۷ نشانه در زبان بدن که می گوید یک فرد
قابل اعتماد نیست
۱- از تماس چشمی خودداری می کند یا چشم هایش را می مالد تا مشکوک به نظر نرسد
در یک تماس چشمی صادقانه، نگاه در حین مکالمه گهگاه به سمت دیگری می رود و حالت چهره نیز در واکنش به صحبت ها تغییر می کند.
۲- دائماً خود را با تلفن همراه مشغول می کند تا مواجهه ای با شما نداشته باشد
۳- از صحبت با شما طفره می رود
۴- پلک زدن سریع ممکن است نشانه ی معذب بودن باشد
۵- دست ها و پاهای خود را ضربدری می کند تا توجه را از آن ها دور کند
ضربدری کردن دست ها می تواند نشانه ی داشتن حالت تدافعی یا تلاش برای مراقبت از خود باشد. ضربدری کردن پاها هم می تواند نشانه ی معذب بودن باشد. نشانه هایی مانند باز کردن بیش از حد دست ها هم ممکن است فرد را پرتوقع یا فریبکار نشان دهد.
۶- از دست های خود زیاد استفاده می کند
پژوهش ها نشان داده کسانی که هنگام صحبت از هر دو دست خود استفاده می کنند احتمالاً در حال دروغگویی هستند. افراط در استفاده از دست ها فرد را کمتر باورپذیر و دستپاچه نشان می دهد.
۷- هنگام صحبت با شما صدایش می لرزد
🎀@delbrak1🎀
سعی کنید تو پیاماتون به کسی که دوسش دارین همیشه آخر جمله ها با یه عنوان خاصی صداش بزنید
میدونم خیلیاتون دوس دارین این کارو انجام بدین ولی بلد نیستین،
اما از اونجایی که خودم بلدم و خیلی زبون میریزم گفتم یکمشو بهتون یاد بدم
آخر جمله ها صداش کنید " دارو ندارم" ، "نورِ چشام" ، "ماهِ آسمونم" ، آرامشِ هر لحظم" ، " هستیِ من" ، "دلبستگیم" ، "بهترینم" ، " انگیزهی فردام" ، "دلیلِ حالِ خوبم" ، " تنها دلیل ممکن زندگیم" ، "دلخوشیم" ، "یکی یدونم" ، "شاهرگِ من" ، " نازگلِ باغِ بهارم" ، " دلبرِ جذابم :)
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀@delbrak1🎀
♦️چرا رابطه با خانواده همسر از اهمیت خاصی برخوردار است؟؟
💢در یک رابطه والدین نقش بسیار مهمی در زندگی فرزندان خود دارند. برای مثال فرض کنید بعد از هر مهمانی بخواهد دعوایی بین دونفر پیش بیاید، که چرا در مهمانی مادر و پدر تو چنین اتفاقاتی افتاد و یا اینکه بر فرض مثال مادر تو فلان حرف را به من زد.
💢پس نمیتوان گفت که رابطه با خانواده همسر در زندگی اهمیتی ندارد. بلکه میتواند حتی به جای مخرب بودن به زندگی مشترک کمک هم بکند. مثلا در یک رابطه سالم حتی عروس میتواند مانند مادر خود با مادرشوهرش مهربان باشد و از او کمک بگیرد
🎀@delbrak1🎀
💑 بـــا یک جملــه، جلــوی یک دعــوای
بزرگ را بگـیریــد !
🔸گاهی بین زن و شــوهـــر ســر قضیـــهای مشاجــره میشود و زن یا مرد به همســرش میگویـــد: "مطمئنم فلان مطلب را به مــن نگفتی" و همسرش نیز با عصبانیت میگوید: "گفتم!" و ســر همــین قضیه، بگــو مگـــو و مشــاجرهی سختی رخ میدهــد.
