هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بچه دو ساله با سگ همسایه دوست شده و از پشت دیوار با هم توپبازی میکنن😁
#سوتی_دادی 😂
#سوتی_بامزه_بفرست 😅
┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄
@sotikodak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
i43.mp3
3.94M
#حرف_زشت
سلام استاد خدا قوت واقعا خدا خیرتون بده که وقت میذارید و مشاوره میدید
دختر۳سال و ۸ماهه ای دارم که چند وقته چندتا حرف بی ادبی یادگرفته و وقتی ناراحته به بزرگ و کوچک میگه(معذرت میخوام این حرفاشه بیشعور و خر و جدیدا بدجنس)
خلاصه وقتی اینارو میگه میگم من ازت ناراحتم دیگه باهات حرف نمیزنم گاها تا ۵دقیقه یا بیشتر محل بهش نمیدم اونم تو این مدت چنددقیقه همش میگه مامان ببخشید معذرت میخوام دیگه این حرف رو نمیزنم بعضی وقتام کلی گریه میکنه تا اینکه میگم باشه اشکال نداره ولی دیگه نگو اینا حرفای خوبی نیستن شما دختر خوبی هستی نباید حرف بد بزنی. میگه چشم وای دوباره تکرار میشه بااین اوصاف خواهش میکنم راهنمایی بفرمائید متشکرم
البته وقتی به بقیه این حرفا رو میزنه میگم برو معذرت خواهی کن گاهی وقتها معذرت خواهی میکنه گاهی هم نه
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#کانال_تربیتی_همسران_خوب
#محسن_پوراحمد_خمینی
🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇
💓 @hamsaranekhoob
🙄این دوتا رو میبینی؟❌
💯تا حالا یدونه داروی #شیمیایی هم نخوردن.💊
🤔حتی یه واکسنم نزدن💉
🍯کلا ارگانیکن😅✅
🧠واز بچه های هم سنشون
بسیااار#سالمتر و باهوشترن😎
🇮🇷والدینشون میگن ازین فروشگاه خرید میکنن که میشه گفت صفرتا صدِ محصولات ارگانیک رو داره 😍😋
💸اونم با #قیمت های شگفت انگیز و #کیفیت_عالی 😳👇
https://eitaa.com/joinchat/225509378Cab674456b1
✅تحت اشراف مؤسسه طب النبی
شادی و نکات مومنانه
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ #داستان #سعی_میکردم_مثل_بلور_نشکن_از_کت_و_شلوارم_مراقبت_کنم #سیدمحمد_میرم
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ #داستان
#سعی_میکردم_مثل_بلور_نشکن_از_کت_و_شلوارم_مراقبت_کنم
#سیدمحمد_میرموسوی
قسمت چهارم
با تندی گفت: «دو روز دنیا ارزشی ندارد. حالا که دستوبالت باز شده به خودت برس. بیا، برو یک دست کتوشلوار درست و حسابی بخر و کیف کن. بگذار ظاهرت عوض بشود. خوش تیپ بشوی. مگر نمیدانی عقل مردم به چشمشان است؟»
با سکوت نگاهش کردم. به نظرم راست میگفت. سرم را به نشانه تایید حرفهایش تکان دادم.
همان روز دستم را گرفت و بُرد فروشگاه لباس. یک دست کتوشلوار خریدم. به رنگ سرمهای تیره با خطِ اُتویی تیز، از آنها که میگویند خربزه را قاچ میکند. همه میگفتند به تو خیلی میآید. یکی از همکاران گفت: «قیافهات جان میدهد برای میز ریاست. اگر کسی نشناسدت، خیال میکند مدیری، مهندسی یا آدم مهمی هستی.»
یکی دیگر با خنده گفت: «مواظب خودت باش. خیال میکنند مخی یا کلهای یا نصفه فسوری، یک وقتی ترورت میکنند.»
کت و شلوار زیبایی بود. همین که پوشیدم از این رو به آن رو شده بودم. خودم هم تعجب کردم که چه بودم و چه شدم. چند سال جوانتر!
در عمرم این اولینبار بود که چنین لباس زیبایی خریده بودم و نگه داشتن آن برایم دشوار بود. کنار آمدن با آدمهای حسود، در و دیوارخاکی، میخ و چیزهای نوک تیز، آتش و شعله واقعا سخت بود. سعی میکردم مثلِ بلورِ نشکن از آن مراقبت کنم.
