eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا
17.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ادمین جهت ارتباط و هرگونه سوال در مورد خادمی،کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110 ادمین محتوا: @KhademResane_Markazi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ سیره و اخلاق عارفی شجاع و سلحشور بود و به اهل‌بیت عصمت و طهارت به‌ ویژه حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) ارادت بسیار داشت، عشق و محبت به خداوند و لقای او وجود او را فراگرفته بود، وی در جریان‌شناسی گروه‌های منحرف بصیرت کامل داشت و هنگامی که احساس کرد اختلافات سیاسی شهرها به جبهه آمده، پیشنهاد داد که چند هفته یک بار به نزد علمای اخلاق بروند و در درس اخلاق آیت‌الله بهاءالدینی، آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله بهجت شرکت کنند؛ نیز با پیشنهاد وی موافقت کرد و فرماندهان لشکر از اهواز با قطار به قم می‌آمدند و پس از شرکت در درس اخلاق و زیارت حضرت معصومه(س) مجدداً به اهواز بازمی‌گشتند..... در کادرسازی استاد بود و در حمله چذابه می‌گفت: اگه از سالم برگردم معلومه لیاقت ندارم..... همچنین عاشق بود و ضجه می‌زد و با گریه طلب می‌کرد، به برکت تربیت دینی و حوزوی و وجود نورانی شده بود ولی نوری که در وجود او تابیده بود، چیز دیگری بود و با پای برهنه بر خاک‌های محمدیه و عین خوش حرکت می‌کرد و آقا را صدا می‌زد...... با چه حال و هوایی می‌خواند، پای دعای کمیلش بچه‌ها ضجه می‌زدند، بلند می‌شد پای‌ برهنه راه می‌افتاد در بیابان‌ها؛ روی رمل‌ها می‌دوید و مدام تکرار می‌کرد، بچه‌ها هم به دنبالش بودند؛ بی‌هوش می‌شد و دوباره که به هوش می‌آمد می‌دوید و ضجه می‌زد و صبح که می‌شد را با بچه‌ها زمزمه می‌کرد...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ..... ماه رمضان را آمده بود خانه... بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا یا .» هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب.... وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ، از حال مےرفت... از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، مےگفت، گریه می کرد، میگفت: ماه رمضون کہ تموم بشه، من هم تموم مےشم...... @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ..... حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود؛ دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم..... نگاهش را دوخته بود یک گوشه ، چشم بر نمی داشت..... مثل این که تو دنیا نبود..... آب میریخت روی سرش ، ولی انگار نه انگار؛ تکان نمی خورد..... یک هو برگشت طرفم وگفت: از خدا خواسته ام جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها....... و خدا هم چقدر خوب تو رو به آرزوت رسوند مصطفی.... مثل گمنام شدی... @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ (ره): این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 وصیت نامه بزرگوار پور را در ادامه می‌خوانیم: اشهد انّ لا الله الا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله و اشهد انّ علی و اولاده المعصومین حجج الله بسم الله الرّحمن الرّحیم سپاس خداوندی را که انور جلال او از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته اش از زبان گویای کتاب و سنت نمایان. خدایی که دوستان خد را از دلبستگی به دنیای فریب کار رهانید و به شادی های گوناتگونشان رساند... واما شما ای و طلاب عزیز همان طور که امام فرمودند تذکیه و تعلم را پیشه ی خود سازید و جوانان عزیز اسلام را هادی باشید و در آغوش هدایت الهی جای بگیرید. کار شما بهترین کاراست همان کار پیغمبر و ائمه معصومین است .... و و اداره جامه ی اسلامی و پیاده کردن احکام نورانی اسلام. و مانند علی بن ابی طالب(ع) در دعا میخوانیم "ولا تأخده فی الله لومة لائم" در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد، موانع زیاد است وبا صبر و استقامت راه انبیاء را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشتند و بر می دارند و ما در قیامت در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی عذری نداریم و البته این حرف من با هم درسها و هم سنگران خودم است. نه به