eitaa logo
خانه کتاب کوثر
86 دنبال‌کننده
985 عکس
324 ویدیو
65 فایل
پیشنهادات و انتقادات خود را با مادرمیان بگذارید. ادمین @yaaghelatolarabs
مشاهده در ایتا
دانلود
ناقوس ها به صدا در می آیند 📚💐📚💐📚💐📚💐📚💐 علیه السلام بعضی ها گنج دارند و باز هم در فقر و نداری زندگی می کنند.آن وقت کسان دیگری از این گنج بهره می برند. این کتاب نقشه آن گنج است.در بهره بردن از این گنج تردید نکن. برشی از کتاب: ✂️ جرج گفت: کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان ،شبیه کلام علی ست.برای همین من اسم کتابم را گذاشتم علی صدای عدالت انسان . کشیش گفت: برای همین امروز پیش تو هستم تا درباره ی علی بیشتر بدانم . جرج گفت: برای شناخت علی باید به وجدان خودت رجوع کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی و علی را با هیچکس قیاس نکنی جز خودش‌... 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir @khaneketabkosar
بریده کتاب(۱): یونس تا سرش به بالش رسید، خوابش برد. حتی فرصت نکرد لحظه ای در آرامش این اتاق، به راهی که آمده بود فکر کند. دوست داشت معمای دختر پشت پرده را زودتر حل کند تا از این فکری که گریبان گیرش شده رها شود، اما خیلی زود خوابش برد. وقت بیدار شدن، هنوز چشم هایش کامل باز نشده بود که فکرش رفت سمت حرف های دختر. حسی بیگانه با او همراه شده بود. نه اورا دیده بود و نه حتی میدانست نسبتش با پیرمرد چیست. همین اندازه میتوانست بفهمد که همسرش نیست. بعد با خودش گفت:پس اگر همسر جابر نیست، چرا او را آقا خطاب کرد… @khaneketabkosar
♨️ 📚 🔖 🌀 ☘ برگی از کتاب: ✅ یک ویژگی هست که خاص شهداست؛ زنده اند … ما را مشاهده می‌کنند… همین هم می شود کلید قفل🔐 رمز آلودی که فقط مسلمانان می‌فهمندش! 🍃حاج قاسم و یاران شهید امام زمان عجل‌الله تعالی فرج الشریف نظاره‌گر کار های ما هستند. چه کاری؟ چگونه؟ چرا؟…⁉️⁉️ 🔹و چقدر دلشان می‌خواهد که ما هم، مثل خودشان زندگی‌مان را به ظهور حضرت صاحب، متفاوت از میلیارد ها آدم ببندیم! فرج آقا که بشود آدم‌ها حسرت می‌خورند😔 که چرا کم کار کردن در دوران غیبت. چون بهترین عمل بوده و… همراه شهدا می‌شود کارها 💪کرد؛ حسرت‌زده نمانی… ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🇮🇷 @khaneketabkosar ╚════ ✾" ✾" ✾
هدایت شده از خانه کتاب کوثر
علیه السلام بریده کتاب(۱): یونس تا سرش به بالش رسید، خوابش برد. حتی فرصت نکرد لحظه ای در آرامش این اتاق، به راهی که آمده بود فکر کند. دوست داشت معمای دختر پشت پرده را زودتر حل کند تا از این فکری که گریبان گیرش شده رها شود، اما خیلی زود خوابش برد. وقت بیدار شدن، هنوز چشم هایش کامل باز نشده بود که فکرش رفت سمت حرف های دختر. حسی بیگانه با او همراه شده بود. نه اورا دیده بود و نه حتی میدانست نسبتش با پیرمرد چیست. همین اندازه میتوانست بفهمد که همسرش نیست. بعد با خودش گفت:پس اگر همسر جابر نیست، چرا او را آقا خطاب کرد… @khaneketabkosar