💠 #جهاد_یاری_رسانی 💠
✏️ #روایت_جهاد_سلامتی
📗 روایت سی و یکم: شهادت می شود پایان نامهٔ بعضی ها، و مرگ می شود پایان نامهٔ بعضی های دیگر...
🌀 اگر بگویم من با #آریل_شارون، قصاب صبرا و شتیلا که سکتۀ مغزی شد، و #ایهود_المرت که بهجای نحس او نشست، خصومت شخصی دارم، لابد پیش خودتان یک جور خاصی در موردم فکر میکنید!
💠 وسطمسطهای تابستان سال ۸۵ بود که المرت دستور آتش صادر کرد و #جنگ_سیوسه_روزۀ اسرائیل و لبنان شروع شد و افتاد توی سر ما.
اَد یک هفته قبلش #نامزد کرده بودم!
🔶 کاروانی از تهران و مشهد و شهرهای مختلف کشور راه انداختیم. که چه؟ میخواهیم برویم لبنان و با رژیم صهیونسیتی بجنگیم. سردستۀمان هم حاج سعید قاسمی بود.
🔷 ما هم که عمری آرزوی #شهادت داشتیم و کلی توی همین #طلاییه و #فکه و #هویزه به سینه و سر زده بودیم که «یالیتنا کنا معکم و... .»
کاروان از تهران حرکت کرد و آمد زنجان و من را هم سوار کرد که برویم تا خود بیتالمقدس.
⚪️ من نمیدانم در پسِ ذهن حاج سعید و دوستانِ دستاندرکار چه میگذشت، آیا اساساً اینکار امکانپذیر بود یا صرفاً جنبۀ تبلیغاتی داشت، اما خودم یادم هست که هرچه به مرز نزدیکتر میشدیم، بیشتر #ترس برممیداشت!
🔘 گرچه من به خودم حق نمیدهم، اما شما سعی کنید که حق بدهید به من! یک هفته نشده بود عمر نامزدیمان! کلی آمال و آرزو داشتم. من بهجهنم، پدرومادرم!
🔅 یادم هست که توی آن چندروزی که پشت مرز بودیم، چقدر به خدا التماس کردم که هرچه زودتر این جنگ لعنتی تمام شود و من مجبور نشوم بروم آنجا و دختر مردم را عروسی نکرده، بیوه کنم!
کلی التماس خدا کردم و بالاجبار «...»خوردم پیشش که دیگر ادعای شهادت نکنم! حتی یادم هست چندبار با همین لحن گفتم: «دمت گرم، اجازه بده برگردم، قول میدهم که پاکتر بیایم اینبار!»
🌐 حالا گمانم اگر بگویم من بهجز دشمنیِ ایدئولوژیک، یک دشمنی و پدرکشتگی شخصی هم با شارون و المرت دارم، به من حق بدهید.
✅ و الان که درخدمت شما هستم، از آن روز ۱۴ سال میگذرد.
روزی که علی مهدیان و حسین کاظمزاده و سجاد ناصر و میرزایی و بقیه داشتند بهخاطر #کرونا تدارک کار جهادی توی #بیمارستان را میدیدند، من هم داشتم دقیقاً بهخاطر کرونا نقشۀ عملیات #فرار_از_قم به زنجان را طراحی میکردم؛ مثل اسرائیلیها که از خاک لبنان دررفتند، من هم دررفتم!
📕 دارم خودم را برای نوشتن پایاننامهای با موضوع «#اخلاق_مرگ» آماده میکنم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که بروم بیمارستان و خودم را در معرض قطعیترین پیشآمد هستی قرار دهم و عملاً خودم را بیندازم وسط صحنۀ پایاننامهام، نتوانستم. جگرش را نداشتم خب.
🌀 ببینید قصۀ دنیا را! #شهادت میشود پایانِ نامۀ بعضیها، و #مرگ میشود پایاننامۀ بعضیهای دیگر!
پیاپیش اعتراف میکنم که حتی اگر بهترین پایاننامه و کتاب دنیا را درباب #مرگ نوشتم، نخرید و نخوانیدش، چون به مفت نمیارزد.
این نوشته را هم می دهم به عبدالله عصاره تا عیناً و بدون دخل و تصرفی منتشر کند در کانال.
فکربوسِ بروبچههای جهادی
محمدرضا امینی
۲۸ اسفند ۱۳۹۸
#قرارگاه_جهادگران_سلامت
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
💠💠 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f