🔸پیشنهاد میشود با یک تغییر جزئی در الفاظ خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر جلوگیری کنید! مثلاً به همســرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من نشنیدم." یعنی کلمهی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان عصبانی نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
🎀@delbrak1🎀
#هردو_بخوانیم
اولین نفری باشید که همسرتان را #تشویق میکند.
او اول از همه به #تحسین شما نیاز دارد.
بگذارید حس #قدرت او از جانب شما ارضا شود و نیاز به دیگران نباشد.
مردان دوست دارند بیشتر با کسانی باشند که حس شایستگی او را #تحسین کنند..
اگر میبینید همسرتان خانواده اش را #ترجیح میدهد یا دوستانش را، یعنی خانواده اش یا دوستانش بیشتر از شما حس قدرت و مورد نیاز بودن او را ارضا میکنند..
🎀@delbrak1🎀
#سیاست_زنانه
از زمانیکه همسرت (از سر کار بر می گرده) وارد خونه میشه، حداقل نیم ساعت، هم خودت آروم باش و هم خونه و اگه بچه داری بچه هات رو آروم نگه دار.
پس....
سوال پیچ کردن: "چرا گوشیت خاموش بود؟" "چرا گوشیت رو برنداشتی؟" "ای وای! چرا خرید نکردی؟" " این چیه خریدی؟" و ....
غرغر کردن: "امروز اینقدر کار کردم که دارم میمیرم" "نمیدونم چرا اینقدر سردرد دارم" "بچه ها امروز هلاکم کردن" " مامانت زنگ زده بود کلی..." "همسایه بالایی ..." و ...
تعریف وقایع روز : "دوستم اومد اونطوری شد" "با خواهرم رفتیم و ..." و...
🚫ودر کل این طور حرفها ممنوع
❤️اینکه همون اول که همسرتون وارد خونه میشه بخواید پشت سرهم وقایع رو براش تعریف کنید، باعث کلافه شدن او میشه.
اگه اجازه بدی یه نفسی بکشه، خودش کم کم شروع به حرف زدن کنه، قطعا حرفهای شما رو بهتر میشنوه و متوجه میشه.
پس کمی صبر و حوصله❗️
اگه همسرتون پرسید "چه خبر؟" فقط بطور کلی قضایا رو مطرح کنید. بعد از نیم ساعت اول، میتونید سر فرصت، جریانات رو تعریف کنید.
بهتر تو اون نیم ساعت اگه همسرتون چیزی ازتون نپرسید شما هم چیزی نگید،
فقط حالش رو بپرسید، بگید چه خبر❣
همین.😊
🎀@delbrak1🎀
#دلبری
صبح ها با او بيدار شويد حتي اگر مجبور نباشيد زود بيدار شويد.
پيش از تصميم گيري هاي مهم با او مشورت کنيد.
وقتي کار اشتباهي مي کند، به اونگوييد: به تو گفتم اينطوري مي شود!
در مقابل کسي که به او بي احترامي میکند بايستيد.
وقتي با هم بيرون مي رويد، درباره مشکلات صحبت نکنيد.
حتي اگر با شما مخالفت مي کند، باز هم به صحبت هاي او
🎀@delbrak1🎀
#تربیت_فرزند 👨👩👧👦
🔻روش درست حرف زدن با کودک
۱- اگر لیوان از دستش افتاد و شکست
نگید: من نگفتم به لیوان دست نزن یا....
بگید: لیوان رو با دوتا دستت محکم نگه دار
۲- اگر خودش غذا نمیخوره
نگید: خرس گنده شدی هنوز نمیتونی خودت غذا بخوری
اولین قاشق رو بهش بدید و بگید اگر خودت غذا بخوری همه میفهمن که داری بزرگ میشی
۳- وقتی موقع راه رفتن میخوره زمین
نگید: جلو پا تو نمیبینی همیشه میخوری زمین
بگید: مراقب راه رفتنت باش
۴- اگر حرف زشت زد
نگید: بی ادب
بگید: حرف بد زدن ممنوعه
۵- وقتی چیزی رو پرت میکنه
نگید: تو منو عصبانی کردی
بگید: وقتی غذا یا.... را پرت می کنی من ناراحت میشم لطفاً این کار رو نکن
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 هیچ کدوممون باور نمیکردیم که این اتفاقها واقعی باشه همش فکر میکردیم خوابیم و
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
مطمئن بودم که دروغ میگه و حتی احسان و بچه ها رو دیده ولی زیر بار نمیرفت و کمکی نمیکرد.دست از پا دراز تر به خونه برگشتیم و قرار شد روز بعد همراه طلعت به خونه ی عمه بریم ولی طلعت هم نتونست کاری از پیش ببره و عمه سر حرفش که میگفت من
ازشون بی خبرم مونده بود سه چهار روز تهران بودیم و بعد از اون به اجبار به خونه برگشتیم حبیب خیلی دلداریم میداد و میگفت باور کن که یه روز همه چی درست میشه خودم هم این موضوع رو باور داشتم و میدونستم که یه روزی دوباره به بچه هام میرسم ولی میخواستم اون روز هر چه زودتر فرا برسه و این د تموم بشه. شکم مریم روز به روز بزرگتر میشد و خدا خدا میکردم که هر چه زودتر بچه اش به دنیا بیاد و
دارهای کم نداند
کمی از دلتنگی که من برای بچه هام دارم کم بشه نه ماه بارداری مریم هرطور بود گذشت و دخترش که چیزی از فرشته ها کم نداشت به دنیا اومد. اون زمان کار من توی کارگاه خیلی زیاد شده بود و دست تنها شده بودم خاله زهره بیشتر مواقع پیش مریم میموند و نمیذاشت نداشتن مادرو حس کنه. لحظه ای نبود که خدارو به خاطر این که
خانواده ی مصطفی رو سر راهمون قرار داد شکر نکنم مریم اسم دخترشو بنفشه گذاشت. بنفشه دختر شیرینی بود و از همون زمان نوزادیشم همیشه خوش اخلاق و خوش خنده بود کافی بود فقط به صورتش خیره بشی که لبهاش شروع به خندیدن کنه بنفشه روز به روز بزرگتر میشد و مریم هم به مرور زمان تونسته بود به کارگاه برگرده
و کارشو انجام بده مریم هر روز دخترشو همراه خودش میاورد و بچه های کارگاه هم حسابی دوستش داشتن و باهاش بازی میکردن بنفشه حدودا یک سالش شده بود که من باردار شدم. همه خیلی خوشحال بودن و میدونستن که این بچه تسکینی برای درد هامه حبیب خیلی بیشتر از قبل حواسشو جمعم کرده بود و بهم محبت میکرد.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 مطمئن بودم که دروغ میگه و حتی احسان و بچه ها رو دیده ولی زیر بار نمیرفت و کم
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
10/10
همش به این فکر میکردم که مردها چقدر میتونن با هم تفاوت داشته باشن. یکی مثل احسان تا دو سالگی بچش حتی یه بار هم از نزدیک ندیده بودش یکی هم مثل حبیب
بچه ای که اندازه ی یه لوبیا بود رو میپرستید نه ماه بعد بچم به دنیا اومد دختر بود و عجیب شبیه نادر طلعت چند روزی اومد اونجا و پیشم موند. خداروشکر میکردم که هنوز طلعتو دارم و اون مثل بقیه منو کنار نذاشته خاله زهره دقیقا مثل زمانی که مریم زایمان کرده بود کنارم بود و برای بار هزارم ثابت کرد که فرشته ای از جانب خداست. شور و شوق حبيب اون موقعها وصف شدنی نبود همین که نگین میخوابید بی قرار میشد و هزار بار بهش سر میزد میرفت و میومد و میگفت پس کی بیدار میشه؟ حوصلمون سر رفت کاش زودتر بیدار شه باهاش بازی کنیم دلم برای بوی بدنش تنگ شده خوبه برم بیدارش کنم یه کم بغلش کنم اون روزها همه به کارهای حبیب میخندیدن و این عشقی که به دخترمون داشت براشون عجیب بود. یه بار دیگه همه دور هم جمع شده بودن و غم و غصه ها فراموش شده بود ولی یه چیزی تو قلب من جاش خالی بود که حتی به دنیا اومدن نگین هم نتونسته بود اون جای خالیو پر کنه.
