eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
24هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیکار کنیم که تنبل نباشیم؟! .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا، چه زمان انقلاب را یاری می‌کند؟ 🔺ماجرای عجیب به نقل از مداح امام خمینی 🔺تصریح امام به رفتن شاه، در دورانی که حتی در مخیله کسی نمی‌گنجید! 🔺پرتکرارترین آیه قرآن مطرح شده در بیانات مقام معظم رهبری چه آیه ای‌ست؟ 🎙 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
چند روز پیش اسنپ گرفتم میخاستم برم خرید😑 وقتی سوار شدم بعد از چند لحظه دور شدن از محله اقای راننده که مرد جوونی هم بود پرسید ببخشید خانوم کجا تشریف میبرید؟ منم با صدای بلند سرمم توی گوشی بود گفتم میرم مانتو بخرم😶 یه سکوتی حکم فرما شد که فکر کنم داشت واسم دعا میکرد گفت خانوم نگفتم میخاید چی بخرید گفتم کجا ببرمتون ادرستون رو بگید😂😂😐🤲🏼 😁 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄               @sotikodak
✨حضرت ایة العظمی مرعشی نجفی: ✅ برکت دعای پدر... زمانی که در نجف بودیم، روزی هنگام ظهر مادرم به من گفت برو پدرت را صدا بزن تا برای صرف نهار بیاید. من به طبقه بالا رفتم و دیدم که پدرم در حال مطالعه خوابیده است. نمی دانستم چه کنم؟ از طرفی باید امر مادر را اطاعت می کردم و از طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم، تا پدرم از خواب بیدار شد و گفت: "شهاب الدین تو هستی؟ عرض کردم: بلی آقا. دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «پسرم، خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت قرار دهد." و من هر چه دارم از برکت همان دعای پدرم است که در حق من نمود و به مرحله اجابت رسید» 📚 رمز موفقیت بزرگان کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠جوانی که در کما همه چیز را می دید ▪️این قسمت: بیست و چهار سال بعد ▫️تجربه‌گر : آقای حسن کریمی 💢لینک فیلم کامل در تلوبیون: https://www.telewebion.com/episode/2564523 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
لباس فروشی سیار، اتاق پرو سیار😁👌 مشتری مداریشون احسنت داره👏 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها چیزی که از یه شوخی بامزه تره، شکست خوردن اون شوخیه😄 قدیمیا میگن چاه نکن بحر کسی اول خودت دوم کسی😂 قرار بود بخوره تو صورت اون بدبخت😁 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️ *قـیــمـه‌ها رو نـریـزین تو ماستا* 😕 *نشرحداکثری* .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 | خاطره‌ای عجیب از رزمنده‌ی جانباز دفاع مقدس 🔹این خاطره یکی از عجیب‌ترین خاطرات تاریخ جنگ است. .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
شگفتیهای برف .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رو نمازت چقدر غیرت داری؟! .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
استوری علیرضا بیرانوند :))))) .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
خواهرم بچه که بود خیلی خوش قلب بود و خیلی میخواست به بقیه کمک کنه👧🧚‍♀ یک روز با بابام میرن خرید🛒 بابام تعریف میکرد بیرون در مغازه ایستاده بودم اومد گفت بابا میشه یکم پول بهم بدی💸 بابام ازش پرسید میخوای چکار کنی؟اونم هیچی نگفت.👶 بابا فکر کرد میخواد تو صندق صدقات پول بندازه بهش ۵۰۰ تومان پول داد. خواهرم رفت جلوی یک پسر کاملا فشن که شلوارش پاره بود👨‍🎤 (مد بود)خواهرم رفت جلوش گفت برو برای خودت شلوار بخر 👼😅چند ثانیه سکوت بود همه زدن😳😱😂😂😂 زیر خنده دوستاش میخندیدن🤣🤣بابام میخندید😂تو پیاده رو میخندیدن🤣🤣🤣 به شلوارش نگاه میکردن بعد اومد جلو بابام گفت آخی بابا دیدی پول نداشت شلوار بخره🧝‍♀(آخه با اون پونصدی چی میتونست بخره؟😂😂) 😁 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄               @sotikodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایتی شنیدنی از شفای یک جوان به دست امام رضا(ع) ▪️این قسمت: بیست و چهار سال بعد ▫️تجربه‌گر : آقای حسن کریمی 💢لینک فیلم کامل در تلوبیون: https://www.telewebion.com/episode/2564523 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
عروس خودپسندی، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی مي كرد. مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت. يک روز مادرشوهر مريض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند. عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پيش خودش فكر كرد اگر از كسی نپرسد پلويش خراب می شود و اگر از مادر شوهرش بپرسد آبرويش می رود و او را سرزنش می كند. پيش مادر شوهرش رفت و سعي كرد طوری سوال كند كه او متوجه نشود كه بلد نيست آشپزی كند. از مادرشوهر پرسيد: چند پيمانه برنج بپزم كه نه كم باشد، نه زياد؟ مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسيد : پختن آن را بلدی؟ عروس گفت: اختيار داريد تا حالا‌ هزار بار پلو پخته ام. ولی اگر شما هم بفرمائيد بهتر است. مادرشوهر گفت: اول برنج را خوب بايد پاک كنی عروس گفت: ميدانم. مادرشوهر گفت : بعد دو بار آن را می شویی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند. عروس گفت : ميدانم. مادرشوهر گفت : برنجها را توی ديگ می ريزی و روی آن آب می ريزی و كمی نمک می ريزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد. عروس گفت : اينها را می دانم. مادرشوهر گفت : وقتی ديدی مغز برنج زير دندان خشک نيست، آن را در آبكش بريز تا آب زيادی آن برود . بعد دوباره آنرا روی ديگ بگذار و رويش را روغن بده. عروس گفت : اينها را می دانم. مادر شوهر از اينكه هی عروس می گفت خودم می دانم ناراحت شد و فكر كرد به او درسی بدهد تا اينقدر مغرور نباشد... برای همين گفت: يک خشت هم بر در ديگ بگذار و روی آنهم آتش بريز و بگذار تا يک ساعت بماند و برنج خوب دم بكشد. عروس گفت : متشكرم ولی اينها را می دانستم. عروس به تمام حرفها عمل كرد و آخر هم يک خشت خام بر در ديگ گذاشت. ولی بعد از چند دقيقه خشت بر اثر بخار ديگ وا رفت و توی برنجها ريخت. عروس كه رفت پلو را بكشد ديد پلو خراب شده و به شوهرش گله كرد. شوهرش پرسيد : چرا خشت روی آن گذاشتی؟ عروس گفت :‌ مادرت ياد داد. راست كه ميگن عروس و مادرشوهر با هم نمی سازند. مادر شوهر رسيد و خنده كنان گفت : دروغ من در جواب دروغهای تو بود، من اينكار را كردم تا خودپسندی را كنار بگذاری و تجربه ديگران را مسخره نكنی . عروس گفت : من ترسيدم شما مرا سرزنش كنيد. مادر شوهر گفت : سرزنش مال كسی است كه به دروغ می خواهد بگويد كه همه چيز را می دانم . هيچ كس از روز اول همه كارها را بلد نيست ولی اگر خودخواه نباشد بهتر ياد می گيرد . حالا هم ناراحت نباشيد ، من جداگانه برايتان پلو پخته ام و حاضر است برويد آنرا بياوريد و سر سفره ببريد. «یک خشت هم بگذار در دیگ» وقتی به كار ميرود كه كسی چيزی بپرسد و بعد از شنيدن جواب بگويد : خودم همين فكر را می كردم. .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
بهترین تصویری که تا حالا از طوفان در اروپا دراومده 😄😑 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیوانه شد از این شعبده بازی😂 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از عین میم
🔰 مهم ترین وظیفه طلاب تبیین نظریه حاکمیت اسلام در تمام شؤون زندگی. وظیفه عمومی حوزه‌ها و وظیفه یکایک افراد و فضلا در حوزه‌های مختلف و همچنین علما و روحانیون آگاه و روشنفکری که در سراسر کشور در شهرهای مختلف هستند، امروز این است که فکر اساسی و نظریه بنیانی مربوط به جمهوری اسلامی را که همان نظریه حاکمیت اسلام در همه امور زندگی و شئون بشری است با استدلال با منطق با ملاحظه جوانب گوناگون این مسئله تبیین کنند. ۱۳۸۰/۰۶/۱۹ 💠 پناه 🔸 ما را در ایتا دنبال کنید: @panaah_org @panaah_org @panaah_org حمایت کنید🙏💙🙏💙🙏💙 https://eitaa.com/joinchat/456523903C903c49b409
AUD-20220131-WA0005.
6.17M
🔰 منبر پنج دقیقه ای امر بمعروف ♦️ موضوع: من امر بمعروف نمی کنم چون امر بمعروف خطرناکه! / واقعا امر بمعروف ضرر داره؟! (بیان نکات دقیق در مورد احتمال ضرر) https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لذتی که تو این پنج دقیقه خوابا هست تو انتقام نیست. .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
❤️🍃🌸🌷🌸🌷🌸❤️ یه موتور گازی داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه⁉️ قاطی کرده چرا⁉️ خلاصه چراغ سبز شد🍃 و ماشینا راه افتادن🚗🚙 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ 🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین @Dastan .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak