eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.2هزار دنبال‌کننده
447 عکس
94 ویدیو
10 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۷ 🔸 آفتِ دوری از قرآن و ادعیه از نگاه سید آزادگان، آقای ابوترابی... |مدتی بود‌ که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده؛ و تقریباً خانه‌نشین شده بودم. یه روز حاج‌آقا ابوترابی که دوستِ دورانِ اسارتم بود، به دیدنم اومد و گفت: عباس! می‌دونی چرا اینجوری شدی؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارت‌عاشورا فاصله گرفتی. همین زیارت عاشورا و امثالِ اون بود که من و تو، و خیلی‌های دیگه رو زیرِ دستِ جلادانِ صدام زنده نگه داشت... 👤خاطره‌ای از زندگی سید آزادگان سیدعلی‌اکبر ابوترابی 📚منبع: کتاب فانوس زائر ؛ صفحه ۸۷ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهید مدافع‌حرم محمدمهدی فریدونی رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند 🔸|دهه‌ی هفتاد بخاطر تبعاتِ جنگ؛ بیشتر مردم توی مضیقه‌ی مالی بودند. برا همین بچه‌های مدرسه اغلب از لباس‌ها و لوازم‌التحریر دستِ دوم برادر و خواهر خودشون استفاده می‌کردند. اگر هم دانش‌آموزی لوازم‌ تحریرش بخصوص مداد و دفتر مشق همراهش نبود؛ با کتک و اصطلاحاً شیلنگ داغ و ترکه‌ز انار و برخورد تندِ معلم مواجه می‌شد. یادمه اون ایام محمدمهدی همیشه یه مدادتراش و پاک‌کن اضافه همراه خودش می‌آورد؛ به این نیت که اگه کسی به مشکل خورد، به دادش برسه و از تنبیه شدن نجاتش بده... و چقدر هم به دادمون رسید با این کارش... 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۸ 🔸 چقدر مهربون بوده این محمدمهدی‌‌... |دمِ عید وقتی حقوق و عیدی معلمی رو گرفتم؛ با محمدمهدی که اون موقع ۵ یا ۶ ساله بود؛ رفتیم و براش یه کفش خریدم. خونه‌ی ما توی محله فقیرنشین بود و چون خانواده‌ها قدرت خرید چندانی نداشتند؛ خیلی از بچه های محل بجای کفش، دمپایی می‌پوشیدند. وقتی محمدمهدی کفش جدیدش رو پوشید، توی کوچه متوجه نگاه حسرت بچه‌ها شد. برا همین تصمیم گرفت نوبتی کفشش رو بده تا دوستاش هم بپوشن. بعد از یه مدت هم دیگه اون کفش رو نپوشید و گفت: چون دوستام مث کفشِ من رو ندارن؛ منم دیگه نمی‌پوشمش... 👤خاطره‌ای از زندگی شهید مدافع‌حرم محمدمهدی فریدونی 📚منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع‌مقدس/ راوی: پدر شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 امام‌خمینی و شهید مدافع‌حرم محمدحسین عطری رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند 🔸|قبل از تولد، بخاطر مشکلی قرار بود محمدحسین سقط بشه، اما خواب دیدم توی دسته‌ی عزاداری امام‌حسین(ع) هستم؛ محمدحسین هم به دنیا اومده و توی آغوشمه. به لطف خدا پسرم سالم بدنیا اومد و به برکت این خواب، اسمش رو محمدحسین گذاشتیم. |همیشه به مادرش می‌گفت: شما چهار پسر دارید، نمی‌خواهید یکی رو هدیه کنید؟ و آخر هم خودش هدیه‌ شد به اسلام و انقلاب. |به مرور ما رو برا شهادتش آماده می‌کرد. قبل از تولد دخترمون یه CDگرفت که دختر شهیدناصری برا پدرش توی مراسمی متنی رو می‌خوند...