eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.9هزار دنبال‌کننده
549 عکس
156 ویدیو
12 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Video_۲۰۲۵۰۱۱۴۱۳۱۱۴۱۸۵۳_by_VideoShow.mp3
13.78M
🎥 مکاشفاتِ عجیبِ یک نویسنده؛ زمانِ نگارشِ کتاب شهید زنگی‌آبادی این عجیب‌ترین خاطره شهیدی است که می‌شنوید... 🎙 راوی: 🔸 ۲۵دی‌ماه؛ سالروز شهادت حاج‌یونس زنگی‌آبادی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 متفاوت‌ترین تبریک روز پدر...😢 فرزند شهید مدافع حرم حمیدرضا فاطمی‌اطهر اینگونه روز پدر را جشن گرفت 🌸 میلاد امیرالمومنین(ع) و روز پدر مبارکباد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲۰ 🔸اینجوری عاشقِ امام و ایران باش... |حاج یونس عاشقِ ایران بود. با شهيد ميرحسينی رفته بود حج. اما اونجا چیزی نخریدند و وقتی برگشتند؛ تمام سوغاتی‌هاشون رو از قم خريدند. می‌گفتند: اين پول ارز كشور ماست؛ بايد برگردونیم ایران و نباید از کشور خارج بشه... امام رو هم خیلی دوست داشت. تازه بچه‌دار شده بود، بهش‌گفتم: حاج‌یونس! دلت برا بچه‌ات تنگ نشده جبهه و جنگ بس نيست؟ لبخند زد و گفت: اگر صد تا بچه داشته باشم و روزی صد مرتبه هم خبر بياورند که بچه‌ات رو ازت گرفتند، من دست از خمينی بر نمی‌دارم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج‌یونس زنگی‌آبادی 📚منبع: کتاب “مثل مالک” صفحات ۳۸ و ۴۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸آقا غلامرضا واقعا با مُروّت بود دو خاطره از زندگی شهید غلامرضا بامُروّت 🌼 |یه روزِ بارونی دیدم غلامرضا در حالیکه بچه‌اش توی بغلشه و خانومش کنارش ایستاده؛ لبِ جاده منتظرِ مینی‌بوس هستند. رفتم جلو و بعد از احوالپرسی، گفتم: مگه ماشين تويوتای سپاه پیشت نيست؟ گفت:چرا، هست! گفتم: پس چرا با زن و بچه زير باران ایستادین؟ گفت: ماشين متعلق به بیت‌الماله؛ و مربوط به من و كارهای شخصی‌ام نيست... اين رو گفت و بعد از دقايقی مينی‌بوس اومد. سوار شدند و رفتند... 🌼 |با اینکه فرمانده بود، اما توی جبهه پا به پای نیروهاش کار می‌‌کرد. از نظافت سنگر و چادر گرفته؛ تا شستنِ ظرف‌ها... یه روز توی چادرِ فرماندهی جلسه بود. هنگامِ صرف صبحونه رفتم و از مسئول تدارکات چند قالب کره برا سنگر فرماندهی گرفتم و برگشتم. آقا غلامرضا به محض اينكه چشمش به كره‌ها افتاد، گفت: اينها از كجا اومدند؟ گفتم: من از تداركات گرفتم. پرسید: آيا به همه‌ی نيروها دادند يا نه؟ گفتم: نه!... ایشونم عصبانی شد و گفت: هر چه زودتر اين كره‌ها رو ببر به تداركات پس بده؛ به مسئولش هم بگو بیاد اينجا؛ باهاش کار دارم... کره‌ها رو برگردوندم و وقتی مسئول تدارکات اومد؛ غلامرضا بهش گفت: تا من نگفتم هيچكس حق نداره به اسمِ چادرِ فرماندهی، از تداركات چیزی بگیره؛ حتی اگه برادرم باشه... 📚منبع: فرهنگ‌نامه جاودانه‌های تاريخ (زندگی‌نامه فرماندهان شهيد استان گيلان) نشر شاهد، تهران۱۳۸۲ 🔸 ۲۶‌دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار غلامرضا بامُروّت گرامی‌باد ↘️ @khakriz1_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا