eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
15.6هزار دنبال‌کننده
264 عکس
110 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
همونطور که داشتم پشمک میخوردم همزمان هم غر میزدم که یک دفعه آرش یه تیکه بزرگ از پشمک کند و گفت: _چه خبرته دختر مگه به زور آوردمت؟ مغزمو خوردی اینقدر غر زدی! باتهدید انگشتم رو سمتش تکون دادم وگفتم: _اونو بخوری جیغ میزنم مردم بریزن سرت! (منظورم پشمک بود) خندید و ناباور گفت: _دیونه شدی؟ بچه ای مگه؟ _اصلا برو یه دونه دیگه بخر این دیگه دست دستی شده! _داری شوخی میکنی یا جدی هستی؟ چشم هامو ریز کردم و باحرص گفتم: _چه شوخی دارم بکنم؟ من سر پشمک باهیچکس شوخی ندارم! یه لحظه نگاهم کرد.. ازاون نگاه ها که بی اراده معذب میشی.. بعدش یه دفعه زد زیرخنده و گفت: _خیلی خب بیا بریم واست دو تا میخرم کوچولو! _کوچولو خودتی! حالا که مجبورم کردی ومنو تا اینجاآوردی بایدهمه وسیله هارو سوارم کنی! _من مجبورت کردم؟ من؟ _سوار نمیکنی؟ موقع حرف زدن چشم هاش میخندید.. _منو تهدید نکن جوجه.. اومدیم که همین کارو بکنیم دیگه! بیابریم هرکدومو میخوای بلیط هاشو بگیریم! جلوتراز من راه افتاد که با چوب پشمکم زدم به بازوشو گفتم: _کجا؟؟؟ اول پشمکم! خلاصه تانصف شب اونقدر سربه سرش گذاشتم که نزدیک بود بزنه زیر گریه اما خدایی توعمرم اونقدر بهم خوش نگذشته بود و اون شب بهترین شب زندگیم توی خاطراتم ثبت شد! ساعت ۳صبح برگشتیم خونه.. همه خواب بودن و اثری هم از مهمون و مهمونی نبود! روبه آرش کردم وباصدای آرومی گفتم: _ممنون بابت همه چیز! خیلی خوش گذشت.. شب بخیر! _خواهش میکنم.. شب بخیر خاله قزی خوب بخوابی! پاورچین پاورچین به طرف اتاقم رفتم و اونقدر خسته بودم بدون فکر کردن به چیزی فقط لباس راحتی پوشیدم وخوابیدم!
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 چون هرلحظه ممکن بود بهمون برسن و صدای "بدووو ، تندترررر" گفتن مردی که دست هام قفل دست هاش بود وادار به تندتر دویدنم میکرد.. اونقدر کوچه پس کوچه هارو دویدیم که انگار موفق به پیچوندنشون شده بودیم... دست از دویدن برداشت ومن هم به طابعیت ازاون همون کاررو کردم! نگاهی به دور واطراف انداخت و دوباره به دویدن ادامه داد اما این دفعه یه کوچولو آروم تر.. هوا گرگ میش شده بود اما هنوز تاریکی به آسمون غالب بود.. هنوزم دستم توی دستش بود وجرات پرسیدن هیچ سوالی رو نداشتم! چنددقیقه بعد به پارکینگ ماشین ها رسیدیم.. ازجیبش سویچش رو بیرون کشید وصدای دزدگیر وبازشدن ماشین سفیدرنگ خوشگلی بلندشد که حتی نمیدونستم اسمش چیه و از چه برندی هست! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