eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
579 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه امام حسین(ع)به خانواده همت.... 💐مے‌خواستم برم زيارت (ع) . 🌿همسرم سه ماهه حاملـہ بود. التماس و كه منوهم ببر، مشكلـے پيش نمی آيد.هر جوری بود كرد. با خودم بردمش. 💐اما سختـے سفر به شـدّت مريضش ڪرد. وقتی رسيديم ، اول بردمش .    🌿دكتر گفت: احتمالا جنين . اگر هم هنوز باشه، اميدی نيست. چون علايم نداره. 😔   💐وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نمي‌خورم! بريم .😍 🌿هرجوري كه ميتوانی منو برسون به .💔 💐زير بلغ‌هاش رو گرفتم و بردمش كنار .تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه‌ای واسه .    🌿با حال شروع كرد به . بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در .💞 💐صبح كه براي بيدارش كردم. با خوشحالے بلند شُـد و گفـٺ: چه شيرينی بود. الان ديگہ مريضی ندارم. 🌿بعد هم گفت: توی خواب (حضرت زهرا"س") رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، يه زيبا رو گـذاشت توی .😍   💐بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقه‌ای معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه بود. ولی امروز كاملا و سالمه! اونو كجا برديد؟ كي اين خانم رو كرده؟ باور كردنے نيست، امكان نداره!؟ 😳   🌿خانم كه جريان رو براش تعريف كرد، شد و رفت توے فڪـر.    💐وقتے به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم.محمد ابراهيم. « @khademe_alzahra313
... 💠آیت الله قرهے فرمودن: من این ڪد را به شما بدهم ڪه هرڪس ڪه بخواهد به نزدیڪ شود "اولین راهش است." 💔 @khademe_alzahra313
خاطرات_شهدا🌷 💟همه چیز دست (ع) 🔹با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی ❣شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید ڪہ شد دیدم. داشت می رفت، با حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه😭 گفتم ‹‹مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره›› بالاخره حرف زد، گفت: ‹‹مهدی اینجا ! خیلی خبرهاس. جَمعمون جَمعہ، ولی شما پایینه هرچی بگم متوجہ نمی شید››😔 🔹گفتم: ‹‹اندازه ظرفیت پایین من بگو›› 😢. فڪر ڪرد و گفت:‹‹همین دیگه، (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا می گیم.››😇 🔸بهش گفتم:‹‹چی ڪار ڪنم تا من رو هم ببره››😞 نگاهم ڪرد و گفت :‹‹مهدی! همه چیز دست امام حسینه(ع)، همه ها 📜میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه ✍می زنه می برندش. برید حضرت رو بگیرید.››😓 🌷 تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۲۵ عملیات نصـر/ ماووت عراق ✍راوی: @khademe_alzahra313
... 💠آیت الله قرهے فرمودن: من این ڪد را به شما بدهم ڪه هرڪس ڪه بخواهد به نزدیڪ شود "اولین راهش است." @khademe_alzahra313
هدیه امام حسین(ع)به خانواده همت.... 💐مے‌خواستم برم زيارت (ع) . 🌿همسرم سه ماهه حاملـہ بود. التماس و كه منوهم ببر، مشكلـے پيش نمی آيد.هر جوری بود كرد. با خودم بردمش. 💐اما سختـے سفر به شـدّت مريضش ڪرد. وقتی رسيديم ، اول بردمش .    🌿دكتر گفت: احتمالا جنين . اگر هم هنوز باشه، اميدی نيست. چون علايم نداره. 😔   💐وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نمي‌خورم! بريم .😍 🌿هرجوري كه ميتوانی منو برسون به .💔 💐زير بلغ‌هاش رو گرفتم و بردمش كنار .تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه‌ای واسه .    🌿با حال شروع كرد به . بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در .💞 💐صبح كه براي بيدارش كردم. با خوشحالے بلند شُـد و گفـٺ: چه شيرينی بود. الان ديگہ مريضی ندارم. 🌿بعد هم گفت: توی خواب (حضرت زهرا"س") رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، يه زيبا رو گـذاشت توی .😍   💐بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقه‌ای معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه بود. ولی امروز كاملا و سالمه! اونو كجا برديد؟ كي اين خانم رو كرده؟ باور كردنے نيست، امكان نداره!؟ 😳   🌿خانم كه جريان رو براش تعريف كرد، شد و رفت توے فڪـر.    💐وقتے به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم.محمد ابراهيم. « @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 فصل هفتم قسمت0⃣3⃣1⃣ در مرحله دوم عم
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 فصل هفتم قسمت1⃣3⃣1⃣ الله دوباره به التماس افتاد :نمی تونم دادا خسته ام.😰 ناراحت بر سر او فریاد کشید:😡 اینا همه که این جا وایسادن خسته ان و می بینی که زخمی و گشنه تو تله افتاده ان م ن باید برم کمک شون تو هم باید بری امامزاده عباس.😠😢 محسن تکلیف کرده،گفته اگه به موقع به اون جا نریم ، پادگان عین خوش محاصره می شه و بچه هایی که اون جا هستن همه شهید می شن....😢😢 الله خواب آلود از جا برخاست . یک بار دیگر نشانی امازاده عباس را پرسید و آماده رفتن شد . همت به تأکید گفت:😥 فهمیدی؟پس همین جاده را می گیری و مستقیم میری تا به اون جا برسی.یا علی!راه بیفت دیگه.😩 الله سوار جیپ شد و راه افتاد....👌 بسیجی ها که بیش از حد نگران بودند دوباره گفتند:😢 حاجی!بچه ها تو حلقه محاصره ی عراقی ها گرفتار شده ان و کمک می خوان.😢😔 همت به هرکدام از آن ها دستوری داد و خودش هم از سویی دیگر همراه یک دسته از آن ها به سمت دشت حرکت کرد.👌 هرطور بود الله بالاخره به امازاده عباس رسید.ساعت دو و نیم صبح بود .پس از مدت کوتاهی خودش یک گردان نیرو آماده کرد و همراه قهرمانی پور که او هم گردان دیگری را هدایت می کرد راه افتادند.👌 تا بتوانند محاصره پادگان عین خوش را بشکنند و بچه هایی را که در آن جا گرفتار شده بودند نجات دهند.😔 آن ها با خود تانک و تجهیزات دیگر هم برده بودند و توانستند پس از چند ساعت درگیری اول صبح پادگان را از محاصره دشمن خارج کنند.😔 همت هم پس از رسیدن به دشت نبرد و خوش و بش با... ادامه دارد....🌹🌹
داردتمام مےشود عزای‌تو ڪم گريه ڪرده‌ايم محرم برای‌تو تازه به شام می‌رسدازراه قافله تازه رسیده نوبت طشت طلای تو
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 که پاسخش را کوبنده داد . دکتر محمدحسین مدرّس می‌گوید : «در کنار بودم که دو نفر آمدند که یکی فرنگی بود. پس از لحظه‌ای مردی که مترجم بود گفت: ایشان سفیر انگلیسند. چکی تقدیم می‌دارند برای این که به هر نوع صلاح بدانید مصرف نمایید . گفتند : چک ، چیست؟ مترجم گفت : چک براتی است که بانک می‌گیرد و مبلغی که در آن قید شده می‌پردازد . خندید و گفت : به ایشان بگویید من پول و چک قبول ندارم . اگر کسی خواست به من پول دهد ، باید آن را تبدیل به طلا کند و بارِ شتر نموده ظهر روز جمعه هنگام نماز به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را مثلاً انگلستان یا هر جای دیگر برای فرستاده تا من قبول کنم . بعد از ترجمه این سخنان، مرد فرنگی چیزی گفت. مترجم رو به کرد و گفت : ایشان می‌گویند : شما می‌خواهید در دنیا حیثیت ما را نابود کنید . با خنده گفت از چیزی که نترسید !» 🌹 🌹 شادی روح و
🌹 اِبراهـ❣ـیم +مےگفٺ: •| رَهـبر را براے گذاشتہ اند، نہ براے تماشا.. |• حُـ❣ـسیݩ +مےگفت •| هواے آسیدعݪے رو داشتہ باشید...|• راہ👣 ابراهیم هادیـــ و حُسیِن غلامے ها 🌙 ∞هـَمیشہ‌اِدامہ‌دارد
وقتی با حرف می‌زنی یا درد دل می‌کنی و میبینی حالت خوب شد . پس با امام زمان حرف بزن چه ڪسی بهتر از او که پدر آسمانی‌ ماست... و پدر همیشه تکیه گاه فرزند است... راستۍ چقدر خوبه هرروز با آقا حرف زدن امتحان ڪن ببین چقدر حال و هوای لحظه هایت عوض می‌شود و چه مسیرهای جدیدی جلویت گشوده می‌شود... و " مرا هم به برسان." از تنهاترین.... به مهربان‌ترین پدر...❤️
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 که پاسخش را کوبنده داد . دکتر محمدحسین مدرّس می‌گوید : «در کنار بودم که دو نفر آمدند که یکی فرنگی بود. پس از لحظه‌ای مردی که مترجم بود گفت: ایشان سفیر انگلیسند. چکی تقدیم می‌دارند برای این که به هر نوع صلاح بدانید مصرف نمایید . گفتند : چک ، چیست؟ مترجم گفت : چک براتی است که بانک می‌گیرد و مبلغی که در آن قید شده می‌پردازد . خندید و گفت : به ایشان بگویید من پول و چک قبول ندارم . اگر کسی خواست به من پول دهد ، باید آن را تبدیل به طلا کند و بارِ شتر نموده ظهر روز جمعه هنگام نماز به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را مثلاً انگلستان یا هر جای دیگر برای فرستاده تا من قبول کنم . بعد از ترجمه این سخنان، مرد فرنگی چیزی گفت. مترجم رو به کرد و گفت : ایشان می‌گویند : شما می‌خواهید در دنیا حیثیت ما را نابود کنید . با خنده گفت از چیزی که نترسید !» 🌹 🌹 شادی روح و