#53
اگه میرفتم خونه کوهیارم میومد.. مجبور بودم توخیابون بچرخم تا آروم بشه بعد برم خونه...
اسمس داد..
_سارا جواب بده.. یه گندی نزن که هیچوقت نشه جمعش کرد..
دوباره اسمس..
_لعنتی جواب بده.. پل های پشت سرخودتو خراب نکن.. به من اعتماد نداری یعنی؟
دوباره اسمس...
_الان میام اونجا.. کاری نکن خونتون رو روی سرخانوادت خراب کنم.. جواب بده دیونه ام نکن سارااااا!!!!
کوهیار دیونه بود.. اگه میخواست کاری کنه میکرد..
ترسیدم نکنه بره خونه و آبرو ریزی کنه.. بازنگ بعدیش جواب دادم:
_الو؟
_سارااا؟؟؟؟ عوضی نفهم.. چرا داری خون به دلم میکنی؟ چرا داری دیونه ام میکنی لعنتی؟؟؟؟؟
_کوهیار.. نمیتونم چیزی بهت بگم.. اگه بگم مانعم میشی و من محکوم به این کارم!
_جلوتو نمیگیرم.. هرجهنمی میری برو! فقط بگو کجا؟ فقط بگو چرا؟
_چون من یه بدبختم که اگر نرم یه گندهایی بالا میاد که هیچکس نمیتونه جمعشون کنه!
_حتی به قیمت اینکه منو ازدست بدی؟
_نمیتونی یک سال تحمل کنی وعشقمو تو دلت نگهداری؟
_نمیتونم حتی یک شب رو بدون اینکه بدونم کجایی سرکنم! عشق درمقابل غیرتم هیچ معنایی نداره سارا!
_من پاکم.. بخدا هیچوقت بهت خیانت نمیکنم.. همیشه تو قلبمی کوهیار..
_کجایی بیا حرف بزنیم!
_نه.. دیره.. وقتی برگشتم همه چی رو توضیح میدم!
_یعنی من کشک دیگه آره؟
_تو عشق.. تونفس.. تو زندگی سارا! اما توروجون امام زمان تحمل کن تا برگردم!
_اوکی.. همین راهی که میری رو تاآخرش برو.. برگشتی توش نیست! بهونه های مسخره و گریه های مسخره ترت خرم نکرد! برو اما دیگه هیچوقت برنگرد!
گوشی رو قطع کرد ومن باصدای بلند هق زدم!
راننده دلش واسم سوخت.. بطری آب معدنی رو سمتم گرفت وگفت:
_آروم باش خواهرم.. این آبو بخور تمیزه اصلا بازش نکردم.. یه کم آروم میشی!
_ممنونم! کرایه من چقدر میشه آقا؟ من همین بغل پیاده میشم!
ماشین رو گوشه خیابون نگهداشت و گفت:
_کرایه نمیخوام.. برو به سلامت..
حوصله تعارف نداشتم و پیاده شدم...
توی خیابون مثل دیونه ها ضجه میزدم..
سارگل زنگ زد..
ریجکت کردم...
پشت بندش بابا زنگ زد..
🍒🍃🍒🍃🍒🍃
#رمانغریبآشنا
#53
باچشم های خیس.. بدنی لرزون به آریا
که حالا روبه روی باباش قرار گرفته بود نگاه کردم...
_تواز کجا پیدات شد؟
برو پی کارت دخالت هم نکن به تومربوط نیست..
بهار دیگه بچه نیست.. وقت شوهرشه..
باید همه چی رو راجع به خانواده ی مادری که ازشون حرف میزنه و امید داره
که یه روز قبولش میکنن رو بدونه!
کتی هم پشت بندش گفت:
_بیا برو داخل آریا.. به تو مربوط نیست و تو تواین مسائل دخالت نکن.. بدو ببینم!
_همه چی رو شنیدم.. شنیدم که کدوم حرومزاده ای از بهار خواستگاری کرده..
بره دست به دامن خدا بشه.. نذر ونیاز کنه چشمم تو چشم اون بیشرف پست فطرت نیوفته..
وگرنه قسم میخورم که زنده اش نمیذارم..
کتی _آریــــــــــااا!
_بسه مامان.. چیه هی آریا آریا آریا..
#کپیممنوعحرام
@khaleghezi
🍒
🍒🌻
🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