بزرگان که سخن گفتن در مقابلشان بی ادبی است. آنان مربی ما هستند و ما شاگرد آنان. و شما ای عزیز و جوان برومند که هدفتان مقدس است و راهتان روشن و حرکتتان حماسه آفرین است. چون هجرتتان آغاز بر هجرتها بود و خون سرختان پیام آور هدفتان و سرهای بریده و بدن های قطعه قطعه شده شما نشانگر مظلومیت تان است. دست از دامان و نوکرانش نکشید که اینان عمال اسلامند و اصیل راباید از امثال غفاری ها، سعیدی ها، مطهری ها، بهشتی ها، صدوقی ها، مدنی ها، دستغیبی ها و امثالهم گرفت. بدانید و این سد دشمن شکن را نگذارید بشکند. ... آن زمان که اسلام و انقلاب به خون احتیاج داشت تو ثمره ی سالها عمرت را که فرزندی مسلمان بود هدیه کردی، چه خوب امانت داری کردی و چه به موقع امانت را دادی. پس شاد باش و فرزندان دیگرت را هم بده و خود مانند زینب معلم دیگران باش. مبادا بر من گریه کنی که اگر باشم زنده ام، زنده تر از زنده ها. حلالم کن و به برادرانم و به بچه های خواهرانم بگو که آنان باید خود را برای قربانی شدن آماده کنند و سربازی اسلام را بر عهده بگیرند. ... در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید. زهرا گونه زندگی نمایید و شوهرانتان را به راه خدا وادارید. مادر خدا پدرم را رحمت و شما را عاقبت به خیر کند. انشا الله اگر مشرف شدی مرا فراموش نکن. و از (ع) تقاضا کن که قربانیت را بپذیرد. هر وقت خبر کشته شدن من به شما رسید بگو "انا لله و انا الیه راجعون" و این را یک امتحان قلمداد کن. پروردگارا هرچند به نفس مطمئنه نرسیدیم و در جهاد اکبر پیروز نگشتیم.اما به جهاد اصغر پرداختیم پس" ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا وکفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار، ربّنا و ءاتنا ما وعدتّنا علی رسلک و لا تخزنایوم القیمة إنّک لا تخلف المیعاد" برایم تفت نگیرید خرج نکنید، فاتحه ای ساده و پول آن را به انجمن ایتام اهدا نمایید. در صورت امکان در قبرستان دفنم کنید کنار پاسداران تا شاید خداوند به واسطه ی آنان مرا ببخشد. و در هنگام دفنم و بخوانید. @khademinekoolebar
قالَ الإمامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ علیه السلام : من اراد ان یکون فى جوار نبیه و جوارعلى(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) فلا یدع زیارة الحسین(علیه السلام). حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: کسى که مىخواهد در همسایگى پیامبر(صلى الله علیه و آله) و در کنارعلى (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) باشد زیارت امام حسین (علیه السلام) را ترک نکند. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۱، ح ۳۹٫ @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ وقتی خبر را به من دادند من به یاد حافظان قرآن در افتادم..... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در هشتمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨سالشمار زندگی سال 1337 ه . ش در اهواز سال 1343 ورود به مکتب جهت تعلیم قرآن سال 1348 در مسجد به عنوان یک مربی سال 1350حضور و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان سال 1351 اولین علنی سید حسین با رژیم پهلوی با آتش زدن سیرک مصری سال 1353 برگزاری راهپیمایی در روز بر ضد رژیم پهلوی سال 1356 اولین دستگیری، ورود به زندان، توسط ساواک سال 1356 قبولی در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد سال 1356 با جلسات و در مشهد سال 1356 راه اندازی راهپیمایی در به هنگام ورود شاه به این شهر(زلزله طبس) سال 1356 تشکیل گروه در اهواز سال 1357 انفجار کنسولگری عراق در اهواز سال 1357 بمب گذاری در شهربانی کرمان و ایجاد رعب در بین مزدوران حکومت پهلوی سال 1357 دستگیری مجدد، شکنجه، محکوم به اعدام به جرم اقدام به ترور فرمانده نظامی سال 1357 (بهمن) حضور در تهران و (ره)، پیروزی انقلاب اسلامی سال 1358 عفو مامور شکنجه ساواک سال 1358 معاون آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان سال 1358 عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان سال 1358 برپایی نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز سال 1358 تدوین و ارائه طرح پیشنهادی در پیش‌نویس قانون اساسی سال 1359 افشای ماهیت ضد