eitaa logo
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
4.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
54 فایل
کمیته برادران: @Dp123456 کمیته خواهران: @Md654321 تبادل شبانه @Shahid128 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است‌ کسانی میتوانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را دفن کنند...
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. 🗳حتی یک رأی هم مهمه @khadem_koolebar
موقع برگشت از حرم، کنار خیابون باز همون پدر ناتوان و حاج آقای پسر رو دیدیم.. ویلچر پدر کنار درِ باز شده ماشین و پسر پشت اون ایستاده بود. با دیدن این صحنه انگار موجی از یک انرژی عجیب و غریب کوبید به صورتم! تعجب کردم..اینکه قبل از ورود ما به حرم اونها رو در مسیر دیدیم و حالا هم بعد گذشت چند ساعت!.. به روی خودم نیاوردم! اما ذهن من انگار با این صحنه تازه معمای حل نشدش جون گرفتُ شروع کرد به شکایت... - چطور این پیرمرد طاقت آورده و هنوز بیرونه؟! سوز سرما حتما تا الان سلول‌های بدن پیرمرد رو خسته‌ تر از پیش کرده!.. خوب یادمه "کاش ترین" لحظه زندگیم رو اون از ته دلم گفتم که...کاش یه کُته پشمی تن پیرمرد بود یا پتوی گرمی روی سرشونه هاش!... بخار ضعیف دهان پیرمرد از لب‌های نیمه باز و چونه لرزونش می‌جوشید و در تاریکی شب بالا میرفت.. - ای کاش... تو همین حالِ خودم بودم که یکدفعه پسر به من و مرد همراه من نگاه کرد و با تکان سری گفت: آقا میتونی یه کمکی کنی پدرم رو بذاریم تو ماشین؟ - (یه چیزی بگم... احساس من اون لحظه با صغری کبری های ذهن غرغروم(!) اینطور چیده شد که حتی درخواست کمک بخاطر پدر هم انگار از سر تاسف و شرمندگی بود!!! خدا کنه احساسم زودتر نابود بشه... الهی آمین) من بدون مکثی دسته کالسکه رو از مرد همراهم گرفتم و دایی بدون هیچ تعللی برای کمک رفت سمت ماشین.. از اونجایی که (در اینجور حس و شرایطی) هیچ وقت دوست ندارم بایستم و مثل دوربین تماشاکننده صحنه باشم خیلی عادی به مسیرم ادامه دادم.. این دومین بار بود که من از کنار ویلچر پدر و پسر همراهش رد میشدم.. هر بار، پیرمرد باز بود.....و خیره می‌کرد!... بعد از چند قدمی که فاصله گرفتم سرعت حرکتم رو کم کردم تا دایی هم بعد ماموریت مددرسانی به ما برسه.. با اینکه خیلی خوب تدابیر گرمایشی و بُقچه‌ بندیل شدن بچه لای پتو و و و (درست مثل لایه‌های پوست پیاز☺) روی نوزاد اجرا کرده بودیم اما باز بابت این توقف زمان، نگران سرمای نوزادِ در کالسکه بودم؛‌ خواستم برگردم ببینم دایی کجاست که یکدفعه صدای دادی از دور شنیدم و سریع سَرم رو برگردوندم به طرف ماشین.. به طرفة العینی شده بودم! با اینکه شش دونگ از کمک دایی خیالم راحت بود اما گفتم نکنه(!) خوب دلسوزی نکرده و بی احترامی به پیرمرد غریبه باعث پسرش شده! چند لحظه بعد، دایی که مثل باروت شده بود، عصبی‌تر از من برگشت.. هنوز نپرسیده بودم چی شده که خودش گفت:... @khadem_koolebar
🌹 نامت طنین انداز شد ایران من ایران من 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ⚽️ برد شیرین تیم ملی رو مقابل ژاپن به همه ایرانیان و دوستداران ایران تبریک می گوییم❤️ @khadem_koolebar
🥀شهید مصطفی صدرزاده میگن : سخنان مقام‌ معظم‌ رهبری را حتما گوش کنید، قلـب شما را بیدار میکند و راه درست را نشانتان میدهد...🤍 @khadem_koolebar
