eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
622 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
😭سیلی برای دوست شهید: بعد از بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچه‌ها خیلی خلوت بود من و روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که رنگش پرید😨 و سرش را پایین انداخت 😞 چند لحظه‌ای بود که سرش پایین بود، سرش را بالا آورد. گفت:« مهدی همین‌جا بمان.» من گفتم‌: «چی شده؟!» 😳 گفت: «گفتم همین‌جا بمان، جلو نیا» به پشت سر خودم نگاه کردم👀 و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورز‌شکار و درشت‌اندام بود؛ با خودم گفتم:«فکر کنم هوس کتک خوردن کرده» همچنان که جلو می‌رفت، من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم.👋 گفتم: « تو ورزشکاری، من چی بگم! من که کتک‌ را حتما خورده‌ام!»😯 به سمت آن‌ها رفت و من هم ‌پشت‌ سر او حرکت کردم، به آن‌ها رسید. سلام کرد✋، همین‌طوری که سرش پایین بود، گفت: «ببخشید می‌شود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظه‌ای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم!»☹️ آن مرد به‌شدت عصبانی شد و گفت: «حرف دهنت را بفهم.» 😡 دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد به‌شدت عصبانی شده😡 و سیلی محکمی به‌صورت کمیل زد👋، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم‌تری👋 به‌صورت کمیل زد. همسرش گفت «نه به سرِ پایینت😕 نه به این حرفت! خجالت بکش چرا چنین درخواستی می‌کنی؟» 😡 کمیل گفت: «نمی‌دانستم اگر از شما اجازه بگیرم☝️ شما ناراحت می‌شوید و اِلا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می‌بردند، من هم لذّت می‌بردم.» جوان به‌شدت عصبانی شد، سیلی محکمی👋 با دست چپ به‌صورت زد آن لحظه دستش را جای گذاشت و نشست روی زمین شروع به کردن ،😭 کرد؛ فکر کنم سیلی 😭یادش افتاد، شاید هم با خودش می‌گفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما...»😭😭😭😭
من به جوان گفتم: «حالا سیلی می‌زنی بزن👋، ولی چرا با دست چپ زدی! یادش آوردی که در کوچه‌ها را زدند😭 درحالی‌که او فقط یک نوجوان ۱۸ساله بود. این جوان حیرت‌زده به نگاه می‌کرد.😱 نمی‌دانست چه کند! روی زانوهایش افتاد و از عذرخواهی🙏 کرد. کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند😭😭😭. کمیل به او گفت: «تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود😭. از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد.» آن جوان گفت: «قول می‌دهم🙏 که هیچ‌وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود.» چند سالی گذشت. شد و الان تشیع جنازه است. همچنان که دم در خانه ایستاده بودم، دیدم که همان جوان می‌آید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت:«کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟» گفتم: « شده است.» گفت: کجا؟ گفتم: گفت: «مگر می‌گذارند کسی برود؟» گفتم:« بله می‌روند.» گفت: «مگر او بود؟» گفتم: «بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است.» گفت: « بوده؟» گفتم:« بله » و ناگهان ناخواسته گفتم:« (سلام_الله_علیها) دختر همان کسی که در خورده؛ گریه‌اش گرفت😭😭 و با کنده‌های زانو افتاد روی زمین؛ خیره‌خیره به‌عکس نگاه می‌کرد و گفت: « من به قول خودم عمل کرده‌ام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.» @khademe_alzahra313
•• به شب‌جمعه ... حس عجیبی‌ست ؛ ... شب‌جمعه بھ وقت ملکوت است... شب‌جمعه بھ وقت ... شب‌جمعه بھ وقت دلتنگی‌ست... شب‌جمعه بھ وقت است... شب‌جمعه بھ وقت است... شب‌جمعه بھ وقت مسافران خاک است... شب‌جمعه بھ وقت ... @khademe_alzahra313
♡ابراهـــیم هـادی♡ 🍃حتی از اسمش هم درس‌ها می توانی بگیری .مانند ، بت شکن و مانند هادی، هدایت کننده☆ 🍃سرگذشت زندگی‌اش را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی. هدایت کننده و پر از نور هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث. 🍃ابراهیم هادی شهیـــــدی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر غـرق شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔 🍃به قول چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند‌. 🍃آدمی است که زندگی اش، لحظه شهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود🌹 🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و بغض کرده ایم برای گشته ایم همه برگشتند جز تو. درکانال فقط تو مانده ای😭 🍃دست هایم را که روی خاک گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم من باتو بیعت کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت . 🍃حال ما ایستاده ایم تا آخرین نفس. حال که همه کبوترهایمان پرکشیده اند. حال که همه دونده هایمان دویده و رسیده اند. 🍃حال که ما در روبرو نیل دادیم و پشت سر سپاه فرعون و در بین جمعیت فتنه های گوساله سامری. (آماده شو بهر آن صبح اهورایی، چیزی نمانده تا آن سبز مسیحایی) ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @khademe_alzahra313
🌺به مناسب سالروز 🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ ♡تولدت مبارک فرمانده♡ ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار : اصفهان 🌹🍃🌹🍃
♡ابراهـــیم هـادی♡ 🍃حتی از اسمش هم درس‌ها می توانی بگیری .مانند ، بت شکن و مانند هادی، هدایت کننده☆ 🍃سرگذشت زندگی‌اش را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی. هدایت کننده و پر از نور هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث. 🍃ابراهیم هادی شهیـــــدی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر غـرق شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔 🍃به قول چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند‌. 🍃آدمی است که زندگی اش، لحظه شهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود🌹 🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و بغض کرده ایم برای گشته ایم همه برگشتند جز تو. درکانال فقط تو مانده ای😭 🍃دست هایم را که روی خاک گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم من باتو بیعت کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت . 🍃حال ما ایستاده ایم تا آخرین نفس. حال که همه کبوترهایمان پرکشیده اند. حال که همه دونده هایمان دویده و رسیده اند.