#داستان
#جغد_کوچولو_و_ماه
🌙
شب بود.
جغد كوچولو فکر کرد: «من خیلی خوب بال می زنم!» و توی جنگل پرواز کرد.
جغد کوچولو بلند گفت: «من خیلی بالا می روم!» و از درخت ها بالاتر پريد.
🌙
جغد کوچولو فریاد کشید: «من عالی شيرجه می زنم!» و از بالای بالا، كف جنگل پرید.
جغد كوچولو بالا پريد و پايين پريد و از خانه دور و دورتر شد.
ناگهان به جای پریدن روی علف ها، توی چاله ی آب افتاد.
🌙
دور و برش را نگاه كرد. آن جا را نمی شناخت. از لای شاخ و برگ درخت ها، چشمش به ماه افتاد. خوشحال شد و گفت: «تو هم اين جایی؟ پس با من آمده بودی گردش! خیلی خوش گذشت، حالا ديگر برگرديم.»
ولی ماه تكان نخورد.
🌙
جغد كوچولو داد زد: «اگر گفتی خانه ی ما كدام طرف است؟» ماه جواب نداد. جغد كوچولو گفت: «فهميدم، بيا مسابقه! هر كی زودتر رسيد!» ماه تکان نخورد.
جغد كوچولو گفت: «خانه مان یک كمی گم شده! تو كه راهش را بلدی، مگر نه؟» ماهِ ساکت، کوچک و لاغر بود.
🌙
جغد کوچولو دلش سوخت. گفت: «نترسی! من پيش تو هستم!» و با صدای بلند هوهو كرد. صدايش در جنگل پيچيد و مامان و بابا پيدا شدند. مامان، جغد كوچولو را ناز كرد و پرسيد: «گردش تنهایی خوش گذشت؟» جغد کوچولو خميازه كشيد و گفت: «من كه تنها نبودم!» و به آسمان نگاه كرد. ماه خیلی كم نور شده بود.
🌙
جغد كوچولو گفت: «بخواب ماه! فردا شب دوباره می برمت گردش! فقط بايد قول بدهی که ديگر راه خانه را گم نكنی!»
#قصه_کودکانه
سمیرا طاهری
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
#داستان
#فیل_و_قورباغه
🐘
یک جنگل بود که خیلی زیبا بود، پر از درختان قشنگ و گلهای رنگارنگ.
در این جنگل حیوانات زیادی زندگی می کردند که برای خودشان قصه هایی داشتند.
قصه ما در مورد یک بچه فیل است. فیل کوچولو تشنه بود به رودخانه رفت تا آب بخورد.
🐸
نگاهش به آب که افتاد، دید سه تا حیوان کوچولوی عجیب در آب شنا می کنند.
فیل خرطومش را بالا گرفت و شالاپی به آب زد و پرسید: شما کی هستید؟
یکی از آن ها گفت: من آقا قورباغه هستم. اسمم قور قورک است. این ها همه دوستانم هستند. تو کی هستی؟
فیل پاسخ داد: من فیل کوچولو ام. بچه ی آقا فیلو.
🐘
قور قورک خندید و گفت: تو با این هیکلت واقعا بچه ای؟ پس مامان و بابات چه قدر گنده اند؟ ها ها ها...
فیل کوچولو گفت: تو با این ریزی، بابا هستی؟ آن قدر ریزی که باید عینک بزنم تا ببینمت. بچه هایتان را پس باید با ذره بین ببینم. ها ها ها...
قورباغه سومی گفت: ما می توانیم زیاد تو آب بمونیم، اما تو اصلا نمی توانی.
فیل گفت: در عوض با خرطومم می توانم همه آب ها را بخورم. حتی شما را قورت بدهم.
🐸
قورباغه ها ناراحت شدند. قورباغه دومی گفت: برو بچه فیل. ما کوچکیم. اما صدایمان بلندتر از بقیه حیوانات است. گوش کن: قور... قور...
یک دفعه فیل با خرطوم بلندش صدای وحشتناکی در آورد. قورباغه ها ترسیدند و داد زدند: زلزله... زلزله... زلزله...
با این حرف ها دعوایشان شد. یکی این می گفت و یکی آن می گفت.
یک دفعه خرگوش که اسمش هوشی بود از راه رسید و پرسید: وای وای وای، جنگل و حرف و دعوا؟ آقا قورباغه شما چرا؟ آقا فیل شما چرا؟
🐘
قورقورک گفت: این بچه فیل خیلی مغرور است.
فیل کوچولو گفت: این قورباغه ها خیلی پر رو هستند.
هوشی گفت: این طوری نمی شود. ماجرا را تعریف کنید ببینم چی شده؟
فیل و قورباغه ماجرا را تعریف کردند. هوشی با شنیدن ماجرا به آنها گفت: شما هر کدام چیزهایی دارید که دیگران ندارند. نباید به خاطر این چیزها مغرور شد. مهم این است که با هم دوست باشیم.
🐸
بعد کمی دور خودش چرخید و گفت: حالا بیایم قایم موشک بازی کنیم. همه گفتند: باشه بازی بازی.
#قصه_کودکانه
سمیرا طاهری
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
🌷
#داستان
تلنگر
🌻🍃روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد.
این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش میكردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر میرسیدند.
🌻🍃پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند.
🌻🍃ابتدا خطاب به دوست كوچكتر گفت: به من بگو چه میخواهی قول میدهم خواستهات را برآورده كنم.اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد!
🌻🍃دوست كوچكتر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»
🌻🍃 حسادت اولین درس شیطان
به انسان احمق است!
خانم سالاروند
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
داستان موش کوچولو. نقش آفرینی فروغ پیمانی.mp3
2.14M
#داستان
#هنرمندان_کانال
داستان موش کوچولو
خانم فروغ پیمانی
گوینده
نویسنده
ادیتور
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان
🌼انیمیشنی جذاب از داستانهای کتاب معروف «کلیلهودمنه»
🌸شکارچی، گراز و شغال
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
#داستان
✅یک داستان از مثنوی معنوی مولانا
✍مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
👌عاقل را اشارتی کافیست..
راضیه افتخاری
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
بهترین پدر بزرگ دنیا_صدای اصلی_106103-mc (۱).mp3
3.02M
#داستان
#قصه_صوتی
🌼بهترین پدر بزرگ دنیا
🍃این قصه در شب شهادت حضرت زهرا(س) تهیه شده است
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
#داستان
✅گرگ_بدجنس
🐺
روزی، گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کردند. گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند، می تواند حیوانات مختلف را صید کند. به همین خاطر، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند.
🐺
روز اول، یک گوسفند آمد. گرگ به دنبال گوسفند رفت. اما گوسفند به سرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت.
گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست. گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد.
🐺
روز دوم، یک خرگوش آمد. گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید، اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد.
گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند.
🐺
روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد. گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند. اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد. گرگ بسیار عصبانی شد و تمام سوراخ های غار را مسدود کرد. گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود.
اما روز چهارم، یک ببر آمد. گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت. ببر گرگ را تعقیب کرد. گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد.
🐺
هیچ گاه روزنه های کوچک زندگی را به طمع آینده نباید بست!
سمیرا طاهری
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
🌼انیمیشنی جذاب از داستانهای کتاب معروف «کلیلهودمنه»
🌸حکایت مرد ساده، گوسفند و دزدان
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
هدایت شده از خانه هنرمندان
🎨🎬🎤🎥🎞📷📝
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
🎉آنچه در کانال خانه هنرمندان میخوانید،میشنوید و میبینید:
✅️آموزشی
#آموزشی
#نقاشی
#کار_دستی
#عکاسی
#طراحی
#خیاطی
#خوشنویسی
#آموزش_زبان
#ساخت_کلیپ
✅مطالب عمومی و آموزنده
#حدیث
#حدیث_روز
#پندانه
#حکایت
#داستان
#تلنگر
#اشعار_شاعران
#ایران_گردی
#مولانا
#سعدی
#درگذشت_هنرمندان
#نوستالژی
✅کتاب صوتی
#کتاب_صوتی
#شاهنامه
#قهرمانان_کربلا
#شازده_کوچولو
#آن_بیست_وسه_نفر
#حافظ_خوانی
#قصه_کودکانه
#شب_بخیر_کوچولو
#زیارت_اربعین
#ضرب_المثل
#خنده_های_بی_صدا
#چشم_هایش
#از_چیزی_نمیترسیدم(سردار سلیمانی)
#مثنوی_معنوی
#نهجالبلاغه
#نامه_ها
#بابا_لنگ_دراز
✅️کلیپ و فیلم کوتاه
#نامه_ماریه
#فیلم_کوتاه
#کلیپ
#خوانندگان
✅تلویزیون و سینما
#همراه_با_تلویزیون
#تلویزیون
#سینما
#هنرمندان
✅خانه هنرمندان
#شاعر_کانال_خانه_هنرمندان
#هنرمندان_کانال
✅آشپزی
#کیک_مرغ
#کوکی
#کوفته
#کوبیده_مرغ
#سالاد_اندونزی
#کاچی
#چیز_کیک_عربی
#کوکوسبزی
#نوتلا_نخود
#خورشت_بامیه
#کته_کباب
#ترشی_کلم
#کیک_نارگیلی
#کیک_براونی
❌اینها #پرتکرار کانال هستند که شما همراهان میتوانید با جستجو در کانال به راحتی به تمام پست های هر موضوع دسترسی پیدا کنید.
🙏قدردان همراهی شما هنردوستان عزیز هستیم .
✅ادمین کانال خانه هنرمندان
@Honarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
#داستان
📙 داستان کوتاه توبه سریع
🌟 مردی خدمت پیامبر رسید و گفت :
🔮 ای رسول خدا !
🔮 من هیچ کار زشتی نمانده
🔮 که انجام نداده باشم
🔮 آیا می توانم توبه کنم ؟!
🌟 رسول خدا فرمودند :
🕋 آیا پدر و مادرت زنده هستند ؟!
🔮 گفت : بله ، پدرم .
🕋 حضرت فرمودند :
🕋 برو به او نیکی کن (تا آمرزیده شوی)
🌟 وقتی آن مرد رفت .
🌟 پیامبراکرم فرمودند :
🕋 کاش مادرش زنده بود .
🌟 یعنی اگر مادرش زنده بود
🌟 و به او نیکی می کرد ،
🌟 زودتر آمرزیده می شد .
#داستان_کوتاه #حدیث #مادر #روز_مادر #احترام_به_والدین #توبه
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~