یه کم که نگین جون گرفت و بزرگتر شد دوباره به تهران رفتیم نمیتونستم بیخیال شم و همش با خودم میگفتم یه روزی عمه کوتاه میاد و کمکم میکنه بچه هامو پس بگیرم. ولی
عمه که حالا پیرتر شده بود و دیگه جونی توی بدنش نداشت باز هم به ما کمکی
نکرد. بنفشه و نگین با هم بزرگ میشدن و همبازیهای خوبی شده بودن رابطشون درست مثل رابطه ی من و مریم صمیمی بود و برای هم خواهرهای خوبی بودن حبیب توی اون سال ها تونست مغازشو عوض کنه و توی بازار یه مغازه ی بزرگتر بخره. اون
هم درست مثل بابام شاگرد گرفته بود و مغازه رو به اونا سپرده بود.
🎀@delbrak1🎀
هر گاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه کسی دیگری...
چون تغییر آن دست من است!!!
کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد...
چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟؟؟
جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :
"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!!
نصیحت کن اما رسوا نکن!!!
سرزنش کن اما جریحه دار نکن!!!
بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم
🎀@delbrak1🎀
#آقایون_بخوانند
⭕️آقایان با این موارد میتوانید همسرتان را به جنون بکشانید.⭕️
🔹با او حرف نزنید
🔹به خواسته هایش توجه نکنید
🔹فراموشکار باشید
🔹به زن های دیگر توجه کنید
🔹مدام از اون انتقاد کنید
🔹در مقابل او پرخاشگر و تند خو باشید
🔹مبهم ، نامشخص و سردرگم باشیدِ
🎀@delbrak1🎀
🌸🍃
یکی از بزرگترین مشکل زوجها در روابط شان، نداشتن مهارت لازم در گفتگوی موثر با یکدیگر است.
هنگام ناراحتی به یکدیگر اجازه گفتگوی سالم و منطقی نمیدهند و اغلب با داد و فریاد و زورگویی یا لجبازی سعی در محکومکردن و خاموشکردنِ طرف مقابل دارند.
باید بدانید که بیاهمیتی به این موضوع باعث میشود زندگیتان در جهت مخالف از یکدیگر شروع به رشد و شکلگیری کند.
🎀@delbrak1🎀
🌸🍃
#همسرداری
با گفتن این جملات میتونین، قند تو دل مرد آب کنین!😉💕
✔️«من به تو ایمان دارم»:
آقایون هم مثل خانمها، گاهی نیاز دارن این جمله رو بشنون و انگیزه پیدا کنن.
⚠️مهم نیست که چقدر مغرور به نظر میرسه، به هر حال نیاز داره که ازش حمایت کنین.
❤️«خیلی خوشتیپی»:
فقط خانمها نیستن که ظاهر براشون مهمه. آقایون هم سعی میکن برای شما، از لحاظ ظاهری بهترین باشن و خوششون میاد وقتی از ظاهرشون تعریف کنین.
🎀@delbrak1🎀
🌸🍃
#ایده
#دلبری
💌 یه امضای عاشقانه و اختصاصی برای همسرتون بسازید و تو نامه ها و یادداشت هایی که بهش می دید استفاده کنید !😍😍
🔹 چطوری؟؟؟🤔
⚜ اسم شوهرتون هرچی هست یه جوری از یه بخشیش یه قلب درآرید !! 😎
پای نت های عاشقانه
یا حتی لیست خرید روزانه
یا مثلا هر چیزی یه امضای اختصاصی از اسم آقای همسر بزنید😍
🎀@delbrak1🎀
🌸🍃
#مادر_شوهر
♨️راه و رسم مادرشوهرداری!!!
