#خاطرات_شهدا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
برخورد با ضد #انقلاب ....
❄یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند...
🚩وگفت :یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . #حاج_همت کیست ؟!
💐سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است .
گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند.
🌷وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم:اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!
❄گفت :من #حاج_همت را می خواهم!
☀گفتیم : بیا تا ببریمت پیش #حاج_همت .
❄با #ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد.وقتی نزدیک رسید و دید که همه #پاسدار هستیم جاخورد..فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت..
🌼او را پیش #همت بردیم . پرسید :#حاج_همت شما هستید؟
💐#همت گفت:بله خودم هستم..
🚩آن مرد کرد پرید جلو و دست #همت را گرفت که ببوسد .
🌷#همت دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید:شما #ارتشی هستید یا سپاهی؟
#همت گفت :ما #پاسداریم .
💐او گفت:من آمده ام پیش شما #پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم..رفته بودم طرف #ضد_انقلاب ها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم.
🚩#همت گفت :((قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم .
🍃و بعد #همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت:فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.
آن مرد , #مسلح بود . #همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست..
☀شب،#همت با او صحبت کرد از وضعیت #ضد_انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند .
❄آن مرد گفت :راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها..
🌹#همت گفت : (( نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . همه ما پاسدار هستیم و صحبت می کنیم...
💐آن مرد محو صحبت های #همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد.
❄#همت پرسید :برای چه گریه می کنی ؟
🌼گفت :به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم.
🚩#همت گفت :دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد..
او گفت :من هم میخواهم #پاسدار شوم.
#همت گفت :اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری،از همین لحظه به بعد تو #پاسدار باش .
❄آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد #همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت . او بعد از مدتی در عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و #شهید شد..
🌷بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون #فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند.جالب این که آن ها هم در لحظه ورود،سراغ #حاج_همت را می گرفتند...
راوی:همرزم #شهید
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . #حاج_همت کیست ؟!😕
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒 . وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!
گفت : من #حاج_همت را می خواهم!😢
گفتیم :بیا تا ببریمت پیش #حاج_همت
با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد .🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد . فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂 . او را پیش #همت بردیم . پرسید : #حاج_همت شما هستید😕
#همت گفت بله خودم هستم .☺️
آن مرد کرد پرید جلو و دست #همت را گرفت که ببوسد .
#همت دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید : ((شما ارتشی هستید یا سپاهی؟😕
#همت گفت : #ما_پاسداریم .☺️
او گفت : (( من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم . رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم .😢
#همت گفت :قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم.☺️
و بعد #همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت : فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂
آن مرد , مسلح بود . #همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست .🍃
شب , #همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند .
آن مرد گفت : راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که #پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😒
#همت گفت : نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . #همه_ما_پاسدار_هستیم🙂 و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های #همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد . #همت پرسید : برای چه گریه می کنی ؟
گفت : به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم .😔
#همت گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد .🙂
او گفت : من هم میخواهم پاسدار شوم.
#همت گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂
آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد #همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌 . او بعد از مدتی در عملیات (( محمد رسول الله (ص) )) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند🍃. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ #حاجهمت را می گرفتند .☺️❤️
@khademe_alzahra313
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . #حاج_همت کیست ؟!😕
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒 . وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!
گفت : من #حاج_همت را می خواهم!😢
گفتیم :بیا تا ببریمت پیش #حاج_همت
با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد .🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد . فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂 . او را پیش #همت بردیم . پرسید : #حاج_همت شما هستید😕
#همت گفت بله خودم هستم .☺️
آن مرد کرد پرید جلو و دست #همت را گرفت که ببوسد .
#همت دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید : ((شما ارتشی هستید یا سپاهی؟😕
#همت گفت : #ما_پاسداریم .☺️
او گفت : (( من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم . رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم .😢
#همت گفت :قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم.☺️
و بعد #همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت : فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂
آن مرد , مسلح بود . #همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست .🍃
شب , #همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند .
آن مرد گفت : راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که #پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😒
#همت گفت : نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . #همه_ما_پاسدار_هستیم🙂 و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های #همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد . #همت پرسید : برای چه گریه می کنی ؟
گفت : به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم .😔
#همت گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد .🙂
او گفت : من هم میخواهم پاسدار شوم.
#همت گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂
آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد #همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌 . او بعد از مدتی در عملیات (( محمد رسول الله (ص) )) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند🍃. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ #حاجهمت را می گرفتند .☺️❤️
@khademe_alzahra313