😋 #تازه_های_کتاب
📚 #آرزوهای_دست_ساز
#رمان
ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری و کامپیوتر
😎یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطرهای از «فایمن» برایمان تعریف کرد،
فایمن، یکی از برندگان جایزه 🎁نوبل است.
او مهارت زیادی در تدریس دارد.
فیزیک را چرخ میکند و با ادبیات ساده سرخ میکند و به خورد دانشجویان می دهد.🥘 از این لحاظ شهرت زیادی برای برای خود دستوپا کرده است.
فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت میشود.
⁉️ در حین سخنرانی، از #دانشجوها میپرسد:
«شما چرا همان کاری را میکنید که ما در آمریکا انجام می دهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشور تا مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه اینکه به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد.»
✂✂✂✂✂
برادر یکی از دوستانم تصادف کرد 😕و فوت شد، اما خانوادهاش نمیتوانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است از اینکه نمیشد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودم☹️
یک بار هم یکی از همکلاسیهایم با عصبانیت😡 به دانشگاه آمد. توی خیابان ماشینی 🚖جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود.
اما این اتفاقات ما را به این ایده رساند🧐 که برویم دوربین روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشینشان عکس و فیلم بگیرند..
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@khaneketabkosar
🌀#تازه_های_کتاب
📚 #تنها_زیر_باران
✍ #مهدی_قربانی
🔖 #دفاع_مقدس
📚✨📚✨📚✨📚
💥حکایت مردی که هیچ گاه آرام و قرار نداشت. همیشه دنبال این بود که چه باید بکند، برای وطنش. 🇮🇷
🔰 مردی خوش پوش👕، خوش سیما، خوش اخلاق، خوش خنده. 😊
انگار همه خوش ها را جمع کرده بود کنار هم.
☘ برگی از کتاب:
"به روایت حاج #قاسم_سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس"
🔹یک گوشه دراز کشیدم و پلک هایم روی هم رفت...
آقا مهدی از در وارد شد🚪. هیجان زده پرسیدم: " آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟"
🔸با خنده گفت: "من توی جلسه هاتون میام. مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زنده ن."
عجله داشت. می خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: "پس حالا که می خوای بری، لااقل یه پیغامی💌 چیزی بده تا به رزمنده ها برسونم."
_ قاسم، من خیلی کار دارم، باید برم. هر چی میگم زود بنویس.✍
فوری خودکارم🖌 را از جیبم درآوردم و گفتم: "بفرما برادر! بگو تا بنویسم."
بنویس: "سلام، من در جمع شما هستم."
موقع خداحافظی🤚، گفتم: "خب الان من این رو ببرم بدم به بقیه، ازم قبول نمی کنن که. بی زحمت زیر نوشته رو امضا کن."
برگه را گرفت. اول یک نقطه . گذاشت و بعد امضا کرد.📝
کنارش نوشت: "سید #مهدی_زین_الدین."
نگاهی بهت زده به امضا و نوشته زیرش کردم. باتعجب پرسیدم: "چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی!"
_اینجا بهم مقام #سیادت دادن.ص ۲۷۸
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
@khaneketabkosar
╚════ ✾" ✾" ✾
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #حاج_قاسم
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
🔖 #شهدا
🌀 #نشر_عهدمانا
☘ برگی از کتاب:
✅ یک ویژگی هست که خاص شهداست؛ زنده اند … ما را مشاهده میکنند…
همین هم می شود کلید قفل🔐 رمز آلودی که فقط مسلمانان میفهمندش!
🍃حاج قاسم و یاران شهید امام زمان عجلالله تعالی فرج الشریف نظارهگر کار های ما هستند. چه کاری؟ چگونه؟ چرا؟…⁉️⁉️
🔹و چقدر دلشان میخواهد که ما هم، مثل خودشان زندگیمان را به ظهور حضرت صاحب، متفاوت از میلیارد ها آدم ببندیم!
فرج آقا که بشود آدمها حسرت میخورند😔 که چرا کم کار کردن در دوران غیبت.
چون بهترین عمل بوده و…
همراه شهدا میشود کارها 💪کرد؛ حسرتزده نمانی…
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🇮🇷 @khaneketabkosar
╚════ ✾" ✾" ✾
#من_ادواردو_نیستم
#تازه_های_کتاب
#داستان
💫حتماً در تاریخ خواندهاید مشرکان مکه رفتن پیش پیامبر. به پیامبر گفتند ای محمد ما هرچه بخواهی به تو میدهیم هر چقدر پول و ثروت و مال و منال بخواهی به تو میدهیم هر پست و مقامی هم بخواهی به تو میدهیم. اصلاً تو را میگذاریم رئیسمان. تو را میگذاریم سرورمان.
✴ فقط یک شرط دارد آنهم اینکه دست از آیینت برداری.
پیامبر اخمهایش را توی هم کرد. همانجا آب پاکی را ریخت روی دست مشرکان. بهشان گفت: به خدا قسم اگر خورشید☀ را در دست راست من و ماه🌙 را در دست چپ من بگذارید که دینم و رسالتش را رها کنم هرگز این کار را نخواهم کرد! میبینید چه پیامبری داری؟ میبینی چه ولی و پیشوایی داری؟
با خودت میگویی ببین چه جور دل از دنیا کنده که دنیا توی نگاهش شده هیچ شده.شده پوچ.
✋یک لحظه بایست. یک لحظه توقف کن! من کسی را میشناسم که یه قطره از اقیانوس بیپایان رسول الله در کام او ریخته شد و همچون پیامبر به دنیا و همه مافیهایش پشت پا زد.
____🌷🦋__📖__🌷🦋____
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #عبدالمهدی
✍#نرجس_شکوریان_فرد
🌀انتشارات: #عهدمانا
🌷نه من، هر کس که حیران است کنار عبدالمهدے زانو میےزند...
🦋عــــــــاشق بیستوهشت سالهے گلزار شــــهداے کرمان
🌷عارف بیستوهشت سالهے خوابیده بر زمین
🦋شهیدے که زنده است و نفسش دلها را زنده مےکند.
🌷کلام اول و آخر عبدالمهدے برای این بود:
🦋الههای که میتواند دلــــــــ تو را ببرد،
🌷زمین و زمان تو را شیرین اداره کند،
🦋الههاے که بے نظیر است و تبسم و ترنم زندگی تو بوده از اول تا اکنون؛ خداست...
ولادت #امام_رضا علیه السلام مبارک🌸
____📬🌸__📖__🌸📬____
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
@khaneketabkosar
╚════ ✾" ✾" ✾
____📬🌸__📖__🌸📬____
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #بازگشت
🧔 #جوان
🔖 #داستان
💎 قیمت پشت جلد: ۱۶۰۰۰ تومان
بــــ☘ـرگے از کتــاب:
🔸 پدر ماشینش را پارک کرد، به سراغ ما آمد و گفت: "برویم پابوس آقا…"
🔹 اما هنوز دو قدم نرفته بودند که من با ترس و لرز گفتم: "من نمیام...من این کارها را قبول ندارم..."
🔸برای اینکه مبادا توسط آنها مجبور به داخل شدن به حرم شوم، بی آنکه به اطرافم نگاهی بیندازم از آنها رو برگردانده و پا داخل خیابان گذاشتم تا به سویی دیگر بروم و …
🔹فقط در آخرین لحظه متوجه شدم که یک وانت آبی کوبید به بدنم و …💥
🔸 آدم ها را می دیدم که در رفت و آمدند، اما پدر و مادر و خواهر و برادرم را نمی دیدم، تا اینکه ناگهان صدای فریادهای مادرم🗣 از چند متر آن سوتر به گوشم رسید.
🔹 از نقطه ای که جمعیت زیادی دور هم ایستاده بودند، به حالتی شبیه پرواز روی هوا، خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ می کشید و پدرم که نشسته بود و اشک می ریخت😭، حیرتم بیشتر شد و …
🔸با دیدن آن نیسان آبی رنگ🚙، همه چیز را به یاد آوردم و تازه آن موقع بود که جنازه ام را کف خیابان دیدم و متوجه شدم که مرده ام.
📛 پ.ن: ویروس #کرونا باعث شد خیلی از ماها، یاد قبر و قیامت بیفتیم، این کتاب رو از دست ندید...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
@khaneketabkosar
╚════ ✾" ✾" ✾
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #بفرمایید_بهشت
🔖 #رمان.