بهم گفت: اگه دختردار شدم، اسمش رو زهرا میذارم تا بعد از شهادتم؛ اینجوری برام متن بخونه... دخترمون زهرا ۱۴تیر۸۴ بدنیا اومد و طبق خواسته‌ی پدرش توی مراسم ایشون، اشعار خودِ شهید پیرامون امام‌زمان(عج) و حضرت زینب(س) رو خواند. |وقتی می‌خواست بره سوریه، مخالفتی نکردم؛ فقط گفتم: کمی نگران بچه‌ها هستم که اذیت بشن... چون با هر بار مأموریت رفتن محمد‌حسین، بچه‌هامون مریض میشدن. اما محمدحسین گفت: بچه‌های من هم مثل طفلان شهدای کربلا... اگه نروم انگار به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت کردم... خلاصه محمدحسین رفت و بعد از ۴۰ روز حضور در سوریه؛ ۱۴خرداد۹۲؛ روز شهادت امام‌کاظم(ع) با زبان روزه به شهادت رسید. 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|دلم برای رئیسی سوخت... بعد از فقدان این عزیز دیدم تقریبا همه‌ی روزنامه‌ها و مطبوعات؛ و در فضای مجازی و اشخاص گوناگون از جریان های مختلف؛ از او حرف می‌زنند و تمجید می‌کنند، دلم برای رئیسی سوخت؛ در زمان حیات او آنها حاضر نبودند یک کلام از این حرف‌ها را بزنند. 🔸امام‌خامنه‌ای/۱۴خرداد۱۴۰۳ 💢دانلود پوستر با کیفیت بهتر ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اون رفتارهای خداپسندی که در زندگی شهدا می‌خوندیم رو؛ امام و رهبری زندگی کردند..‌ ببینید و لذت ببرید از انقلابی که رهبرانش اینها هستند... ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۹ 🔸عاشق ولایت بودن یعنی این... بخون و لذت ببر از حکایت عاشقان امام |یک نوجوان شانزده ساله رو آوردند اورژانس، هنوز از پیکر مطهرش دود بلند می‌شد. بدنش سوخته بود و چهره‌اش قابل تشخیص نبود، اما لب‌هایش آیات قرآن می‌خواند و برا سلامتیِ امام خمینی دعا می‌کرد... یک مجروح دیگه رو هم آوردند که به شدت آسیب دیده بود. ازش پرسیدم: دردت شدیده؟!!! گفت: خوشحالم که به امام خمینی درد نمی‌رسه... 👤 نام این دو رزمنده‌ی عزیز در منبع نیامده است 📚منبع: کتاب روایت مقدس، صفحه ۱۳۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهید امیر سیاوشی رو در ثواب تولیدمحتوای امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند 🔸چند خاطره از شهید... 🌼|بقول خودش روز قیام خونین مردم علیه طاغوت به دنیا اومده بود. 🌼|بچه که بودند؛گاهی مادر از دستشون عصبانی میشد. اما امیر که طاقت ناراحتی‌ مادر رو نداشت، تا از دلش درنمی‌آورد رهاش نمی‌کرد. اونقدر مادر رو بوسه‌بارون می‌کرد که اخماش وا بشه... 🌼|از بچگی عادت داشت وقتی از خونه بیرون میومد، سر راهِ مدرسه اول عرض ارادتی کنه به امامزاده علی‌اکبر(ع). این رویه رو تا وقت شهادتش انجام داد. انگار می‌خواست با دعای آقا روزش رو شروع کنه... 🌼|کلاس اول راهنمایی یه لباس نو براش خریدم که خیلی دوسش داشت. لباس رو پوشید و رفت مدرسه، اما ظهر که اومد دیدم یه لباس کهنه‌ به تن داره. گفت: یکی از دوستام از لباسم خوشش اومد، دادم بهش و لباس کهنه‌ش رو پوشیدم. 