#144
_گیسوچی رو میخوای به من بگی؟ میشه واضح تر حرف بزنی؟
_چی واضح ترازاین؟ نسیم به آرش نزدیک شده تا انتقام عشقشو ازاون خانواده بگیره وتمام!
_تو دیونه ای گیسو! برو خودتو به یه آسایشگاه روانی تحویل بده! این دختر داره تو تب عشق آرش میسوزه و تصمیمشم فقط ازدواج با آرشه نه هیچ چیز دیگه!
_سارا تو مگه فیلم رو ندیدی؟؟؟ به نظرت اون دختر داغون که حاضربود خودشم توی قبر چال کنن میتونه توی چندماه باکسی دیگه؟؟ اصلا بره... ومحال ترینشم این باشه که مثلا عاشق هم بشه.. اما دیگه رفتن با پسر همون کارخونه دار که باعث مرگ شوهرش شدن خیلی مسخره نیست؟؟؟ تازه به این شدت هم عاشق ومعشوق بشن؟؟؟ اصلا این ماجرا گوه میزنه به کلمه ای به نام عشق!!!
_نمیدونم گیسو.. شاید همه ی این ها یه فرضیه باشه و آرش و نسیم هم یه گوشه ای ازاین دنیا همدیگه رو دیده باشن وعاشق شده باشن واون دختر بدبخت هم حتی ندونه این پسر همون کارخونه داره و هرگزهم محل کار بنیامین رو پیدا نکرده باشه! آخه ما ازکجا بدونیم واسه چی باید الکی تهمت بزنیم و حق عاشق بودن و زندگی کردن رو ازاون دختر بگیریم؟
طبق تاریخ روی قبرش پنج ماه دیگه میشه سومین سالی که بنیامن فوت کرده اما چیزی که من ازاین رابطه میدونم یکساله که شکل گرفته! پس همه ی این چیزا فرضیه هستن و من حتی اگه سفته هام کار دستم بده و مجبوربشم به زندون بیوفتم عشقشونو بهم نمیزنم وصبرمیکنم یکسال قراردادم تموم بشه ومیرم پی زندگیم!
🍒🍃🍒🍃🍒🍃
#رمانغریبآشنا
#144
لباس هامو عوض کردم ورفتم زیر پتو خزیدم و همزمان که پتورو تا روی دماغم میکشیدم گفتم:
_وای ازشدت استرس هنوزم همه بدنم یخ زده وبه خودم نیومدم..
واقعا چه جراتی داره این دختره!
پانیذ باگوشیش آهنگ محسن یگانه
که اون موقع تازه خونده بود پلی کرد وگفت؛
_بیخیالش بابا عقل نداره راحت زندگیشو میکنه،
اینو گوش کن ببین یگانه چی خونده! لامصب بی اراده عاشقت میکنه!
"گناهی ندارم ، ولی قسمت اینه
که چشمای کورم ، به راهت بشینه
برای دلِ من ، واسه جسم خسته ام
منی که غرورو ، توو چشمات شکستم
بی اراده یاد آریا افتادم و چشمام پرازاشک شد..
فقط خدامیدونست الان چقدر نگرانمه
و باکاری که کردم چه فکرهایی باخودش میکنه.. قطره اشکم از گوشه ی چشمم روی بالش چکید..
"هنوزم زمستون ، به یادت بهاره
توو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ، ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو ، صدایی نداره
گریه ام شدت گرفت و باقطع شدن آهنگ پانیذ متوجهم شد..
توی جاش نشست و باتعجب گفت:
_بهاررر؟ گریه میکنی؟
#کپیممنوعحرام
@khaleghezi
🍒
🍒🌻
🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