eitaa logo
خانه کتاب کوثر
86 دنبال‌کننده
985 عکس
324 ویدیو
65 فایل
پیشنهادات و انتقادات خود را با مادرمیان بگذارید. ادمین @yaaghelatolarabs
مشاهده در ایتا
دانلود
: فاطمه شهیدى 📚: بعضی روزها آدم دلتنگ می شود . دوست داری تنها باشی و در سکوت به بهترین هایی که هیچ وقت نداشتی فکر کنی . من فکر می کنم در آن روزها و آن ساعت های غمگین و بی کسی خواندن نوشته های این کتاب به درد می خورد و حال گرفته ما را بهتر می کند. #✏بریده ای از کتاب: فکر کن دلت بخواهد مثل بچه ها پات را بزنی زمین و داد بزنی که من را می خواهم که همین نزدیکی است. دلت بخواهد لمسش کنی، مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند. دلت هوای خدایی را کرده باشد که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست. خدایی که بغل باز می کند تا در آغوشت بگیرد. حتی صدایت می کند. بابا زور که نیست! من الان یه جوری ام که دلم می خواهد خدایم همین کنار باشد. دم دست. نمی خواهم اول به یک عالم کهکشان و منظومه و آسمان فکر کنم و بعد نتیجه بگیرم که او بالای سر همه شان ایستاده. خب حالا همه اینها را فکر کردی، حالا فکر کن… ( صفحه ۹۵ @khaneketabkosar
: نرجس شکوریان فرد عهد مانا مقدس ای از کتاب: آبگوشت را دوست دارم.قوت جان محمد علی شد در آن روز ترس. با دست های لرزان برایش بردم با دست های لرزان خورد. آبگوشت بار می گذارم ،می پزد. دوست دارم خالی بخورم. سر می کشم. قوت جانم می شود در نبود محمد علی. می خندم، آبگوشت که قوت جان نمی شود. قوت جسم است. قوت جان و روح محمد علی بود. نذرهای دلم بود و دعاهای جامعه و عاشورا. نمازهایی که برای سلامتی امام زمان (عج) می خواند. قوت من هم ثابت قدم بودن تو، مقاومتت زیر شکنجه ها. یادت هست آمدیم اوین دیدنت؟ گفتم مادر حیف تو به این خوبی بشی آقا منشی، بمان تا در آینده دکتر و مهندسی … تو هم گفتی: دکتر و مهندس که ایمانش قوی نباشد، که خدایش را نشناسد و خودخواه باشد فقط یک اسم است و یک سواد سیاه، مادر! هیچ درسی بهتر از قرآن نیست. من الان توی زندان چند جز قرآن با ترجمه حفظ کرده ام. ایت الله ربانی برایم تفسیرش را هم گفته اند. من دوست دارم انسان باشم. این تمام آرزوی من است تا وقتی بمیرم. @khaneketabkosar
سلام الله علیها :عهدمانا :نرجس_شکوریان قیمت:۸۰۰۰ تخفیف ویژه جهت نذری کتاب # راست و درست زندگی کردن قاعده‌های خوش‌بختی را در زندگی کسی دیدن چند روزی، چند ساعتی، لحظاتی با یک عزیز بی‌همتا گذراندن، در خانه‌ی او تکیه به دیوارش دادن و چشم دنبالش داشتن، فکر و ذهن را میزبان صحبت‌هایش کردن، دل را در کنارش بزرگ کردن ... تا بی‌نهایت... یک آرزوست... این کتاب لذت این آرزو را اندکی به جان می‌نشاند... اندازه‌ی قطره‌ای... مهمان خانه‌ی مادر عالم شدن خوش‌آمد دارد... خوش آمدید... فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه.. ایام فاطمیه @khaneketabkosar
بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین :_فرشته_امیری :_انجمن_قلم_ایرانیان_امروز 🔹 ای از کتاب: اول کلی خندیدم بعد مرتضی گفت بیا حالشون رو بگیریم و ایستاد کنار در و شروع کرد به اذان گفتن. من هم کم نیاوردم و داد زدم یالا یالا پاشین، عمله های فوق لیسانس! نماز صبحه پاشین، پاشین، قضا شد. امید چشم هایش را مالید و ساعتش را نگاه کرد و عربده کشید خدا لعنتتون کنه! نصف شبی. آخه به تو هم میگن مسئول اردو لامصب. (صفحه ۵۵) @khaneketabkosar
زمانی برای بزرگ شدن: رمانی پرشور برای نوجوانان :_محسن_مومنی :_سوره_مهر 📖: از وقتی که برادرش عضو گروهک شده بود و تعدادی از مردم را کشته بود دیگر نمی توانست سرش را بالا بگیرد و با غرور قدم بزند . اما از وقتی که تصمیم گرفت تا خودش به مقابله با برادرش برود ، خیلی از مشکلاتش حل شد این کتاب داستان یک نوجوان پرشور است. @khaneketabkosar
:فهیمه_پرورش 📚معرفی:خیلی وقت ها پشت پنجره ها دو کبوتر لانه میسازند و صدای گفتگوهای بغ بغو گونه شان لبخند را به لبت می نشاند. کتاب پنجره چوبی، نوید عشق و امیدی شیرین را در زندگی دو جوان جاری می کند و... ✏بریده ای از کتاب : با دست های لرزانم کلید را برداشتم و به زحمت توی قفل گرداندم. یک جعبه کوچک دیگر در کنار جانماز و قرآن کوچکی توی کشو بود. جعبه را برداشتم. یادداشت دیگری زیر آن چسبیده بود. آن را باز کردم. روی آن با خط درشت نوشته بود: « دوستت دارم». حالا پنج جعبه کادو شده کوچک که میدانستم داخل آنها چیست در دست هایم بود. @khaneketabkosar
: فاطمه شهیدى 📚: بعضی روزها آدم دلتنگ می شود . دوست داری تنها باشی و در سکوت به بهترین هایی که هیچ وقت نداشتی فکر کنی . من فکر می کنم در آن روزها و آن ساعت های غمگین و بی کسی خواندن نوشته های این کتاب به درد می خورد و حال گرفته ما را بهتر می کند. #✏بریده ای از کتاب: فکر کن دلت بخواهد مثل بچه ها پات را بزنی زمین و داد بزنی که من را می خواهم که همین نزدیکی است. دلت بخواهد لمسش کنی، مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند. دلت هوای خدایی را کرده باشد که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست. خدایی که بغل باز می کند تا در آغوشت بگیرد. حتی صدایت می کند. بابا زور که نیست! من الان یه جوری ام که دلم می خواهد خدایم همین کنار باشد. دم دست. نمی خواهم اول به یک عالم کهکشان و منظومه و آسمان فکر کنم و بعد نتیجه بگیرم که او بالای سر همه شان ایستاده. خب حالا همه اینها را فکر کردی، حالا فکر کن… ( صفحه ۹۵ ) @khaneketabkosar
: نرجس شکوریان فرد عهد مانا مقدس ای از کتاب: آبگوشت را دوست دارم.قوت جان محمد علی شد در آن روز ترس. با دست های لرزان برایش بردم با دست های لرزان خورد. آبگوشت بار می گذارم ،می پزد. دوست دارم خالی بخورم. سر می کشم. قوت جانم می شود در نبود محمد علی. می خندم، آبگوشت که قوت جان نمی شود. قوت جسم است. قوت جان و روح محمد علی بود. نذرهای دلم بود و دعاهای جامعه و عاشورا. نمازهایی که برای سلامتی امام زمان (عج) می خواند. قوت من هم ثابت قدم بودن تو، مقاومتت زیر شکنجه ها. یادت هست آمدیم اوین دیدنت؟ گفتم مادر حیف تو به این خوبی بشی آقا منشی، بمان تا در آینده دکتر و مهندسی … تو هم گفتی: دکتر و مهندس که ایمانش قوی نباشد، که خدایش را نشناسد و خودخواه باشد فقط یک اسم است و یک سواد سیاه، مادر! هیچ درسی بهتر از قرآن نیست. من الان توی زندان چند جز قرآن با ترجمه حفظ کرده ام. ایت الله ربانی برایم تفسیرش را هم گفته اند. من دوست دارم انسان باشم. این تمام آرزوی من است تا وقتی بمیرم. @khaneketabkosar
زمانی برای بزرگ شدن: رمانی پرشور برای نوجوانان :_محسن_مومنی :_سوره_مهر 📖: از وقتی که برادرش عضو گروهک شده بود و تعدادی از مردم را کشته بود دیگر نمی توانست سرش را بالا بگیرد و با غرور قدم بزند . اما از وقتی که تصمیم گرفت تا خودش به مقابله با برادرش برود ، خیلی از مشکلاتش حل شد این کتاب داستان یک نوجوان پرشور است. @khaneketabkosar
بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین :_فرشته_امیری :_انجمن_قلم_ایرانیان_امروز 🔹 ای از کتاب: اول کلی خندیدم بعد مرتضی گفت بیا حالشون رو بگیریم و ایستاد کنار در و شروع کرد به اذان گفتن. من هم کم نیاوردم و داد زدم یالا یالا پاشین، عمله های فوق لیسانس! نماز صبحه پاشین، پاشین، قضا شد. امید چشم هایش را مالید و ساعتش را نگاه کرد و عربده کشید خدا لعنتتون کنه! نصف شبی. آخه به تو هم میگن مسئول اردو لامصب. (صفحه ۵۵) @khaneketabkosar
‼‼همه نوکرها: تحریف داستان کربلا و کوچک نشان دادن جایگاه امام حسین(ع) :_محمد_رضا_حدادپور_جهرمی کتاب همه‌ی نوکرها ، داستانی زاییده‌ی تخیل نویسنده‌ای است که گرایش قلمش، به سمت نگارش ادبیات است. استفاده از کنش‌های هیجانی و چیدن معماهای ریز و درشت برای رساندن شخصیت و داستان به انتهای مقصد. نویسنده چند سالی است با این ژانر، مخاطبان بسیاری را جذب کرده است. او این بار در داستان «همه‌ی نوکرها» ماجرای حرکت (علیه السلام) از به را از ذهن و بیان یکی از همراهان کاروان بازسازی می‌کند. کتاب همه‌ نوکرها را در حد یک فرمانده‌ای نظامی نشان می‌دهد که ناچار است به دلیل تحریم‌ها و تهدیدهای موجود، طبق پازل دشمن پیش رود و تنها به عملیات‌های ایذایی و حساس بپردازد! امام معصوم(ع) از نگاه این نویسنده، فرمانده یک گروه شبه‌نظامی و چریکی است که به فکر عملیات خاص و نظامی نفوذ و شناسایی در کشور یا کشورهای دیگر است!
خانه کتاب کوثر
#نقد_رمان
♨️ ✍️ 🔸اسطوره فراتر از عالم ماده است. 🔸کسی که شبیه آرزوهاست. 🔸دست نیافتنی است. 🔸کسی که در خوبی ها سرآمد است. 🔸کسی که بی نظیر است. 🔻اسطوره، نشانه ی راه است. آنقدر متفاوت است که ذهن و دل را به تسخیر در می آورد. باید مجسمه اش را ساخت. رمان می خواهد شخصیتی به نام « دیاکو » را اسطوره معرفی کند. دیاکو جوانی کرد است، که در جریان جنگ کودکی هشت ساله بوده است. مقابل چشمان او و برادرش کومله ها و بعثی ها، پدر و مادرشان را می کشند و او، برادرش را نجات می دهد. به تنهایی در تهران کار می کند و برادر کوچکش (دانیار) که دچار بیماری روحی و روانی شده را بزرگ می کند. دیاکو حالا در رمان جوانی ۳۴ ساله است و مورد تقدیس دختری بنام «شاداب» که عاشقش شده است. باز هم فداکاری می کند و به علت اینکه دختر از او ده سال کوچک تر است با او ازدواج نمی کند. دختراز خانواده مستضعفی است. دیاکو به او کار می دهد و پشتیبانی مالی اش می کند. این می شود که دیاکوی با اخلاق و جوانمرد و خوش قد و بالا و غیرتی، در ذهن دخترک (شاداب) یک اسطوره جلوه می کند. برادر دیاکو، عاشق شاداب می شود و آخر سر با تمام خلق بد و مشکلات روحی و روانیش با او ازدواج می کند و هر دو خوشبخت می شوند. 🖍 در رمان تمام تلاشش را کرده که نکات مثبت و منفی را به خوبی به چشم خواننده بیاورد. اما نه نکات حقیقی؛ بلکه آنچه را که خودش دوست داشته و خودش دوست نداشته. ▪️او وضعیت فعلی ایران را خوب نمی داند اما ◽️وضعیت آمریکا را مناسب نشان می دهد. مجاهد زمان جنگ را از ایران شاکی می داند و او را ساکن آمریکا قرار داده. 😳عجیب است بعد از این همه زجری که به کردها رفته، غیرتمندِ کرد، برای آرامش و فرار از وضعیت فرهنگی ایران، راهی آمریکا که سرچشمه ی تمام بدبختی های اوست، می شود. ◻️دانیار زخم خورده از دیدن تجاوز بعثی ها به مادرش و سر بریدن او جلوی چشمانش، جوانی سرسخت و ظاهرا بی احساس نشان می دهد. خود او کسی است که دختران را بی هیچ حد و ضابطه ای برای استفاده جنسی می خواهد. توجیهش هم این است که خود دختر ها می خواهند و او کسی را مجبور نکرده است. ▪️این عمل در طول رمان طوری توجیه شده که از او جوانمرد ساخته و دختران، هرزه خوانده شدند…. عجب است که کرد غیرتمند در مقابل ناموس ایرانی غیرت نمی ورزد تا او را از منجلاب فساد بیرون کشد. بلکه او را تا نهایت رذالت جلو می برد ولی فرد معتاد را برای ترک کمک می دهد. 🖍نویسنده رمان تلاش کرده تنهایی دختر و پسر را عادی جلوه دهد بدون آنکه به هم میل جنسی داشته باشند. یعنی آتش و پنبه کنار همند؛ در حالات و لحظات مختلف تنهایند اما مثل قدیس و قدیسه. نوجوان ها هم این را قبول ندارند اذعان می کنند که چنین نیست، اما چند سال روابط شاداب و دانیار طول می کشد و آنها پاک می مانند. 🔺کاش اینقدر به جوان القا نمی کردند مثل دو دوست می توانند در همه لحظات با هم باشند و میل سرکششان خاموش باشد. 🔳این دروغی است که حتی روانشناسان هم به آن می خندند. به هر حال سخن کوتاه می کنم؛ با اینکه 🖍نویسنده رمان های مختلف فضای مجازی یعنی پگاه با قلم و ذهن توانمندش تلاش خوبی کرده است تا فضای دفاع مقدس و بازماندگان آن و مظلومیتشان را به تصویر بکشد، اما کاش می توانست اسیر جو نشود و قوانین بشری را جانشین قوانین الهی نکند. که خدا خالق بشر است و حق این است . حرف خالق را برای خوشبختی بپذیریم. ازکنار بسیاری از نکات مورد علاقه ی جوانان می گذریم و از آنان درخواست می کنیم علی رغم تمام احساساتی که با قلم 🖍نویسنده در ذهن و فکرشان غلیان پیدا می کند؛ اندکی به محتوا و نکات ریز و درشت رمان دقت کنند؛ ما در عالم واقع زندگی می کنیم نه در خیال با آرزو هایمان… ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @khaneketabkosar ╚════ ✾" ✾" ✾