eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
171 دنبال‌کننده
74.4هزار عکس
66.3هزار ویدیو
448 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم. سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و : ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ـ بله، می شود. دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد. ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد. *... پس چرا می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه دارید که بدهید؟ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.** 🌺 🌺
💎رفتگر محل 🔹گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، 😳 است. 🔸 ، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت....ادامه دادم :آ قا مهدی شما ، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا.جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟؟؟؟ 🔹خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون رو کشیدم : زن رفتگرمحله، مریض شده بود.. بهش نمیدادن میگفتن اگه توبری نفرجایگزین نداریم. 🔸رفته بود پیش شهردار و اقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش... اشک تو چشام جمع شد هرچی اصرار کردم اقامهدی جارو رو به من، نداد. 🔹خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. رفتگر آن روز ما، شهید مهدی باکری بود، شهید مهدی باکری.... ╚══┅═༅𖣔🌹🇮🇷🌹𖣔༅═┅══╝
: در نشسته بودم. حال خوشی نداشت. گرچه خسته بود ولی به روی خودش نمی‌آورد. به پهلو تکیه داده بود و کار همه را راه می‌انداخت. پلک‌هایش باز و بسته می‌شد و بعضاً خوابش می‌گرفت. دل به دریا زدم و گفتم: - آقا مهدی! ما همین بغل یک سنگر داریم، اگر امکان دارد بیایید کمی آنجا استراحت کنید بعد بر می‌گردید. تا آن موقع هم٬ بچه‌ها اینجا هستند و کارها را انجام می‌دهند. 🔆منتظر بودم که عصبانی شود ولی نمی‌دانم چه شد که قبول کرد. برای من خیلی غیر منتظره بود. در عملیات‌های گذشته که خستگی‌اش را می‌دیدیم و می‌گفتیم بیایید کمی استراحت کنید عصبانی می‌شد و می‌گفت: "استراحت یعنی چه؟ امروز وقت کار است." ولی این بار بر خلاف دفعه‌های قبل بلند شد و به دنبالم آمد. هنوز موتور از جا کنده نشده بود که گفت: - طیب! اول یه سری به خط بزنیم ببینیم بچه‌ها چکار می‌کنند بعد بر می‌گردیم! 🔆از پیشنهادی که کرده بودم پشیمان شدم. لااقل اگر در سنگر بود استراحت می‌کرد. چاره دیگری نداشتم؛ در حالی که خودم را سرزنش می‌کردم، بطرف خط اول سرعت گرفتم. آنچنان خسته بود که می‌ترسیدم از ترک موتور پایین بیفتد. می‌خواستم از آقا مهدی بخواهم تا از رفتن به جلو صرفنظر کند ولی می‌دانستم که قبول نمی‌کند. در دور دست ذهنم خاطره‌ای جان می‌گرفت و بیاد می‌آوردم که در "چَنانه" هستیم و آقا مهدی برایمان صحبت می‌کند: 🔆"برادران! آیا تا بحال فکر کرده‌اید که یک باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ چگونه باید کار کند، چگونه باید زندگی کند و چگونه باید بمیرد؟ اینکه بعضی‌ها می‌گویند: لا یُکلّف اللهُ نفساً الا وُسعَها؛ ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان داریم، متأسفانه این را درست معنا نمی‌کنند. به نظر حقیر در مورد ما پاسدارها "توان" این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم و به این آیه پناه بیاوریم. بلکه معنی توان این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از بی‌خوابی و خستگی چرت بزند، بیدار که شد دوباره کار کند تا جایی که از حال برود و نقش زمین شود و اگر دوباره بهوش آمد به کار ادامه بدهد. نیروهای ستادی هم همینطور. مثلا پاسداری که در پرسنلی کار می‌کند وقتی می‌تواند بگوید در حد توان خود کار کرده‌ام که آنقدر با قلم و کاغذ و خودکار کار کند که دیگر چشمهایش نبیند. برای دلخوشی خودمان قرآن را ترجمه به مطلوب نکنیم. یعنی چه که از صبح تا شب کار کنی بعد بگویی که من در حد توان خود کار کردم؟ مگر با این وضع می‌شود به درجه سربازی امام زمان (عج) رسید؟ مگر می‌شود اینطور منتظر بود و دعای فرج خواند..." 🔆مهدی کسی نبود که اهل شعار باشد. کاری را که خودش انجام نمی‌داد از دیگری نمی‌خواست و در این چند روز من شاهد بودم که چگونه به آنچه در چنانه گفته عمل می‌کند..
: در نشسته بودم. حال خوشی نداشت. گرچه خسته بود ولی به روی خودش نمی‌آورد. به پهلو تکیه داده بود و کار همه را راه می‌انداخت. پلک‌هایش باز و بسته می‌شد و بعضاً خوابش می‌گرفت. دل به دریا زدم و گفتم: - آقا مهدی! ما همین بغل یک سنگر داریم، اگر امکان دارد بیایید کمی آنجا استراحت کنید بعد بر می‌گردید. تا آن موقع هم٬ بچه‌ها اینجا هستند و کارها را انجام می‌دهند. 🔆منتظر بودم که عصبانی شود ولی نمی‌دانم چه شد که قبول کرد. برای من خیلی غیر منتظره بود. در عملیات‌های گذشته که خستگی‌اش را می‌دیدیم و می‌گفتیم بیایید کمی استراحت کنید عصبانی می‌شد و می‌گفت: "استراحت یعنی چه؟ امروز وقت کار است." ولی این بار بر خلاف دفعه‌های قبل بلند شد و به دنبالم آمد. هنوز موتور از جا کنده نشده بود که گفت: - طیب! اول یه سری به خط بزنیم ببینیم بچه‌ها چکار می‌کنند بعد بر می‌گردیم! 🔆از پیشنهادی که کرده بودم پشیمان شدم. لااقل اگر در سنگر بود استراحت می‌کرد. چاره دیگری نداشتم؛ در حالی که خودم را سرزنش می‌کردم، بطرف خط اول سرعت گرفتم. آنچنان خسته بود که می‌ترسیدم از ترک موتور پایین بیفتد. می‌خواستم از آقا مهدی بخواهم تا از رفتن به جلو صرفنظر کند ولی می‌دانستم که قبول نمی‌کند. در دور دست ذهنم خاطره‌ای جان می‌گرفت و بیاد می‌آوردم که در "چَنانه" هستیم و آقا مهدی برایمان صحبت می‌کند: 🔆"برادران! آیا تا بحال فکر کرده‌اید که یک باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ چگونه باید کار کند، چگونه باید زندگی کند و چگونه باید بمیرد؟ اینکه بعضی‌ها می‌گویند: لا یُکلّف اللهُ نفساً الا وُسعَها؛ ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان داریم، متأسفانه این را درست معنا نمی‌کنند. به نظر حقیر در مورد ما پاسدارها "توان" این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم و به این آیه پناه بیاوریم. بلکه معنی توان این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از بی‌خوابی و خستگی چرت بزند، بیدار که شد دوباره کار کند تا جایی که از حال برود و نقش زمین شود و اگر دوباره بهوش آمد به کار ادامه بدهد. نیروهای ستادی هم همینطور. مثلا پاسداری که در پرسنلی کار می‌کند وقتی می‌تواند بگوید در حد توان خود کار کرده‌ام که آنقدر با قلم و کاغذ و خودکار کار کند که دیگر چشمهایش نبیند. برای دلخوشی خودمان قرآن را ترجمه به مطلوب نکنیم. یعنی چه که از صبح تا شب کار کنی بعد بگویی که من در حد توان خود کار کردم؟ مگر با این وضع می‌شود به درجه سربازی امام زمان (عج) رسید؟ مگر می‌شود اینطور منتظر بود و دعای فرج خواند..." 🔆مهدی کسی نبود که اهل شعار باشد. کاری را که خودش انجام نمی‌داد از دیگری نمی‌خواست و در این چند روز من شاهد بودم که چگونه به آنچه در چنانه گفته عمل می‌کند.. ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🇮🇷 ☫ اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🤲"اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لمن حارَبَکُم