eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
15.5هزار دنبال‌کننده
204 عکس
93 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش میتونستم ازجام بلند شم وبرم توی اتاقم اما من دیگه توی شرایطی نبودم که بخوام تصمیم گیری کنم! لبخندی اجباری زدم و گفتم: _مشکلی نیست آمنه خانم.. آقای پندار از اخلاق آقا آرش واسه من گفته بودن و من انتظار بدترشو داشتم! روز اول با گریه های یواشکی من و تماس های پیاپی کوهیار گذ‌شت... هربار با دیدن عکسش روی صفحه موبایلم هزار بار خودمو واسه قبول کردن وگذشتن از همه زندگیم لعنت کردم... صبح سرساعتی که توی اون برگه خونده بودم بلند شدم و سعی کردم با زدن کرم پودر ورم چشمای گریونمو بپوشونم.. ازاونجایی که من زیادی خوش شانس بودم، امشب مهمونی داشتن و من هم باید کنارآمنه اعلام حضور میکردم امشب نسیم، عشق آرش رو میدیدم واز ته دلم آرزو میکردم قوره ی شکل گرفته از آرش جونش نباشه ودختر مهربونی باشه بتونم ازش کمک بگیرم و در مقابل کمکش کنم دل زن ومرد به این مهربونی رو به دست بیاره! ساعت حدودا چهار بعداز ظهربود وداشتم به تهمینه کمک میکردم و توی شمع آرایی میز بزرگشون نظر میدادم که آمنه اومد وگفت: _تهمین لطفا سارا رو به حرفش نگیر تا بره به کارخودش برسه. روبه من کرد وادامه داد؛ _عزیزم من فراموش کردم بهت بگم.. امشب به پیشنهاد دختر خاله هام یه ذره مهمونی رو بامزه ترش کردیم و تصمیم گرفتیم مهمونی های خونه منو بالماسکه کنیم! چیییی؟؟؟ ازحرفش هم خنده ام گرفت هم حرصم گرفت.. یکی نیست بگه بابا به خودتون بیاید اینجا ایرانه!! البته نمیدونم.. شاید من فکرمیکنم اینجور مهمونی ها فقط توی خارج ازکشوره.. چون تا بحال ندیده بودم.. ادای کسایی که بار اولشون نیست درآوردم وگفتم؛ _واقعا؟ چقدر خوب! چه ایده قشنگی! مهربون خندید وگفت: _طناز قرار بود تواین مهمونی باشه که قسمت شما شد.. برو دخترم لباس هارو روی تختت گذاشتم بپوش ببین اندازه است یا مشکلی نداری باهشون!
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 باصدای آروم تر ولحن شیطون تری ادامه داد: _چه ماهی هم هست لاکردار... _آریــــــــــا ؟؟؟! بی توجه به لحن کوبیده ام اومد کنارم نشست وگفت: _لازم بود این همه گریه کنی؟ ببین باچشمات چیکار کردی! به چشم هاش نگاه کردم.. نکن آریا.. بادلم این کار رو نکن.. بخدا گناه دارم.. عشق ما ممنوعه اس شدنی نیست.. بیشتر از این دل بی صاحب شده ی من رو عاشق خودت نکن... صداش قشنگ ترین صدای دنیا بود.. دل فریب نگاهم کرد و باتن صدای خاصی گفت: _اینجوری نگام میکنی و انتظار داری عاشقت نباشم؟ کلافه دستی به صورتم کشیدم وگفتم: _آریا التماست میکنم برو بیرون.. این حرف ها حتی شوخیشم قشنگ نیست.. برولطفا.. @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