🍃🌹وصیت نامه سردار شهید کاوه نبیری 🕊به خواهرانم را به برادرانم پیروی از فرامین حضرت امام خمینی(ره) را سفارش می‌کنم و از شما می‌خواهم با اعمال‌تان پاسدار خون شهیدان باشید. @khadem_koolebar
بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 آغاز انتخاب در راهیان نور جنوب 1402- 1403 💠 با عنایت و توجه خداوند؛ در آستانه آغاز عملیات بزرگ فرهنگی دوره اول خادمی برادران در یادمان های اعلام گردید. ✨ خادمین طبق فایل وارد صفحه شخصی خود در به آدرس ( khademin.koolebar.ir ) شده و با کلیک بر روی آیکون ، نمایند. 🔶✨تذکرات: 1. در صفحه خادمینی منتشر شده است که پرونده آنها توسط شده باشد، لذا در صورت عدم فعال بودن پرونده با کمیته خادمین و یا خود تماس گرفته تا شما ثبت و پرونده شما فعال گردد. 2. انتخاب برنامه به معنی قطعی شدن اعزام نمی باشد و خادمین منتخب توسط کمیته های خادمین استانی اعلام می گردند، لذا جهت از کمیته خادمین استان و شهرستان خود پیگیری های لازم را انجام داده و از تماس با قسمت های دیگر کمیته های خادمین شهدا خودداری نمایید. 3. با توجه به زمان و فرصت موجود، نسبت به انتخاب دوره خادمی اقدام فرمایید. 4. دوره های بعدی و همچنین دوره های اعزام متعاقبا اعلام خواهد شد. 5. جهت دریافت زمان برنامه های استانی می توانید از کمیته خادمین استانتان پیگیری فرمایید. ✳️ تذکرات ویژه 🔸 تهیه ی بلیط و از مبدا تا و بالعکس بر عهده می باشد. ✅ ابتدا حتما خود را به برده تا مهر شرکت بر روی بلیط درج گردد. (ممهور بودن بلیط ها الزامی می باشد) ✅ در زمان حضور در قرارگاه و در موقع پذیرش، بلیط های خود ( بلیط و ) به همراه شماره 24 رقمی حساب بانکی خود را به جهت تسویه حساب و واریز کرایه مسیر تحویل دهید. ✅ همراه داشتن برای در زمان پذیرش الزامی است. 🔰 دوره اول در فقط روز شنبه 21 بهمن ماه 1402 می باشد؛ لذا برنامه ریزی جهت و حضور به موقع در را انجام فرمایید. ❎ پایان و زمان از جهت بازگشت ساعت 17 روز یکشنبه 29 بهمن ماه می باشد؛ لذا خود را از ساعت 17 به بعد تهیه نمایید و اگر برای بعد از این ساعت بلیط نبود، برای روز دوشنبه 30 بهمن ماه را تهیه نمایید. 🌟 🌟 از استان و خود را فقط بر اساس زمان اعلامی در تهیه نمایند. بهمن 1402 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا @khadem_koolebar
کسی که زحمت انتخاب را نمی کشد، باید تسلیم انتخابِ دیگران باشد.❤️‍🩹 @khadem_koolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اینکه زمستان است، با دیدن لبخند تــو بهـار در قلب ما شکوفه می‌زند... ❤️ 🌷 @khadem_koolebar
4_5830262523424674333.mp3
13.88M
🎧 | قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن 🌱خورشید طلوع خواهد کرد... 🌱روز خواهد آمد... @khadem_koolebar
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد.عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. @khadem_koolebar
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد.عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ
وصیت نامه شهید عباس دانشگر: بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟  خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.  خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.  شهید عباس دانشگر 1395/2/2 @khadem_koolebar
گاهی یک رأی هم مؤثّر است؛ هیچکس نگوید رأی منِ تنها چه تأثیری دارد. گاهی یک رأی یا چند رأی، در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد. اگر مشارکت ضعیف باشد، مجلس ضعیف خواهد شد و توانایی کامل برای رفع مشکلات نخواهد داشت. 📍امام خامنه ای @khadem_koolebar
. عمر و عاص تونست با مکر و حیله ابوموسی اشعری رو گول بزنه تا رأی نده، ولی عمر و عاص خودش رأی داد، رأی به عزل علی (ع) وقتی مثل ابوموسی اشعری گول بخوریم و رأی ندیم، عمر و عاص های زمان و دشمنان مون به جامون رأی میدن رأی اونها هم معلومه @khadem_koolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱رزق گرباشد شهادت، 🥀شام با تهران یکی‌ست به تفاوت ها فقط شرمنده ترخواهندشد..😭😔 @khadem_koolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده کنان می رود روز جزا در بهشت هر که به دنیا کند گریه برای حسین ❇️لحظاتی از وداع با شهید القدس سعید علیدادی در معراج شهدا @khadem_koolebar
برکت وقتی میگن «چی بودیم» «چی شدیم» از چه چیزی صحبت می کنند؟! « بزرگوار این نواندیشی دینی را انجام دادند. این مکتب مترقی و نو را، این برداشت زیبا و شگفت انگیز از# اسلام را که متکی به فکر روشن و معرفت عمیق بود، ارائه دادند و با این طرح استوار و منطقی توانستند ملت را که قرن ها با خو گرفته بود، به وسط صحنه بیاورند، کشور کنند و کاری کنند که ملت ایران خودش را باور کند.»۱۴۰۰/۳/۱۴ @khadem_koolebar
در انتخابات 🔻برای موفقیت جمهوری اسلامی تلاش می کنم. @khadem_koolebar
- خب مرد حسابی تو که اعصاب نداری تو که نمیتونی از پدرت مراقبت کنی تو که هیچی حالیت... لا اله الا الله!!!... نذاشتم ذهنم دستوری بده و ابروهامو به حالت تعجب بالا بردم و سریع پرسیدم: چی شد؟! (دایی که متوجه پیرمرد و پسرش در مسیر رفتن به حرم و جریانی که در ذهن من اتفاق افتاده بود نبود، گفت:) - پدرش پیر بود دیگه.. کسی‌ام که پیره و توان حرکت نداره تکون دادنش مشکله! معلوم بود جملش تموم نشده.. چیزی نگفتم.. منتظر موندم تا نفس تازه کنه و شعله حرارتش بخوابه.. - بجای اینکه از زیر بغل پدرش اون رو بگیره و بلند کنه، از سرشونه‌هاش اونم از لباسش گرفته میکشه بالا!!! پیرمردِ بیچاره!.. دایی که این صحنه رو دیده بود اما دوباره با تعریف کردنش برای من صورتش قرمز شد! همینطور که مستقیم رو نگاه میکرد و من هم فقط به صورت دایی زل زده بودم ادامه داد: - اینطور که پیرمرد رو از ویلچر بلند نمیکنن! - بخّدا اگر.... (نمیدونم برای چی قسم خورد! شاید...) دلم سوخت...؛ دایی حق داشت... دیدن این حجم از کم لطفی فرزند به پدر مثل یه زخم کاری روش اثر کرده بود و حالشُ گرفته بود... انگار پرت شده بود به یه دنیای دیگه و.. چیزی که دیده بود باورش نمیشد.. کلامش بریده بریده شده بود.. یه مکثی کرد و همینطور که قدم هاش تندتر میشد با حالت بغضی گفت: - پاهای پیرمرد از جا پایی ویلچر افتاده شد زمین و پسر با پاهاش زد به پاهای پدرش و بلند گفت: پاهاتو جمع کن دیگه!!! من هنوز سکوت محض بودم.. حالا فهمیدم صدای بلندی که فکر میکردم غیرت پسر از دفاع پدر بوده درست نبود!.. مگه میشه همچین چیزی؟! تو دلم گفتم کاش خواب بودم و همه اینها که شنیدم فقط یه اضغاث احلام بود! اینجا بود که تسلیم ذهن بیدارگرم شدم... واقعا هیچ جوابی برای سوال‌های ذهنم نداشتم! با خودم گفتم الان وقتشه سکوت کنی و بی صدا فقط به گوش بدی.. خاموش شدم تا هر چه میخواهد بگوید.... @khadem_koolebar