انقلابی مدنی (استاندار خوزستان وکاندیدای ریاست جمهوری) سال 1359 (رمضان) برگزاری کلاسهای قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران،جهاد سازندگی، تربیت معلم استان خوزستان سال 1359 سخنرانی با موضوع جهاد در قرآن و سیری در نهج‌البلاغه در رادیو (پخش زنده) سال 1359 سفر تاریخی سید حسین به همراه عشایر هویزه به جماران( زیارت امام(ره)) سال 1359 (31 شهریور) آغاز تهاجم رسمی عراق به ایران سال 1359 فرماندهی سپاه هویزه سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، سید حسین و یارانش در دشت @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ از بس تعریف سخنرانیها و کلاسهای را شنیدیم و همسایه و آشنا و غریب تعریف تمجید کردند. کلاسهای عصر بقیه ساعت خواب بود و چرتولوژی اما کلاسهای حسین نه.... یکبار با مادر راه افتادیم رفتیم با کلاس ترین کلاس حسین یعنی دانشکده ادبیات دانشگاه اهواز..... روی زمین و هوا دانشجو نشسته بود و اینقدر شلوغ که بیا و ببین؛ جمعیت هم کلّاًشده بود یک دونه گوش. کسی حرف اضافه نمی زد.... حسین، من و مادر را دیده بود. آمد خانه گفت: مادر کلاس چطور بود؟ گفت: خوب بود ولی... حسین گفت: مادر می دونم چی می خوای بگی! اونها اومدند مطالب رو گوش بدن. کسی حواسش نیست کفش کهنه ام... مادر تاب نیاورد. فردا رفت بازار یک کفش نو خرید گذاشت کف دستش و بهش گفت تو که برای خودت وقت نمی ذاری. بیا بگیر و بپوش.... حسین جا خورده بود اما گفت چشم. مثل همیشه دست مادر را بوسید و سوار بر پای افزار جدیدش بقیه کلاسها را ادامه داد. اینجوری بود داداش عجیب ما.... @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ قسمت هایی از نامه به خواهرش: خواهر عزیز ....... ما تمام تلاشمان و ناراحتی هامان و رنج ها و حتی نوع احساس هامان در اینست كه بهتر زندگی كنیم به جای اندیشیدن به اینكه چگونه باید زندگی كنیم و چرا؟ زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلا چرا زندگی كنیم؟....... خواهش می كنم این جمله را با دقت بخوان و فكر كن تا عظمت آن را درك كنی : الناس نیام اذا ماتوا انتهبوا مردم خوابند وقتی كه مردن متنبه می شوند، بیدار می شوند كه حدس می زنم این جمله زیبا از (س)آن الگوی نمونه شاهد اسوه در همه زمان ها برای همه نسل ها و همه دختران و مادران تاریخ، آن چهره زنده كه جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمی دانیم و او كه باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها در انتخاب ها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم كه چگونه زندگی كنیم و چگونه بمیریم نتایجی كه من از این جمله گرفته ام به شما ارائه می دهم چه بسا كه شما فكر كنید و به نتایج عمیق تری دست یابید.... 1- خواب معمولا در شب است و از خصوصیات شب تاریكی و سیاهی و ظلمات است. 2- كسی كه خواب است از وقایعی كه در اطرافش اتفاق می افتد بی خبر است. 3- كسی كه خواب است از خود نیز بی خبر ست. 4- اگر دشمن داشته باشد بسادگی می تواند او را از بین ببرد یا در دام بیندازد. 5- هنگامیكه خورشید كه مظهر نور است و روشنایی طلوع كرد انسان از خواب بیدار می شود. 6- كلمه ناس بكار رفته به معنای توده مردم. 7- چه كسی متنبه می شود، بیزار می شود، پشیمان می شود بعد از آن كه بیدار شد؟ كسی كه می فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته، سرمایه های عظیمی خدا به او عطا كرده و آنها را راكد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده، همانند آب راكدی كه می گندد و بوی بد می دهد و در ثانی كار از كار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست. هدف او(الله) از آفرینش انسان تكامل بسوی اوست و سرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بكار بریم، اما… چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن می كنیم و در گورستان فراموشی رها می كنیم و به قول قرآن زندگی مان كافرانه می شود. زین للذین كفروا الحیوه الدنیا و یسخرون من الذین آمنوا و الذین اتقوا فوقهم یوم القیامه كسانی كه كفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شده و ایمان آورندگان را مسخره می كنند ولی كسانیكه تقوی پیشه كردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است. در آیه 14 سوره