🌼|خادم امامزاده و هیأت بود. همیشه جلوی در هیئت می‌ایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکی بودن برا ائمه لطف بیشتری داره. می‌گفت: هرچه کوچیکتر باشی برا امام حسین (ع)، آقا بیشتر نگات می‌کنه 🌼|هر سال تو میدون امامزاده علی‌اکبر(ع)، چایخونه راه اندازی می‌کرد. وسائل چایخانه رو هم با هزینه خودش از بهترین‌ها می‌خرید و می‌گفت: برای اهل‌بیت نباید کم گذاشت 🌼|خیلی تمیز و مرتب بود. همیشه می‌گفت: ظاهر شیعه باید جوری باشد که به دل بشینهدریافت پوستر با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهید مدافع‌حرم جواد محمدی رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند |دقیق‌تر که فکر می‌کنم تصویر جواد در لباس خادمی‌اش میاد جلوی چشمم... توی اردویِ راهیان‌نور یا داره بیل میزنه، یا توی آشپزخانه‌ست... اونقدر که من جواد رو توی لباس خادمی دیدم، در لباس پاسداری ندیدم... به تکلیفش عمل می‌کرد. هیچوقت نشد بگه من توی سوریه فرمانده هستم، چرا باید بیام اینجا و بیل دستم بگیرم... بیل دستش می‌گرفت و گونی پُر می‌کرد برا سنگر... یا جارو می‌کرد یا تی می‌کشید... اهل عمل به وظیفه بود. کاری نداشت که این تی کشیدن یا بیل زدن در شان یه فرمانده هست یا نه... 📚برگرفته از کتاب "بی‌برادر" 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی _____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من از شهدایی هستم که اون دنیا یقه‌ی بی‌حجابها رو می‌گیرم شهیدمدافع‌حرم_جوادمحمدی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔅 ۳۵ 🌺 شهید مدافع‌حرم جواد محمدی: |اگر خواستید با کسی رفاقت کنید،چارچوب معلوم کنید. اگر در چارچوبِ دین رفاقت کردید و این رفاقت خدایی بود،ماندگار می شود؛ و اگر نبود،هیچ فایده‌ای ندارد. اگر قرار است با کسی رفاقت کنید؛ بگردید یک صفت خوب در طرف پیدا کنید و عاشق این صفتش شوید؛ با او رفاقت کنید و آن صفت را از او یاد بگیرید. 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۳۵) با کیفیت اصلی ____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 روحانیِ شهید عباس شیرازی رو در ثواب تولیدمحتوای امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند 🔸چند برش از زندگی شهید 🌼|شهیدبهشتی به پدر عباس گفت: شما با تربیت فرزندی مثل آقا شیخ‌عباس،گردن انقلاب حق دارید. شما انسان بزرگی رو تربیت کردید و تحویل حوزه‌ی علمیه دادید |مسئولیت مهم کشوری داشت، اما همیشه بدون محافظ و با یه پیکان رفت و آمد می‌کرد. یه بار توی نماز جمعه‌ی تهران سخنرانی کرد. بعد از صحبتاش، منافقین نامه نوشتند که اگه راست میگی از بنز پیاده شو! عباس هم خندید و گفت: اینا فکر می‌کنن من بنز سوارم، در حالیکه پیکان دارم... زمانی هم که فرمانده‌ی تبلیغات جبهه شد، خیلی وقتا بدون راننده به جبهه می‌رفت. |وقتی میومد خونه، گاهی موقع صحبت از خستگیِ زیاد خوابش می‌برد. بچه‌هامون کوچک بودند و جیغ می‌زدند، اما با اینکه خیلی خسته بود، هیچوقت ندیدم بچه‌ها رو دعوا کنه؛ یا بگه بچه‌ها رو ساکت کن، میخوام استراحت کنم. |توی مراسم وداع با پیکر عباس، مادرش آروم به پدر شهید گفت: من برا عباس گریه نکردم، تو هم گریه نکن و آروم باش! مادر همیشه توی زندگی تکیه‌گاه بچه‌هاش بود، اینجا شد تکیه گاه همسرش |قائم مقام سازمان تبلیغات بود، اما نگهبان نمی‌شناختش و جلو ماشینش رو گرفت. می‌گفت: باید بازرسی بشید... عباس یه کلام هم نگفت من کی هستم و اجازه بازرسی داد. بعد هم نگهبان گفت: پیاده برید داخل. عباس باز بدون اعتراض، مسیر نسبتاً طولانی رو پیاده رفت ➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی @khakriz1_ir ● واژه‌یاب: