#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
💠توی چشم #بروجردی زل زده بود
و هر چه از دهانش در می آمد می گفت.
بروجردی بهش سلام کرد
سرباز ، عوض جواب سلام گفت:
من تحمل سلام و جواب آدم کش رو ندارم.
تو اومدی کردستان کشتار راه بندازی!
خون اینهمه بی گناه گردن توئه.
اصلا چی از جون مردم می خوای ⁉️
کی تورو گذاشته اینجا ...
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
#بروجردی دردش را می دانست.
میدانست خسته است وماه هاست که به مرخصی نرفته...
وازطرف دیگه بهترین دوستانش جلوی چشمانش پر پرشدند.😔
میفهمید منظوری ندارد.
و اتفاقی که برایش افتاده، غیر قابل تحمل بوده ،
سکوت کرده بود و لبخند می زد ...
می خواست آرامش کند،
که طرف جلوی چشم نیروهایش
دستش را بالا برد و
سیلی محکمی به صورت بروجردی زد‼️
خون خون بچه ها😠 را میخورد!
خواستند باهاش درگیر شوند که بروجردی اجازه نداد،
صورت جوان را بوسید و بردش سمت محراب🕌
گفت: من دعا میکنم، شما آمین بگید.
خدایا به مقربان درگاهت
اگر ما دچار اشتباه شدیم مارو هدایت کن🤲
اگر هم قابل هدایت نیستیم
از میان بردار ...😭
#شهید_محمد_بروجردی
#شهید_دفاع_مقدّس
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُونَ
╔═•__⚬🍃🕊🍃⚬__•══╗
@khadem_astan
╚══•__⚬🍃🕊🍃⚬__•═╝
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
#خط_مقدم، کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی ها، مجروح شده بودند. #حاج_حسین _خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد، خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب، تو این گیر و دار #حاج_حسین اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
#شهید_تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها مداح با اخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاج حسین بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها برام بخون.
محمدرضا فقط چند بیت زمزمه کرد که دیدم#حاج_حسین_خرازی از هوش رفت .
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را گرفته بودند، عراقی ها را تارومار کردند...
#محمدرضا_تورجی زاده خونده بود:
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا می زد پدر😭
دنبال #حیدر می دوید
از پهلویش خون می چکید😭
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#شهید_دفاع_مقدّس
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُونَ
╔═•__⚬🍃🕊🍃⚬__•══╗
@khadem_astan
╚══•__⚬🍃🕊🍃⚬__•═╝