♨️از مادرشوهر غول نسازید!
📍 پیشزمینههای ذهنی در مورد مادرشوهرهای دیگران را از ذهنتان دور کنید و درباره مادرشوهرخودتان از همان ابتدا مثبت بیندیشید. این طرز تفکر مثبت را به او هم منتقل کنید.
تمام زمینههای ذهنی بد را دور بریزید و از او غول نسازید.
📍 ممکن است او واقعا بخواهد با شما رفتار خوبی داشته باشد.
شاید هم بهتازگی با این واقعیت روبهرو شده و هنوز نمیداند چطور باید مادرشوهر خوبی باشد.
به او فرصت دهید تا شما را بهتر بشناسد.
🎀@delbrak1🎀
🍃🍃🍃🍃💕💕💕.
🔴 #قدرت_زن
💠 چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند مهربانی اوست نه سیمای زیبایش!
💠 زن مهربان میتواند خشگمینترین مردان را آرام کند.
🌹 #مهربان_باشید!
❣❣
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 10/10 همش به این فکر میکردم که مردها چقدر میتونن با هم تفاوت داشته باشن. یکی
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
بعد از این که حبیب مغازشو عوض کرد خونمونو عوض کردیم و یه خونه ی نو خریدیم. با
پولی که پس انداز کرده بودیم تونستیم وسایل جدید بخریم و جهیزیه ای که برای عروسیم نخریده بودیم جبران کنیم مریم دوباره باردار شد و این بار بچش پسر بود. دیگه بچه ی دومش بود و خودش راه افتاد بود و کمتر به کمک بقیه احتیاج داشت.همون روز ها بود که خبر فوت عمم به گوشم رسید و این بار بود که تمام امید هام نا امید شد. دیگه
کم کم خودم باور کرده بودم که نمیتونم به بچه هام برسم و حتی یه بار دیگه از نزدیک اونارو ببینم چیزی از فوت عمم نگذشته بود که این بار طلعت خبر داد بابام مریض و زمین گیر شده طلعت میگفت اونقدری زمین گیر شده که حتی کارهای شخصیشم نمیتونه انجام بده و مامان و طاهره مجبورن براش انجام بدن بابام هنوز زنده بود ولی داداش هام به خاطر ارث و میراث به جون هما افتاده بودن طلعت همیشه میگفت خوبه که اینجا نیستی و این وضعی که پیش اومده رو نمیبینی. اونم خودشو کشیده بود
کنار و گذاشته بود دعوا بین داداش هام ادامه پیدا کنه ولی فقط نگران مامان و طاهره
گران ماهان شد
بود که بی سرپناه نشن. بابام خیلی سال توی بستر بیماری افتاده بود جوری شده بود که همه دعا میکردن از این دنیا بره و راحت شه ولی انگار خدا میخواست تقاص کارهایی که
کرده بود اینطوری پس بگیره بچه ها کنار هم بزرگ میشدن و ما دور از هر حاشیه ای زندگیمونو ادامه میدادیم توی اون سالها عزیزان زیادی مثل اقا صمد خاله زهره پدر احسان که بدی بهم نکرده بود رو از دست دادیم و غم بزرگی روی دلمون به خاطر رفتن خاله زهره و اقا صمد موند چند ماه بعد بود که طلعت خبر مرگ بابامو بهم داد. با این که اصلا دل خوشی ازش نداشتم تمام مراسماشو شرکت کردم. از خانوادم کسی غیر از طلعت باهام حرف نمیزد و حتی بعد از مرگ بابام همه هنوز همونطور باهام قهر بودن...
🎀@delbrak1🎀