eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
16.8هزار دنبال‌کننده
214 عکس
79 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
_کسی منو مجبور نکرده! به کار نیاز داشتم و دارم کار میکنم! همین! اما باشه اگه مهربونی کنم و تهدید هاتو فاکتور بگیرم روز آخر چیزایی که میدونم رو بهت میگم! _اینم میدونی اگه دری وری بگی و سر کارم گذاشته باشی عواقبش چیه؟ انگشت اشاره مو سمتش دراز کردم وگفتم: _ببین باز داری تهدید میکنی ها!! ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد وهمزمان گفت: _امیدوارم حرفی که میخوای بزنی ارزششو داشته باشه که واسش یک هفته مجازات وشکنجه بشم! منظورش خیلی واضح بود و گذروندن وقتش بامن شکنجه بود اما نمیتونستم از فرصت به این خوبی بگذرم.. یه مدت خون به جیگرش کنم وتلافی شکستن سرم رو ازش در بیارم! جلوی رستوران نگهداشت و گفت: _پیاده شو! _شام نمیخورم برگردم هتل! _اما من گرسنمه اگه دلت خواست میتونی بیای و پیاده شد! خب باشه خودت خواستی آرش خان! انگار دوست داری نذارم یه آب خوش از گلوت پایین بره! منم پیاده شدم ورفتیم داخل رستوران! انصافا رستوران به این خوشگلی و شیکی به عمرم نرفته بودم.. شبیه جنگل ساخته بودنش و بوی بهشت میداد! داشتم با لذت اطرفمو نگاه میکردم که گفت: _مثل ندید بدید ها اونجوری خشکت نزنه! برو بشین تا آبرومو نبردی سر ووضعت افتضاحه! نگاهی به دمپایی های آبی که واسه بیمارستان بود کردم و شلوار راحتی و مانتوی چروکم انداختم و بعد باچشم های گرد شده به آرش زل زدم! _چرا من حواسم به تیپم نبود؟ این چه ریختیه واسه من درست کردی؟ وای شام نمیخوام منو برگردون! پوزخندی زد وگفت: _اومدی بسوزونی خودت سوختی؟ _مرگ! من که گفتم شام نمیخوام خودت گفتی بیام! _بروبشین خوش تیپ! میترسم از شدت خوش تیپی سر تیتر مجله ها بشی!
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 همزمان که فکر میکردم ،داشتم پیش بند ظرفشویی رو می پوشیدم تا ظرف هارو بشورم که صدای عمه رشته ی افکارم رو پاره کرد.. _بهار بیا توی اتاق کارت دارم... باگیجی به پگاه نگاه کردم که پیش بند رو از دستم گرفت وگفت: _چیکار میکنی میخواستی ظرف هم بشوری؟ بده من اینو بچه.. اینجا ظرف شستن نداریم.. برو ببین مامان چیکارت داره! _باشه.. حداقل صبرکن برگردم باهم بشوریم.. _نمیخواد فداتشم دوتا دونه بشقابه خودم میشورم دیگه! برو.. زیرلب باشه ای گفتم و به طرف اتاق عمه اینا رفتم.. تقه ای به در زدم و آروم گفتم: _اجازه هست؟ _بیاتو عزیزم.. @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