آل عمران مراجعه كنید و دریابید كه در این آیه نقش زن در تعیین جهت فكری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شده الدنیا مزرعه الاخره آیه 12 یونس، هر چه كه نداشتیم از خدا می خواهیم و هنگامیكه خدا آنرا به ما داد او را فراموش می كنیم پس جزو مسرفین هستیم. زیرا آنچه را از نعمت ها كه خدا بما داده تا در راه رسیدن به او بكار بریم و اگر به كار نگرفتیم مسرفیم. كذلك زین للمسرفین ما كانوا یعملون- ان الله لایحب القوم المسرفین آیه 31 اعراف این آیه بسیار عمیق و زیبا و رسا است خطاب به بنی اسرائیل(همان قومی كه پیامبر ما را به آنها تشبیه می كند) متاع و زینت دنیا را نكردیم بر مردم بلكه اینها وسیله است برای مردم با و اینها فقط در دنیاست و البته در آخرت بهتر از این ها را به مردم با خواهیم داد..... @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند..... میگفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی میمانیم..... چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند. هیچ كس زنده نماند! عراقیها با تانك از روی اجساد مطهر گذشتند، طوری كه هیچ اثری از نماند. بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند...... را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای..... منبع: کتاب لحظه های آشنا @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ .... اتاق كوچكى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یكى از شبها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمه هاى شب بود كه میخواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره اش برافروخته شده و دارد اشك میریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت.... من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبه اى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله میكند و می فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست... منبع: کتاب سفر سرخ @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ من در هستم. عمق غربت واوج عزت؛ در این تتهایی. در این خانه‌ی جدید با خود، با خدا و با شهدا سخن می‌گویم.سوز دل و آرامش قلب. خوف و رجاء. سنگر من در کنار رودخانه‌ی کرخه است. وقتی به آب می‌نگرم به یاد سنگرهای کنار کارون می‌افتم و با خود می‌گویم «خدایا، آن برادرانم که در می‌جنگند در چه حال‌اند؟» و نگرن آنانم. «خدا آن برادرانم که در «فارسیات» و «دارخوین» درسنگرند. در چه حال‌اند؟» این جا «دشت آزادگان» است. من در هستم. درکنار کرخه. دشمن در آن طرف رودخانه شهر را می‌کوبد. وحشیانه جنایت می‌کند. هزار متر جلوتر کانالی هست که دوست عزیزم «منصور» در آن به رسید. شاید هنوز خون پاکش و جای آر ـ پی ـ جی او که بر زمین در کنار جسدش افتاده بود، باشد. سمت چپ، تقریباً در فاصله سی صد متری آن طرف درخت‌ها ، برادر عزیزم «رضا» شده، و باز در همان سمت، کمی پائین‌تر برادر عزیزم «اصغر» شده. آن طرف رودخانه «محمدرضا» شده. در «دهلاویه» سی تن از پاسداران که هیچ کدام را نمی‌شناخته‌ام به رسیده‌اند. در قسمت شرق شهر‌ (سوسنگرد) در این کانال بیست و دو تن از برادرانی که چند بار با آن‌ها به شبیخون رفته‌ام شده‌اند. در گردش زمین به دور خورشید،‌ دو لحظه بیش ازلحظات دیگر داغ این خاطره را زنده می‌کند :‌ سرخی شفق و سرخی غروب درپشت نخلستان‌ها خورشید عظمت قطره را می‌یابد و پاکی و عصمت قطره قطره خون آن عزیزان را فریاد می‌کند. خدایا . این خانه‌ی کوچک، در کنار رودخانه، که دراطرافش گل‌ها پرپر شده‌اند. کدام خانه است؟ ساختمان در این خانه چیست؟ کمی در دل زمین شکافته، چند گونی شن و ... در کنار رودخانه، رو بسوی دشمن. وسط مکان بهترین دوستانم. این خانه‌ی محقر برای من یک قلب تپنده شده. یک دل پر از سوز، سوز فراق یاران و عزیزان از دست رفته؛ منصور، اصغر، رضا... خاطره‌ها مانند ورق خوردن صفحات یک دفتر، یک کتاب، در ذهنم پشت هم، صف‌گونه می‌گذرند؛ منصور و روزه‌های مسیحا و ارش و دعای کمیل و مناجاتش... که با او بودم . اصغر و تلاش شبانه‌روزیش و نوشته جاتش درباره‌ی جهاد و تقوی ... که با او بودم. رضا و زیبایی‌های روحش و پاکی درونش و فکر بلند‌پروازش... که با او بودم. این خانه‌ی کوچک، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه شده، پر از حرف است، پر از فریادست، غوغاست. صدای پرمحبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور... دلنوشته @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : أنَا قَتیلُ الْعَبَرَةِ، لایَذْكُرُنى مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من كشته گریه ها و اشک ها هستم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشک هایش جارى خواهد شد. أمالى شیخ صدوق: ص 118 بحارالأنوار: ج 44، ص 284، ح 19 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ مبادا کسانی تصور کنند که دوره‌ سخن گفتن از و سربازان فداکار و زحمت‌ کشان میدان نبرد، سپری شده است..... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در نهمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش از خاندان جلیله سادات هستند. مصطفی ۱۱ ساله بود که از اهواز به همراه خانواده به استان مازندران و پس از دو سال به شهرستان شهریار استان تهران نقل مکان و در آنجا ساکن گردید. ایشان دوران نوجوانی خود را با شرکت در مساجد و هیئت‌های مذهبی، انجام کارهای فرهنگی و عضویت در بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کردند. در دوران جوانی در به فراگیری علوم دینی پرداخت، سپس در دانشگاه دانشجوی رشته ادیان و عرفان شدند، هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان مناطق اطراف شهریار و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و نظامی و جلسات سخنرانی و... برای آنان بودند. نتیجه ازدواج ایشان در سال ۸۶، دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است. مصطفی صدر زاده در سال ۹۲ برای دفاع از دین و حرم بی‌بی زینب (س) با نام جهادی ، داوطلبانه به سوریه عزیمت و به علت رشادت در جنگ با دشمنان دین، فرماندهی گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی در راه خدا رسید و به دیدار معبود شتافت و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 خانه مان امام حسین (ع) بود... آن زمان 4 سال داشت. آواخر نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد..... بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد! از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم درست روبه روی کتیبه بودم همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر شما ، سرباز و فدایی شما... بعد هم به آقا شدم که بلایی سرش نیامده باشد..... و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت. از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم. این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود. @khademinekoolebar
حبیبی.mp3
6.25M
🎙بشنوید.... 🍂🍁🍂 دعا برای ؛ شادی روح مطهر و ؛ سلامتی و را فراموش نکنیم.... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 گفت که می‌خواهد برود در آشپزخانه کار کند و هیچ خطری نیست. گفت فقط در حد پخت و پز برای رزمنده‌ها است و خطری نیست. تا همین حد را رضایت دادم. تا فرودگاه هم رفت؛ اما نتوانست برود و برگشت. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه می‌کرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت می‌خواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش می‌رفت و لفظش در مقابل دوستانش « » بود. تعجب کردم. مصطفی ای که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود می‌خواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش می‌آیم، طبق روال همیشه زندگی. آن زمان ماشین نداشتیم. با آژانس به در فاز 3 اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله می‌خورد و آن بالا 5 دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید. هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید». دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه می‌کردم.گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با دعوا می‌کرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت..... سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد..... @khademinekoolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ 🎥 پیشنهاد دانلود.... 🍂🍁🍂 ما برای نمی جنگیم داداش.... @khademinekoolebar