👨👩👧👦 #خانواده. #جوان
💵 قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰ تومان
بــــ☘ـرگے از کتــاب:
🏡گاهی خانه ریخت و پاش بود؛
🤓علی گوشهای داشت دستهگلی به آب میداد؛
👥سنا و ملیکا داشتند سریع معقولات و محسوسات دعوای تاریخی میکردند
👦و محمد از سر و کولم بالا میرفت
✍ و من با لبخندی گوشه لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند میدوید روی کاغذ.
☺️کمکم دیدم دیگر خودم را در یک چهاردیواری تنگ و تاریک احساس نمیکنم.
🌟احساس میکنم خانهام بهشت کوچکی است که تا حالا نمیشناختمش؛
🌟بهشتی با فرشته های ریز و ریز و درشت.
🌟خواهش میکنم شما هم بفرمایید بهشت …😍
🍃پ.ن: اینبار نکات تربیتی مرتبط با خانواده و فرزندان رو در قالب رمان بخوانیم😉
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #ماروپله
✍ فائقه میرصمدی
🔖 #رمان
👱♂ #جوان
💴 قیمت پشت جلد : ۴۵۰۰۰ تومان
📖 داستان زندگی ادمین کانال داعش در ایران، زنی که با دو بچه راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچه هایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و به ایران بازگشته
بــــ☘ـرگے از کتــاب:
🔺همیشه از بازی ماروپله متنفر بودم، از نیش خوردن و سقوط و برگشتن به نقطه اول بدم می آید.
🔻از عصر روز اول درد سرهایم شروع می شود.
🔺همیشه جرقه دعوا را عالیه می زند، سودابه از مسجد می آید و با کنایه حرف می زند.
🔻فکر می کند من چیزی به بازجو گفتم که ۴۰ روز بازداشت بوده، رگبار حرف های سودابه اعصابم را خرد می کند.
🔺به ده نفر قول دادم که صبور باشم، از قاضی و بازجو تا سیمین و مادرم و...
🔻ولی مگر حرف های بی ربط سودابه می گذارد آدم زبانش را در دهانش نگه دارد!
🔺همه توی هال نشسته ایم. ادریس سرش را روی پایم گذاشته و خوابیده. خدیجه هم لم داده و تیزی آرنجش توی پایم فرو می رود.
پ.ن: کتاب را دیشب تمام کردم
چشم هایم را می بندم
خدارو شکر میکنم که توی ایران زندگی میکنم
رهبرم امام خامنه ای ست
و در امنیت به سر میبرم
فقط آخر داستان این شکلی میشید😱😬😶
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #پنجره_های_در_به_در
✍ محبوبه زارع
🔖 #رمان
👱♂ #جوان
💴 قیمت پشت جلد: ۳۰۰۰۰ تومان
ـــــــــــــــــــ❤️ـــــــــــــــــــ
💕اصلاً خیلی چیزها در حافظه دل نمیماند.
💞 یا بهتر است بگویم نباید بماند.
💘 مثل همین که اولین بار چطوری آدم میفهمد که عاشق شده.
💖 اصلا نمیشود اولین بار را به خاطر آورد.
👣هرچه به عقبتر میروی، میبینی که نه، روز قبل از آن هم عاشق بودهای.
❣ آنقدر عقب می روی تا میفهمی از روزی که دنیا آمدهای، یا حتی قبل از آن، عاشق بودهای.
❤️آن وقت درمییابی که تنها چیزی که مبدأ تاریخی ندارد عشق است.
آرسینه! من واقعاً یادم نمیآید که اولین بار چطور فهمیدم…
آیا شما چیزی یادتان میآید؟
💓آرسینه آه کشید: ادوارد! من حتی نمیدانم چیزی که در جانم شعلهور شده عشق است یا چیزی دیگر.
برای همین آمدهام تا از تو بپرسم. آمدهام بپرسم که نشانه عشق چیست؟💝
ـــــــــــــــــــ📗ـــــــــــــــــــ
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 #مجید_بربری
🔖 #مدافع_حرم
👱♂ #جوان
💴 قیمت پشت جلد: ۱۸۰۰۰تومان
🖐سلام آقا مجید سلام برادر، نه! بگذار شبیه خانواده ات صدایت کنم، سلام داداش مجید.
داداش مجید، پهلوانها 💪همیشه در افسانهها نیستند. همیشه آن آدمهای عجیب و غریب و بیآلایش قصهها هم نیستند.
قهرمانها💪این روزها همه آدمهای ساده دیروزند. همان آدمهایی که چه ساده از کنارشان گذشتیم و آنها چه سادهتر دل بریدند.💔
تو قهرمان این شهر و محله بودی و هستی و شاید کمتر کسی پی به پهلوانی ات برده بود.👀 قصه تو قصه کوچه پس کوچههای یافتآباد است.
🗣قصه تو از آن قصههایی بود که بارها به شهادت چشمهایمان قضاوتت کردیم اما صدای «هل من ناصر ینصرنی» را که شنیدی تمام راه را با سر دویدی تا از قافله عقب نمانی.👣
تو وقتی یکباره چمدانهایت👝 را بستی هیچکس نمیدانست در سرت چه میگذرد؛ اما تصمیمت را گرفته بودی.
پس بیقید به دنیای پشت سرت و تمام آرزوهایت، حتی جیبهایت را خالی کردی تا سبک و راحتتر بروی تا یک محله و یک نسل را روسفید کنی.🙁
قصه تو📘 قصه این روزهای بچههای محله «یافتآباد» تهران است و عکسهایت زینتبخش کوچههایی است که کودکان خردسال آن هنوز به امید آمدنت اسباببازیهایشان🎈 را بساط می کنند هنوز با دیدن ماشین🚗 خالی تو بالا پایین میپرند.🤩
حتی به امید آمدنت برایت نامه مینویسند ✍و آدم بزرگها بارها هر روز از خودشان میپرسند، چه چیزی مجید را برد؟⁉️
ا◾️🕊◾️ا
یا ساقے العطاشا
ا◾️🕊◾️ا
🔲 السَّلامُ عَلَیْکَ
یَابْنَ اَوَّلِ الْقَومِ
اِسْلاماً وَاَقْدَمِهِمْ🔲
🏳تا روز محشر پرچمت بالاست عباس
مدیون کام خشک تو دریاست عباس🏳
💦 #تازه_های_کتاب
✋#میر_و_علمدار
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
🌀#عهدمانا
💧مادر نشدے!
💧مادر نیستے!
💧یک دنیایے دارد مادرے خاص خودش!💧وقتی میےگویم دنیا، یعنی زیبایے و شکوهش، تلخی و شیرینیےهایش، اصلا بهار و تابستان، پاییز و زمستانی دارد دنیاے مادرے که بے نظیر است.
💧هیچ کس جز دل و جان و اندیشهے مادر، عمق و ارزش و روح آن را درک نمیےکند.
💧نمیےشود هم، قصهے این دنیا را برای کسے گفت.
💧اصلیےترین و نابترین قصهے دنیا، همین است.
💧تا دنیا بوده و بوده و هست هم،
💧شنیدنےترین داستان را اگر میےخواهی گوش بدهی، بگو یک مادر، بنشیند مقابلت؛ همان اول که بگوید یکے بود، یکے نبود... تو مطمئن میےشوے که داستان آن مادر با بقیه فرق دارد.
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
👌🏼 عشـــــــ❤️ـــــــق و دیــــــــــگر هیچ
.......عشـــــق........
..........عشـــــق..........
..............عشـــــق ..........
.................عشـــــق.........
...................عشـــــق ..........
........................و دیــــــڱر............
...................هیـــچ..............
................هیـــچ............
.............هیـــچ....................
........هیـــچ................
♨️ #تازه_های_کتاب
📚 کتاب: #عشق_و_دیگر_هیچ
✍ نویسنده: #نرجس_شکوریان_فرد
🔖 #رمان #دفاع_مقدس
💙 کتاب عشق و دیگر هیچ، داستانِ شیرین دلدادگے و عاشقے است... اصلا، بندگیے یعنی عاشقے!
✎برشـ♡ــے از ڪتاب:
❣ اولین اثر زندگی با محبوب، شباهت ظاهر است انگار؟...♡
❣ عاشق ڪه میشے،...♡
❣ معشوق همه چیزت رو میگیره، حتی رنگ لباس و مدل پوششت رو! آنچه که او مے خواهد تو همان مے شوے!..
╰┅──────┅╯
❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤════════════