitaa logo
کتاب یار
911 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
1. تاریخ قرآن معرفت.pdf
1.94M
📥 📔 تاریخ قرآن 🖌 نویسنده: محمد هادی معرفت 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5796322897282729842.pdf
859.3K
📥 📔 چیستی ولایت فقیه سایه حقیقت عظمی؛ در بیان حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب 🖌 نویسنده: دفتر فرهنگی فخرالائمه 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: فردای روز پاتختی چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه... بیشتر از پنج شش نفر نبودند، مراسم گرفتیم. یکیشان طلبه بود که سخنرانی کرد و بقیه مداحی کردند؛ زیارت عاشورا و حدیث کسا هم خواندن. این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم، چون هنوز در آشپزی را نیفتاده بودم، رفت و از بیرون پیتزا خرید برای شام. البته زیاد هیئت دو نفری داشتیم برایم سخنرانی می‌کرد و چاشنی‌اش چند خط روضه هم می‌خواندیم، بعد چای یا نسکافه یا بستنی می‌خوردیم. میگفت این خوردنی‌ها الان مال هیئته! هر وقت چای می‌آوردم، میگفت: بیا چند خط روضه بخوانیم تا چای روضه خورده باشیم! زیارت عاشورا میخواندیم و تفسیر میکردیم، اصرار نداشتیم زیارت جامعه کبیره را تا آخر بخوانیم یکی دو صفحه را با معنی میخواندیم و چون به زبان عربی مسلط بود برایم ترجمه میکرد و توضیح می‌داد. کلا آدم بخوری بود، موقع رفتن به هیأت یک خوراکی میخوردیم و موقع برگشتن هم ابمیوه، بستنی یا غذا میخوردیم. گاهی پیاده میرفتیم گلزار شهدای یزد در مسیر رفت و برگشت، دهانمان میجنبید. همیشه دنبال این بود که برویم رستوران، غذای بیرون بهش میچسبید. من که اصلا اهل خوردن نبودم ولی او بعد از ازدواج مبتلایم کرد. عاشق قیمه بود و از خوردن آن لذت میبرد. جنس علاقه‌اش با بقیه خوراکیها فرق داشت، چون قیمه، امام حسین و هیأت را به یادش می‌انداخت، کیف میکرد. هیات که میرفتیم اگر پذیرایی یا نذری می‌دادند به عنوان تبرک برایم می‌آورد. خودم قسمت خانمها میگرفتم ولی باز دوست داشت برایم بگیرد. بعد از هیئت رایت‌العباس با لیوان چای روی سکوی وسط خیابان منتظرم می‌ایستاد. وقتی چای و قند را به من تعارف میکرد، حتی بچه مذهبی‌ها هم نگاه میکردند. چند دفعه دیدم خانمهای مسن‌تر تشویقش کردند و بعضیهایشان به شوهرشان میگفتند: حاج آقا یاد بگیر از تو کوچیکتره! خیلی بدش می‌آمد از زن و مردهایی که در خیابان دست در دست هم راه میروند گفت: مگه اینا خونه زندگی ندارند! ولی باز ابراز محبتهای اینچنینی میکرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود. میگفت دیگران باید این کار را یاد بگیرن. معتقد بود که با خط کش اسلام کارکن. پدرم می‌گفت: این دختر قبل از ازدواج خیلی چموش بود، ما می‌گفتیم شوهرش ادبش میکنه ولی شما که بدتر آن را لوس کردی! بدشانسی آورده بود؛ با همه بخوری‌اش گیر زنی افتاده بود که آشپزی بلد نبود. خودش ماهر بود، کمی از خودش یاد گرفتم کمی هم از مادرم. آب گوشت، مرغ و ماکارونی‌اش حرف نداشت، اما عدسی را چون در زمان دانشجویی برای هیئت زیاد پخته بود از خانمها خوشمزه‌تر میپخت. املتش شبیه املت نبود، نمی‌دانم چطور همه را میکس میکرد که همه چیز را داخلش پیدا میشد. یادم نمی‌رود برای اولین بار عدس پلو پختم، نمیدانستم‌ آب عدس را دیگر نباید بریزم داخل برنج، برنج آب داشت آب عدس هم بهش اضافه کردم شفته پلو شد. وقتی گذاشتم وسط خندید و گفت: فقط شمع کم داره که بجای کیک تولد بخوریم! اصلاً قاشق فرو نمیرفت داخلش، رفت و آن را بر روی زمین ریخت که پرنده‌ها بخورند و رفت پیتزا خرید. دست به سوزنش هم خوب بود، اگر پارچه‌ای پاره میشد، دکمه‌ای کنده میشد یا نیاز به دوخت و دوز بود سریع سوزن را نخ میکرد. میگفت:کوچیک که بودم، مادرم معلم بود و میرفت مدرسه، من بیشتر پیش مادر بزرگم بودم! خیاطی را از آن دوران به یادگار داشت. یکی از تفریحات ثابتمان پیاده‌روی بود. درطول راه تنقلات میخوردیم بهشت زهرا رفتنمان هم به نوعی پیاده‌روی محسوب میشد. پنجشنبه‌ها یا صبح جمعه غذایی آماده برمیداشتیم و میرفتیم بهشت زهرا تا بعد از ظهر میچرخیدیم. یکجا بند نمیشد از این شهید به آن شهید از این قطعه به آن قطعه. اولین بار که رفتیم قطعه شهدای گمنام، گفت:برای اینکه این وصلت سر بگیرد، نذر کرده بود سنگ مزار شهدایی که سنگ قبرشون شکسته با هزینه خودم تعویض کنم! یک روز هم هشت تا از سنگ قبرها رو عوض کرده بود، یک روز هم پنج تا گفتم: مگه از سنگ قبر، ثوابی به شهید میرسه؟ گفت: اگه سنگ قبر عزیز خودت هم بود همینو میگفتی؟ ⏯ادامه دارد... روایت زندگے بہ روایت همسر ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
Ba-Man-Mehraban-Bash-0.mp3
1.48M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی با من مهربان باش 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت اول / مقدمه 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅ 🔸 آن است که تو را از آتش نجات دهد. خدای تعالی شما را با بصیرت عقلی نورانی کند. همان نوری که قرآن میفرماید:«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور». 🔹این نور را خاموش نکنید. کلید این نور در دست شماست. اگر این نور خاموش شود، بی‌نور هستید. 🔸کلید این نور این است که خدا را نکنید؛ توطئه نکنید، این زرنگی‌ها را کنار بگذارید. اینها نارزنگی است. 🔹اگر زرنگ هستید، در دستگاه خدا زرنگ باشید. زرنگ آن بود که به اراده و مشیت او، خدا شمس را بازگرداند؛ کسی که شمس و قمر در اختیار او بوده است. 🗣 حضرت آیت‌الله بهاءالدینی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_5796322897282729838.pdf
1.1M
📥 📔 من دیپلمات نیستم؛ من انقلابیم تحریم و مذاکره در بیانات مقام معظم رهبری از سال ۹۰ تا ۹۲ 🖌 نویسنده: دفتر مطالعات گفتمان انقلاب اسلامی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5764998755900196962.pdf
136.4K
📥 📔 جزوه حقوق مدنی ۲؛ اموال و مالکیت 🖌 نویسنده: 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
خلاصه مدنی 3.pdf
229.6K
📥 📔 جزوه حقوق مدنی ۳؛ قواعد عمومی معاملات 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5789875081924577741.pdf
104.7K
📥 📔 جزوه حقوق مدنی ۴؛ مسئولیت مدنی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5987837060969399249.pdf
8.6M
📥 📔 کافکا در کرانه 🖌 نویسنده: هاروکی موراکامی 📝 مترجم: مهدی غبرائی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺🌺🌺 ஜ۩۞۩ஜ ⭕️وقتی کسی به همدلی نیاز دارد اطمینان بخشیدن و یا نصیحت کردن معمولا آزاردهنده است. دخترم به من درسی داد که قبل از گفتن هر نصیحت یا اطمینان بخشیدن، از وجود چنین تقاضایی اطمینان یابم؛ 🔸یک روز وقتی در آینه نگاه می‌کرد گفت: من به زشتی یک خوکم گفتم: "تو زیباترین مخلوقی هستی که خدا تاکنون بر روی کره زمین قرار داده است. و او با اوقات تلخی نگاهی به من انداخت و فریاد کشید: "اه، بابا!" از اطاق بیرون رفت و در را هم، بهم کوبید بعداً فهمیدم که او به جای اطمینان بخشیدن بی‌موقع من، همدلی می‌خواست. ❌ می‌توانستم بپرسم: "آیا تو امروز از قیافه ظاهری‌ات احساس ناامیدی میکنی؟" 📙 ✍🏻 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