_
از شب امتحانی بودنم همینقدر
بگم براتون که فردا امتحان دارم
اونم چه امتحانی؟؟
ادبیات با حجم حفظی بالا ...!
اما جالبه که هنوز
شروع نکردم به خوندن ((: 🙄😂
➺@khacmeraj
「خـــاكِمِــعـــراج」
اینم از نظر سنجی 😇🌱 رمان برای من بمان برای من بخوان بیشترین تعداد درخواست رو توی ناشناس داشت ...! ا
_
خوب همونجور که میبینید #رمان_برایمنبمان_برایمنبخوان
بیشترین رأی رو آورد با اختلاف بالا 😍👌🏻
پ.ن: واقعا رمانِ زیباییه (: 🌱❤️
ان شاءالله از فردا پارت
گذاری رو شروع میکنیم 😌😁
شبتون پُر ستاره ! ✨
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
زیارت عاشورا بخونیم 🖤!
#دوازدهمینروز از چله زیارت عاشورا
#علیفانی
#آیتالله_رئیسی
#رئیسی_عزیز
➺@khacmeraj
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡
🌿🧡
🧡
#رمان_برایمنبمان_برایمنبخوان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_اول
بازم صداش تو گوشم پيچيد. اصلا يادم رفت اومده بودم توی اتاقم که چيکار کنم. بدون معطلي سريع دويدم سمت تلوزيون توي هال. بازم ميکروفون به دست داشت مي خوند. بازم با اين آهنگ جديدش گل کاشته بود. زل زده بودم
به صفحه تلوزيون. نه صداي ديگه اي مي شنيدم نه چيز ديگه اي رو مي ديدم... فقط خودش .
وقتي به خودم اومدم برق يه چيزي رو توي دستش ديدم. توجه نکردم. آهنگش تموم شد.
چشمام خيس اشک بود. من کي گريه کردم که خودم نفهميدم؟؟ ...
با دستپاچگي اشکام رو پاک کردم و به بابام نگاه کردم. خداروشکر خوابيده بود.
دوباره برگشتم تو اتاق و نشستم پائين تخت دو طبقه مون. بازم اشکام ريختن. اين بار با اراده
خودم ريختن. توي افکارم غرق بودم که با تکون دستاي کوچولوي خواهرم به خودم اومدم.
نگاش کردم.
آتنا-: آبجي چي شد؟ ... شعرش که اصال گريه دار نبود؟...
خنديدم. ميون گريه. و خدا مي دونه چقد لذت مي بردم ازاين کار.
آتنا-: آبجي ولي خيلي قشنگ بودا... تا حاال هيچ خواننده اي نبوده که همه ي همه ي آهنگاشو توي
تلوزيون پخش کنن... يا کنسرتش رو اعالم کنن... ازبس که فقط چيزاي خوب ميخونه...
يه چيزي تو دلم چنگ زد. ديگه به اشکام اجازه ريختن ندادم. دستم رو نوازش گونه کشيدم روي
موهاش و با لبخند پرسيدم
-: اخه تو چرا از هر کس و هرچيزي که من خوشم مياد ، خوشت مياد؟... دوسشون داري؟؟...
طرفدارشوني؟ ...
آتنا-: چون سليقه ات خوبه... تو خيلي خوبي آبجي... خيلي دوستت دارم...
بوسيدمش.
آتنا: منم خيلي دوستت دارم آجي کوشولو...
#هاوین_امیریان
🧡
🌿🧡
🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡
🌿🧡
🧡
#رمان_برایمنبمان_برایمنبخوان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دوم
صداي آهنگي که نشون مي داد اخبار بيست و سي داره شروع ميشه به گوشم رسيد. مطمئن بودم
اين شاهکاري که امروز انجام داده رو تو اخبار هم ميگن . پس رفتم تو هال و جلوي تلوزيون
ايستادم . انتظار زيادي نکشيدم چون اولين خبرشون همين آهنگ جديدش بود .
گوينده کمي حرف زد و بعدش گزارشش پخش شد همراه با قسمت هايي از آهنگش که تازه ازش
رو نمايي کرده بود .
محو صداش شده بودم که دوباره همون برقو ديدم . دستم رو بردم جلو و گذاشتم روي صفحه
تلوزيون و روبه خواهرم گفتم .
-: ببين حلقه داره !!! ... باالخره ازدواج کرد ...
آتنا-: نه ابجي ... قبال هم چند بار انداخته ... مگه يادت نيست ؟ ...
-: اخه اونا عقيق بودن ... اين يکي حلقه ي نامزديه انگار ...
نفسم رو پوفي دادم بيرون و از ته دل آه کشيدم . نه پس مي خواست بياد تو رو بگيره ؟ ... از اون
سر دنيا ؟ ... من اگه شانس داشتم که ... واي بازم داري ناشکري مي کني ... هنوز که مطمعن
نيستي نامزد کرده پس چيه ؟ ... چته ؟...
زير لب خدا رو شکر کردم و رفتم توي اتاق تا بخوابم .
-: آتنا تلوزيون و چراغو خاموش کن خوابيدني ...
گوشيمو برداشتم و ساعت رو گذاشتم تا 6 صبح زنگ بزنه . پتوم رو کشيدم توي بغلم و تندوتند
دعاهامو زيرلب خوندم ... و نفهميدم کي خوابم برد !
صبح با صداي اذان انتظار گوشيم از خواب بيدار شدم و از طبقه دوم تخت پريدم پايين . عادت
هميشگي ام بود . بدو بدو رفتم توي دستشويي و وضو گرفتم و به نماز ايستادم . نمازم که تموم
شد دوباره پريدم رو تختم و پتو مو بغل کردم.
خوب شد امروز دانشگاه ندارم و مي تونم برم کتابخونه تا تحقيق رو واسه تحويل به استاد آماده
کنم ... آخه من نميفهمم ترم شروع نشده چه تحقيقي آخه؟ ... اونم ترم اول ... اي بابا ...با اين
فکرا دوباره خواب مهمون چشمام شد .
#هاوین_امیریان
🧡
🌿🧡
🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡
🧡🌿🧡🌿🧡
🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj
「خـــاكِمِــعـــراج」
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡 🧡 #رمان_برایمنبمان_برایمنبخوان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_اول بازم
_۲ قسمت از
#رمان_برایمنبمان_برایمنبخوان
تقدیم نگاه پُر محبت شما ...((:🧡
_
و علیکم اسلام
گیج کننده هم پیش میره تا قسمت هایی ....😂😌
بله مذهبیه ((:
#ناشناسمونه