eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
15.5هزار دنبال‌کننده
187 عکس
70 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
اومدم از ماشینش پیاده شم که دستمو گرفت ومحکم فشار داد... _آخ.. دستمو ول کن ببینم! _توکی هستی؟ اومدی که سوهان روحم بشی؟ آره؟ اومدی که منو دیونه کنی؟ _دستمو ول کن داری میشکنیش روانی! _ازاین به بعد نمیخوام اسم نسیم رو حتی به زبون بیاری وگذشته نسیم اصلا واسم مهم نیست..! بخوای زیرآب نامزدمو پیش خانوانوه ام بزنی من هم مجبور میشم یه چیزایی رو واسه خانواده ات توضیح بدم! اوکی؟ باتموم قدرتم دستمو از دستش محکم بیرون کشیدم وبا نفرت گفتم: _من هیچ ضعفی ندارم پس هرغلطی میخوای بکن! گور بابای تو واون نامزد به ظاهر عاشقت که معنی عشق رو به گند کشیده و معلوم نیست چندتا چندتا..... پووووف اصلا منه احمق واسه چی دارم باتوی احمق ترازخودم بحث میکنم؟؟ برین گمشین همتون! دررو باز کردم و درمقابل نگاه بهت زده ی آرش پیاده شدم و فورا به طرف هتل حرکت کردم!! همزمان شماره ی گیسو رو گرفتم و طبق معمول انگار روی گوشیش خوابیده باشه اولین بوق جواد داد! _سلام ساراخانوم گل گلاب.. شاخ شمساد چطوری؟ _سلام گیسو خوبی؟ _مرسی عزیزم تو خوبی؟ چرا صدات اینجوریه؟ _ازدست این یارو زرافه عصبیم حالا بعدا بهت میگم چی شده، فقط بهم بگو حرفایی که زدی درست بود؟ تحقیق کردی؟ چیزی دستگیرت شد؟ _سارا باورت میشه اگه بگم میخواستم بهت زنگ بزنم که زنگ زدی؟ بهت گفتم که این دختر رو میشناسم وگفتم که بایه پسره به اسم بنیامین بوده اما به هرصورت باور نکردی وطبق همیشه به من اعتماد نکردی اما یه چیزایی توی دستم دارم که ثابت میکنه این نسیم خانوم عاشق پیشه فقط یه گرگه که توی لباس میش ظاهرشده! _داشتم به اتاقمون نزدیک میشدم اما صحبت هامون جدی شده بود پس راه اومده رو برگشتم وهمزمان که وارد آسانسور میشدم گفتم: _چی داری میگی گیسو توروخدا کامل بگو الان سکته میکنم دکمه آخرین طبقه رو لمس کردم و درآسانسور بسته شد... _سارا میتونی راحت حرف بزنی؟ اگه میتونی بیا تصویری یه چیزایی نشونت بدم! _آره صبرکن دارم میرم پشت بوم هتل تصویری میگیرمت! _عقل کل توتاریکی تصویری به درد عمه ات میخوره! _عقل کل عرض کردم توی هتل تشریف دارم و از پشت بومشونم چیزی شبیه پارک مصنوعی ساختن!
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 اون موقع ها اینترنت وتماس تصویری واین چیزا زیاد بُلد نبود بالاترین مدل گوشی N95 بود که پگاه داشت و با MMS واسه هم عکس میفرستادن.. ساعت یک شب بود که باخمیازه کشیدن پانیذ تعریف های پگاه تموم شد من بجای پگاه استرس گرفته بودم.. چون از حساسیت های عموعباس باخبر بودم، مخصوصا بخاطرشغلش که سپاهی بود؛ خوب میدونستم اگه حتی یک درصدم شک کنه که دخترش دوست پسر داره سرش رو میذاره روی تنش! درحالی که تموم بدنم لمس شده ویخ زده بودم گفتم: _شما که اینقدر عاشق همید چرا نمیاد خواستگاری و نامزد نمیکنید؟ @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