پس از مدتی هنگام پس دادن قسط فرا رسید. رییس گفته بود الوعده وفا. کت و شلوارم را پوشیدم و شق و رق راه افتادم. احساس میکردم شخص مهمی از مملکت هستم و همه مردم کوچه و خیابان دارند نگاهم میکنند و به همدیگر نشان میدهند.
تا وارد شدم رییس یکباره از کارش دست کشید و از جایش بلند شد. جلو آمد و به من دست داد و با خوشرویی گفت: «در خدمتم!»مثل آدمهای مهمِ عصا قورت داده گفتم: «خیلی ممنون از لطف شما. بفرمایید. استدعا.»
میخواستم بگویم دست شما درد نکند، با وام شما صاحب این کت و شلوار خوشگل شدم، اما خجالت کشیدم.
دفترچه اقساط را از دستم گرفت، بدون اینکه نگاهش کند، داد به تحویلدار و چیزی گفت که من نشنیدم. تحویلدار سربلند کرد و نگاهِ کوتاه و محترمانهای به من انداخت. موقع بیرون آمدن رییس از جایش بلند شد وگفت: «میروی، مشرف...»
تازه فهمیدم که آدم بدبینی هستم و نباید زود در مورد دیگران قضاوت کنم. فکر میکردم رییس آدم بد عُنُق و بد برخوردی است، اما در اشتباه بودم. مرد بسیار محترم و شریفی بود. با یکبار وام این همه برای مشتریاش احترام میگذارد؟
از آن پس هر وقت که کاری داشتم او به من احترامِ ویژه میگذاشت. با آن هیکل چاق و چلهاش دستهایش را بر قوزک پاهایش میفشرد و از جایش بلند میشد و بیمنت کارهایم را انجام میداد. بلد نبودم چطور محبتش را جبران کنم. گاهی مردم با حسرت نگاهم میکردند. گاهی از نگاه تیز آنها خجالت میکشیدم. توجه و احترام او به حدی بود که کمکم برایم اسباب زحمت شد و تحمل آن سخت.
من که اینگونه احترامها را ندیده بودم، برایم خستهکننده بود و خجالت میکشیدم. از آن پس رفتن پیش او برایم دشوار شد.کمکم رابطهام را با او کم کردم. سعی میکردم وقتی بروم که در محل کارش نباشد.
چند روز بعد، از پشت شیشه، داخل را نگاه کردم. وقتی دیدم حضور ندارد با خوشحالی رفتم تو. پشت میزش نبود و خیالم راحت بود که امروز سر کار نیست. همانطور که پشت صف در انتظار نوبت بودم، یک دفعه پوشه به دست از طبقه بالا آمد پایین! دلم هری ریخت پایین و دست و پایم لرزید.
خودم را پشت یک زن چادری قایم کردم. زن به رفتارم شک کرد و گفتم: «اول شما کارتان را انجام بدهید.»
زن وسواس شد و خودش را کشید کنار و زیرچشمی و با تردید نگاهم کرد.
رییس سرش را بلند کرد. انگار دنبال شکار مشتریها بود. داشتم سرم را قایم میکردم که یک لحظه مرا دید. گردن کشید که مطمئن شود خودم هستم یا نه. میدانستم الان میآید جلو....
آخرین قسمت داستان فردا.....
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعجوبه هایی بنام بچه !!!😐
در هر بار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.(پیامبر ص)
#پاسخ
اول سرچ بعد سوال
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجوری باید صدای خروپف و انداخت
یاد بگیرید از یه ذره بچه😂
#سوتی_دادی 😂
#سوتی_بامزه_بفرست 😅
┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄
@sotikodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰توصیهای به روزهخوارانی که علنی روزهخواری میکنند
🔺 ابتدا این سخنان را گوش دهید، سپس اگر خواستید باز هم علنی روزه خواری کنید!!!
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
@wiki_shobhe
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
AUD-20201029-WA0023.
1.97M
راه ازدیاد #رزق در زندگی🌸👌
خانم پرتواعلم
اینو حتما گوش کنید ....به هم دیگه هم هدیه کنید☺️🌺
#متفاوت
در آثار و برکات ذکر جواد الائمه از زبان خانوم دکتر پرتو اعلم ✅
🍎🍏🍎🍏🍎
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
tahdir 08.mp3
4.12M
🌺 #تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_۸
🌺 باصدای استاد #معتز_آقایی
🌸 ثواب قرائت قرآن امروز هدیه به امام باقر (ع)
#ماه_رمضان
#عشق_فقط_خدا
@syed_Ali
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak