eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 افتاده مو نگاه میکرد منم که از ترس لال شده بودم فقط چشمام تکون میخورد. علی
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 خانم با چشم و ابرو بهم اشاره کرد پشت سرش برم و منو برد یکی از اتاقای طبقه بالا. یه اتاق بزرگ با یه تخت دونفره که به خوابم تختو ندیده بودم چه برسه بخوام روش بخوابم. برای همین برام جای حیرت داشت. یه گوشه ایستاده بودم که علی اومد و با خنده گفت چه میکنی خانم آینده عمارت؟ لب به دندون گرفتم و سر به زیر انداختم اومد جلو بغلم کرد توی هوا گردوند و روی زمین گذاشت گفت از این به بعد بشین و خانومی.کن نمیذارم اب تو دلت تکون بخوره بسه هر چی سختی کشیدیم حالا دور دور ماست. به سمت تخت کشوند و گفت از فردا شب با هم توی همین تخت میخوابیم. کنارم نشست و در حالیکه طره ای از موهامو گرفته بود و بازی میکرد با تموم احساسش بهم نگاه کرد. خدایا خواب بودم؟ من که باورم نمیشد منو روی تخت خوابوند و گفت بالاخره از اون پستو کشیدمت بیرون. حالا سر روی به جای نرم بذار و اجازه بده منم با یه دل راحت بخوابم... انقدر کنارم نشست و موهامو نوازش کرد تا خوابم برد. و راست می گفت بعد سالها راحت خوابیدم و خواب خدابیامرز مادرمو دیدم که با لبخندی پر از بغض نگام میکرد اونم مثل من خوشحال بود و از شدت خوشحالی گریه می کرد. یکمرتبه از خواب پریدم و به عادت همه روز صبح دوون دوون رفتم پیش بی بی مریم تو مطبخ. اما همین که درو وا کردم بیبی با تعجب به سمتم .برگشت زیر لب سلامی کردم گفتم شرمنده بی بی، بخدا اصلا نفهمیدم کی خوابم برد همین الان بیدار شدم وقتی سکوتشو دیدم سر بالا اوردم که نگاه متعجبش سر جام میخکوبم کرد گفتم چی شده بی بی؟ دلخور گفت اینجا چه می کنی دختر؟ متعجب از این سوالش گفتم اومدم کلوچه بپزم دیگه. لبخند محوی زد و گفت برو دختر برو. الهی که سفید بخت بشی و دیگه رنگ و روی این آشپزخونه رو به خودت نبینی تو از امروز خانوم خونه ای و مثل خانوم بزرک و عروسش باید بشینی و دستور بدی از اونجایی که بچه ی اربابم تو شکم داری باید ادا اطوارت بیشتر از اون دوتا باشه...نگاهی به دور و ورش انداخت آروم و یواشکی گفت فقط خورشید هر چی که برات آوردنو اول بزار خودشون تست کنن بخورن، بعد تو بخور. 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 خواستگاری طلبه دارم ولی..... 🌸🍃🌸 برای عروسم ماشین خریده صبر کن اول بخندم😂😂😂😂😂😂 عجب مادرشوهر نتون ببینی چشم دیدن عروست نداری😑🤦‍♀ آخه این چ حرکتیه حاج خانم پسرت ماشین رو برا زندگی خودش خریده شما خودت باید بگیری از پسرت توقع داری ماشین برات بگیره خدایا توبه😑 🌼🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 وا عزیزم زندگی خودته چ به خواهر و برادرت اونا اصلا حقی ندارن که نظر بدن این زندگی خودت هسه و فقط هم خودت باید تصمیم بگیری که با چ کسی ازدواج کنی اگه با کسی ک اونا میگن ازدواج کنی و بد باشه هیچ کدوم نمیان از تو منجلابی ک انداختنت بیرونت بیارن پس خیلی محکم وایسا و بهشون بگو خودم باید باهاش زندگی کنم نه شماها اونا وظیفشون حضورشون تو مراسم عقد و عروسی هسته و تمام 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
سلام منم یه مادرشوهرم شاید اصلا پیاممو در کانال نذارین..ولی اعصابم خورده... پسر۳۰سال بزرگ کن من عم
😍 سلام به همه دوستان عزیز، در جواب خانمی که گفتن پسرش برای عروسش ماشین خریده و ناراحت هستن از این موضوع میخوام بگم اگه من جای شما بودم افتخار میکردم وخیلی هم خوشحال می‌میشودم وخدارو شکر میکردم و دعا میکردم خوشبخت بشن وهمیشه از این خرجا واسه همسرش بکنه ، هیچ وقت خرج دعوا دکتر نکنه هیچ وقت خرج خدای نکرده مواد مخدر واینجورچیزا نکنند همیشه خوش باشن و خوش بخت واین باید شمارو خوشحال کنه نه این که ناراحت ، از شما میخوام حسادت و ناراحتی را از خودتون دور کنید در غیر اینصورت به هر حال زندگی این جونارو خراب میکنید، ببخشید ، اینطوری فکر کنم از اون مادرشوهرای هستین که میخواین تو هرچیز دخالت کنید وخوشی اونها شمار و اذیت میکنه ، من دوتا عروس دارم همیشه با خوشهاشون خوشحال وخدارو شکر میکنم 🎀@delbrak1🎀
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 خواست خدا بود 👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 خواست خدا بود 👇👇👇👇
بنده در سن بیست سالگی با همسرم عقد کردیم و تقریبا بعد از یک سال رفتیم زیر یک سقف... همسر جان از اول عاشق فرزندآوری بود و میگفت که جلوگیری نداشته باشیم و بچه دار بشیم اما من اصلا موافق نبودم و گفتم حداقل یک سال از ازدواجمون بگذره بعد... تا اینکه خدا خواسته بعداز هفت ماه از عروسیمون باردار شدم ،واقعا شوکه بودم یادمه وقتی جواب آزمایشمو گرفتم تا خونه فقط اشک می‌ریختم، اما همسرجان بسسیار خوشحال بودن، خانواده هامونم چون نوه اولشون بود، خیلی خوشحال شدن... پسرم آبان ۸۳ به دنیا اومد، چون شش ماه اول خیلی گریه میکرد و بعدش هم خیلی شیطون بود تا پنج سال اصلا به بچه فکر نکردم، ولی همسرجان طبق معمول عاشق بچه بود و همش میگفت باید بچه دار بشیم، حتی پسرم هم میگفت من تنهام و خواهر میخوام. تا اینکه وقتی پسرم پنج سالش شد اقدام به بارداری کردیم اما خبری نشد. بعد از یک سال و نیم، بعد از کلی دکتر رفتن و دردسر کشیدن در سن ۲۹ سالگی باردار شدم. بارداری دومم سخت تر از اولی بود بهرحاطر مشکلات جسمانی که داشتم، خلاصه پسر دومم دی ماه ۹۰ به دنیا اومد و داداشش رو از تنهایی درآورد. چون برای بارداری دومم اذیت شدیم و دکترا گفته بودن دیگه بچه دار نمیشیم، همسرجان از دست بنده بسیار دلخور بودن که من گفتم زودتر بچه دار بشیم، دوتا بچه کمه و... حتی اگر از همسایه ها یا اقوام بچه دار میشدن، جرات نداشتم بهش بگم یا اگر متوجه میشدن تا چند وقت نمیشد باهاش صحبت کرد. چندسالی گذشت، یه شب خواب دیدم حضرت آقا به من میگن شما که امیرحسین و امیر عباس داری، چرا یه زینب نمیاری؟ از خواب پریدم وااقعا شوکه بودم اما خوابم رو حتی برای همسر تعریف نکردم و مثل یه راز نگه داشتم. ما دیگه بچه دار نمیشدیم، چون چند سال بود که جلوگیری نمیکردیم اما از بارداری خبری نبود. تا اینکه بهار ۹۸ وقتی ۳۸ سالم بود فهمیدم باردارم، همسرجان، هم شوکه شده بود، هم خیلی خوشحال... روز دوم که فهمیدم باردارم، شرایط خوبی نداشتم. درحدی که فکر میکردم این بچه موندنی نیست. نزدیک ده روز به همون صورت بودم تا کم کم بهتر شدم. مدام خوابی که دیدم، جلوی چشمم میومد و با خودم میگفتم یعنی این بچه میمونه و من اسمشو زینب میذارم؟ چهار ماه سخت بارداریم که خدا میدونه چقدر سخت بود، گذشت و من رفتم سونو گرافی، به دکتر گفتم نصف شهر منتظرن ببینن بچه چیه، و واقعا همین بود کل فامیل بهم سرکوفت میزدن که تو این سن میخواستی چکار، حالا اگه دختر نشه چی... خلاصه دکتر گفتن بچه دختره و من با ذوق گفتم مطمئنین؟ گفت بله صددرصد منتظر به دنیا اومدن زینب خانوم بودیم و من به خاطر وضعیت جسمیم روزای سخت و شیرینی رو میگذروندم زینب خانم ما آذر ۹۸ به دنیا اومد و خونه مون از شادی و شور و نشاط پر شده، الان تو خونه ما سکوت معنایی نداره و همیشه شلوغ و پرسروصداست. زینب خانوم مثل یک شاه بانو پادشاهی میکنه و داداشاش مطیع امر ایشون هستند. زندگی من پر از سختی و فراز ونشیب بود که اگر میخواستم بنویسم یه کتاب میشد اما نمیخواستم مزاحم خواهرای عزیزم باشم، میخوام به عنوان یه خواهر کوچکتر بهتون بگم واااقعا دوتا بچه کافی نیست الان نود درصد اقوام ما دوتا بچه دارن و اکثرشون راضی نیستن. ان شاءالله همه مون بتونیم سربازای لایقی برای امام زمان تربیت کنیم، دعا گوی تک تک شما عزیزان هستم، برای بنده و بچه هام دعا کنین🙏 🎀@delbrak1🎀
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 ۱۰ کاری که نباید در بحث انجام داد : ۱-  فرار نکنید ۲- میون حرف هم نپرید ۳- به همدیگر توهین نکنید ۴- تهدید به رفتن از رابطه نکنید ۵- بچه‌ها رو قاطی بحث‌هاتون نکنید ۶- اگر حرف بدی زد، شما حرف بدتری نزنید ۷- بیش از حد از ناراحت شدن طرف مقابل نترسید ‏۸- به جای اهمیت به حاشیه روی حل مسئله تمرکز کنید ۹- از در میون گذاشتن احساسات و نیازهاتون چشم‌پوشی نکنید ۱۰- با پیش کشیدن بحث‌های قدیمی مشکل اصلی و فعلی را فراموش نکنید 🎀@delbrak1🎀
🕊🕊🕊🕊🍃🍃 "این جملات زنانه، مردان را عاشق میکنه😉 اَبَرمرد زندگی من: یکی از نیازهای روحی مردانه که باید برآورده شود تا شما با چشمان خودتان ببینید یک مرد تا چه حد می‌تواند حمایتگر، مؤثر و دوست‌داشتنی باشد، این است که حس کند اَبَرمرد زندگی همسرش است. بداند در نگاه شریک زندگی‌اش تکرار نشدنی است وشما به‌عنوان همسر او اعتقاد دارید بهترین مرد دنیا در کنارتان هست. 👈 اینکه هر آدمی مشکلاتی دارد و هیچ‌کس گل بی‌عیب نیست را همه قبول دارند اما مهم این است مرد زندگی‌تان بداند در نگاه شما بهترین انتخاب بوده و خواهد بود. به او بگویید که قوی و قابل اتکاست و دنیای‌تان بدون او چیز بزرگی کم دارد؛ چیزی مانند یک حامی مهربان برای تمام لحظات زندگی.😊😊😊😊نیاز مرد احترام اقتدار احترام 🎀@delbrak1🎀
°•دِلبَـــــرجـانِ...♡؟؟؟ میدونی محل تولد واقعی من کجاست ؟ 💥 صبر کنید تا جواب بده 😉 بعد براش بزنید 👇👇 مَحـلِ تَوَلـدِ مَـنِ سَمـتِ چَـپِ سِینَـــتِ...♥️✨💍•° ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀@delbrak1🎀
❣❣ عین مولانا ❣ دوستت دارم عشقم ...❣ اونجوری که میگه:❣ ناز کُنی، نَظر کُنی، ❣ قَهر کُنی، ستم کُنی ❣ گر که جَفا، گر که وَفا، ❣ از تو حذَر نمی‌ڪـنم!😍❣ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن..... شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 خانم با چشم و ابرو بهم اشاره کرد پشت سرش برم و منو برد یکی از اتاقای طبقه بال
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 مراقب دور و بری هات باش. سعی کن زیاد جلوی چشم نباشی که بخوان بهت ضربه بزنن و بچه تو سقط کنن که ازت کینه گرفتن از این ارباب جماعت هر کاری بگی بر میاد. خانومی رو کنار بزار و مثل خودشون تخم نجس بازی در بیار. کاری نکن و بشین خانومی کن دستور بده و بگذار خودشون جورتو بکشن. خورشید تو دیگه خانوم خونه ای، یادت نره که علی خان پشتته، پس دلتو بهش قرص کن.میدونو بسپار بهش مبادا خام خانوم بشی که حرفاش فقط وعده و وعیده نه عمل هولم داد و گفت الانم برو تو اتاقت تا علی خان سراغت نیومده و از گیس اویزونم نکرده. از اتاقت بیرون نیایی ها کمر به خونت بستن تا سر به نیستت نکنن اینا ول کن نیستن. با ترس و لرز تشکر کردم برگشتم سرجام خدایا این چه قسمت و تقدیری بود. تا الان یه جور می ترسیدم از الان یه جور دیگه باید میترسیدم. دست روی شکمم گذاشتم و گفتم نمیدونم دختری یا پسری اما نترس خودم هواتو دارم نمیذارم گزندی بهت برسه فقط طاقت بیار و به دنیا بیا. انقدری موقع غذا درست کردن دله دزدی می کردم که الان از یکجا نشستن گرسنه ام شده بود و احساس ضعف میکردم دیر بود تا علی سراغم بیاد وقتی در باز شد و علی با مجمعی که توی دستش بود وارد شد، از خوشحالی چشمام برق زد فقط سلام کردم دست دراز کردم سینی رو از دست علی بگیرم که گفت بشین خودم پایین میذارم سینی و روی تخت گذاشت. بدون ملاحظه ی حضورش به جون سینی افتادم مثل قحطی زده ها شروع به خوردن کردم و همونطور که دولپی می خوردم چشمهامو روی سینی می چرخوندم تا ببینم لقمه ی بعدی مو چی بگیرم که صدای خنده های ریز علی منو به خودم اورد با شرمندگی سر به زیر انداختم و لقمه ای گرفتم. دستمو به سمتش دراز کردم که خم شد دستمو ،بوسید لقمه رو از دستم گرفت و گفت این غذا خوردن داره... بهم گفت گفتم حموم آماده کنن به حمام بری و یکی بیاد تر و تمیزت کنه که امشب از سر می خوام دوماد بشم. 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 مراقب دور و بری هات باش. سعی کن زیاد جلوی چشم نباشی که بخوان بهت ضربه بزنن و
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 وای که از خجالت و شرم یارای سر بلند کردن نداشتم. حتی دستم دراز نمی شد لقمه ای برای خودم بگیرم علی زحمتشو کشید و با خنده لقمه روداد بهم گفت خورشید خجالت نداره تو زن منی و منم شوهرت از امشب باید بدون بهونه سر رو بالشی بذاری که من میذارم خجالت کشیدم حتی نتونستم لقمه رو از دستش بگیرم که با شیطنت بغلم کرد گفت آخ که دلم می خواد یک لقمه ی چرب و نرمت کنم که انقدر شیرین خجالت نکشی به ارومی منو روی تخت خوابوند و گفت تا شب دیره بیا الان شروع کنیم که دلتنگ بوی تنتم... همینکه سرش توی یقه ام رفت در به شدت باز شد سریع نشستم ، سرجام، اما علی خونسرد برگشت سمت در. کسی نبود جز خانم بزرگ علی گفت مادر با زنم خلوت کردم اتاق در داره چرا مراعات نمیکنید؟ خسته نشدین اینقد تو زندگیم سرک کشیدین؟ منکه بچه نیستم دیگه اجازه نمیدم منو از زنم جدا کنید. خانم بزرگ با اخم و تخم گفت حیا کن ،علی همین روزا خبر به گوش خان ده بغلی میرسه و عزا شروع میشه. ... عزا شروع میشه خودتو جمع کن زن ذلیل نشون نده که بهونه بدی دست پدرزنت. علی گفت خون به پا میکنم بخواد بابت دخترش دست از پا خطا کنه بخواد زور سرم بگه دخترش بیوه میشه. اصلا نمیخوام دخترشو بیان ببرنش طبق معمول خانم بزرگ همه رو از چشم من میدید.اما شانسی که اورده بودم علی از حالم غافل نمیشد فردای اونروز به دستور علی مشاطه اومد تا صورتم و رنگ و لعاب بده. اما قبلش راهنمایی شدم سمت حموم خونوادگی ارباب یکی کیسه میکشید منو یکی سرم و حنا میذاشت. یکیم سنگ پا میزد.حسابی شستن و رفتن. لباس تمیز که تنم شد حس کردم کم از پری دریایی ندارم با سلام و صلوات و صورتی جدید بردنم 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 وای که از خجالت و شرم یارای سر بلند کردن نداشتم. حتی دستم دراز نمی شد لقمه ای
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 اتاقم. اما همچنان اجازه نداشتم هم سفره با ارباب و خانم بزرگ بشم هرچند انتظار هم نشینی باهاشونو نداشتم چون اگه به من بود میگفتم برای همیشه عمارتو ترک کنیم ولی میدونستم محاله چون علی بعنوان وارث اجازه نداشت سر شب بود که علی اومد اتاقمون اینقد دست پاچه بودم شرم داشتم نگاش کنم چون واقعا تغییر کرده بودم از گدا تبدیل شده بودم به خانم علی کنارم نشست گفت خورشید جانم چرا اینقد خجالت؟ میدونی چقد قشنگ شدی؟ اب افتاده زیر پوستت دختر اینهمه خوشگلی رو کجا قایم میکردی؟ دیگه تموم کن خجالتو چون اولین شبیه که قراره زندگی مونو شروع کنیم. هر اتفاقی افتاد بدون روح و جسمم مال توعه مراقب بچه مون باشی به فردا و فرداها امیدی نیست مخصوصا اینکه ارباب ده بغلی داره پیغوم میفرسته به خونم تشنه است. هر چیزی شد پشتمو خالی نکن مثل خانم عمارت زبون داشته باش، ازش استفاده کن تا حقتو بگیری کوتاه نیا اونشب مهمون اغوش پر مهر ،علی شبو صبح کردم. اولین بار بود که بی دلهره و با لذت در اغوشش شبم صبح شد توی رختخوابی که کم از پر قو .نبود همه اینا ر رو مدیون لطف و عشق علی بودم چشمامو که باز کردم علی هنوز خواب بود به هوای اجابت مزاج زدم بیرون. قدمی برنداشته بودم خانم بزرگ دست به سینه جلوم ظاهر شد. با زهر خند گفت خوب دروغم که میگی رعیت زاده قسم روح مرده هاتو میخوردی بی پدر و مادر که با ارباب زاده برو بیا نداری. خودت میگفتی رعیت و چه به ارباب.. ولی دل غافل مثل مار تو استینم تکون میخوردی. شکمتم که بالا اومده و جاتو محکم کردی فراموش نکن زهر این دروغ و جایی بهت میریزم که تا قیام قیامت یادت بمونه اویزه گوشت ،کن برای ارباب جماعت کراهت داره وارثش از مادر رعیت گداگشنه جیره خور ارباب به عمل بیاد. از پشت سرم صدا اومد از اعتمادی که بهت کردم پشیمونم نکن مادر.... 🎀@delbrak1🎀
❤️ چرا باید شوخ طبع باشیم و نشاطمان را حفظ کنیم؟ ❤️ 💝 چون! 🔹زن ها قلب خانه اند! 😍 🔹زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد 🔹 زن ها اگر موهایشان را شکل دهند ، اگر صورتشان را آرایش کنند ، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند 🔹زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند ، اگر شوخی کنند ، بخندند ، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند 🔹 اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد 😔 حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد تمام اهل خانه را به غم کشیده است آری زن بودن دشوار است زنان ارمغان آور شادی ، گذشت و خنده اند یادمان نرود قلب خانه باید بتپد 🎀@delbrak1🎀
بدقولی مرد ریشه ی بسیاری از بد قولی ها ناتوانی مرد در محاسبه ی زمانه مثلا شوهر شما میگه نیم ساعت دیگه خونم آماده باش بریم بیرون ولی یهو دو ساعت بعد می رسه. شما اینجور وقتا چی کار میکنی؟؟ هی بهش میگی کجا بودی این همه مدت و ... درحالی که خیلی وقت ها اشتباه همسر شما اینه که نمیدونه تا خونه حداقل یک ساعت راه داره توی این ترافیک و از طرفی کارشم حداقل نیم ساعت مونده بهترین کار دراین موارد اینه که تو کنترل زمان کمکش کنی👌 ✅مثلا اگه ساعت 7 قرار دارید قبل اون ساعت بهش زنگ بزن و یاداوری کن و بگو راستی رادیو گفته فلان مسیر امروز ترافیک سنگینه یه کم زودتر راه بیفت... به همین راحتی! 😊 🎀@delbrak1🎀
🎀 خانومای_با_سیاست_خونه 💢حواستون باشه که اگر دایما از همسرتون بپرسید: *منو دوست داری؟* *همه چی خوبه؟* *من خوشکل ام؟* *هیکلم خوبه؟* و سوال های مشابه این سوال ها... 💢به یادشون میارید که شایدم واقعا خوب نیست! شاید ایرادی داره!!! برعکس باید انجام بدین؛ هر از گاهی که جلوشون هستید برین جلوی آینه و از خودتون تعريف كنيد 💋 👫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎀@delbrak1🎀
بسیاری از مردان و حتی زنان، کارِ خانه را وظیفه زن می‌دانند در صورتی که اگر به چشم وظیفه به زندگی نگاه کنید، کار بیرون از خانه مرد هم وظیفه است و این واژه می‌تواند منشا بسیاری از تعارضات باشد. وقتی شما بر حسب وظیفه بیرون از منزل کار کنید و همسرتان بر حسب وظیفه کارهای منزل را انجام دهد، رابطه به تلخی می‌گراید. اولین گام این است که پیش از ازدواج، زن و مرد درباره کارهای منزل و بیرون از منزل به توافق نسبی با هم برسند. با همین نکات کوچک می‌توانید سلامت خانواده خود را تضمین کنید. 🎀@delbrak1🎀
شوهرانه ^.^ •°•°•°•°•°•°•°•°•💙•°•°•°•°•°•°•°• گاهی مردها را در آغوش بگیرید؛ این مردها که فاصله ی شانه هایشان امن ترین نقطه جهان است، گاهی نیاز دارند به غرق شدن توی امنِ ظریفِ زنانه ای 🎀@delbrak1🎀
❣️دِلبرَک❣️ یک چت ناشناس ایجاد کرده . به لینک زیر برو و حرف های ناگفتتو بدون اینکه شناسایی بشی براش بفرست 👇👇👇👇👇👇👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/1452552
𝗬𝗢𝗨𝗥 𝗧𝗛𝗘 𝗣𝗘𝗔𝗖𝗘 𝗢𝗙 𝗠𝗬 𝗦𝗢𝗨𝗟... « طُ باعثِ آرامشِ روحِ مني »😍❤️‍🔥🍃💋 ⁦❤️⁩ ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀@delbrak1🎀
🟣 اگه شوهرتون حرف بدی زد که ناراحت شدید ❌ بهش نگین: تو اینجوری و فلانی.. ✅ بهش بگو: عشقم! این حرفا اصلا به شخصیت تو نمیخوره و از تو بعیده. میبینید که چقد از رفتارش پشیمون میشه و اون حرف رو تکرار نمیکنه. طوری برخورد کنید که شما از کار اشتباه او ناراحت هستید نه از شخصیت, او 🎀@delbrak1🎀
🌼فـرهنگ یعنی: 🍁 تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه 🍁 لهجه دیگران رو مسخره نکنیم. 🍁 واسه خودت زندگی کنی و واسه حرف مردم زندگی نکنی 🍁 اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه! 🍁 الگو بگیریم ولی کپی نباشیم. خودمون باشیم 🍁 در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی 🍁 سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم. 🍁 مطالب، شعرها و خبرها رو حتما با ذکر منبع به اشتراک بذاریم 🍁 خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده 🍁 حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم 🍁 وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی 🍁 تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم 🍁 رشته تحصیلی یا شغل کسی رو مسخره نکنیم. همه مشاغل و همه رشته های تحصیلی نیاز جامعه هستند 🍁 خونه کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیرید 🍁 توی مهمونی، چند مدل غذا درست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم دور 🎀@delbrak1🎀
توصیه های یک مرد برای زنده نگه داشتن عشق پس از ازدواج: . زود ببخش و زود آشتی کن . نگران پول نباش ، پول وسیله س مهم شاد بودنه . اون چیزایی که باید بدونه از دغدغه هات رو بهش بگو . وقت هایی رو بهش بده برای استراحت و برای تجدید قوای روحیش و بذار تنها باشه و کاری که دوس داره رو بکنه . خودت باش . باهم بزرگ شین با هم تجربه کسب کنین باهم خطا کنین و با هم بسازین . باز با هم قرار های عاشقانه بذارید مث روزای اول . تغییرش نده ، اونجوری که هست عاشقش باش . بهترین چیزا و نکات قشنگش رو ببین . وقتی عصبانی هستی باهاش برخورد نکن . قرار نیست شادت کنه یا ناراحت ، قراره شادی ها و ناراحتی هاتون رو باهم به اشتراک بذارین . نه فقط وقت ، بلکه باید توجه و تمرکز و روحت رو بهش هدیه بدی . ده چیزی که نشانه ی احترام بهشه رو ازش بپرس و رعایتشون کن . هیچ آدمی کامل نیست ، اما سعی کن اشتباهاتت رو کم و کمتر کنی و اگه اشتباهی کردی به عهده بگیر . همیشه توی دوراهی ها عشق رو انتخاب کن و چیزیو بهش ترجیح نده❤️ 🎀@delbrak1🎀
💓به داستانهاي کاري او گوش کنید. این نکته را درك کنید، ممکن است از او به اندازه کافی تقدیر نشده باشد. 💯پس بیش از حد معمول از او تقدیر کنید. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🎀@delbrak1🎀
خانه ناآرام با سر و صداي زیاد و نامرتب بیشتر از هر چیز دیگر مرد را فراري میدهد. و برعکس یک محیط آرام و دلچسب در خانه، مرد را به سوي خود جلب میکند. زنان موفق حداکثر وسایل آسایش را به همسر خود اختصاص میدهند، به طوري که مرد احساس میکند این راحتی و لذت را خارج از خانه به هیچ وجه نمیتواند به دست بیاورد. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🎀@delbrak1🎀
"تعريف كردن از كارهای خوب همسر!!!‌" 🔹 يكى از عواملى كه نشان دهنده‌ توجه شخص به همسرش می‌باشد، تعريف كردن از كار همسر و تشويق اوست. 🔸 هيچ اشكالى ندارد كه مرد هربار بر سر سفره مى‌نشيند، از دست پُخت همسرش تعريف كرده و او را به جهت پختن غذاى لذيذ تشويق كند. چه عيبى دارد كه وقتى شوهر از بيرون خريد خوبى انجام مى‌دهد، زن از ميوه‌هاى خوبى كه انتخاب كرده تعريف كند؟! اين تعريف‌ها نشان مى‌دهد كه ما متوجه زحمات و تلاش‌هاى همسرمان هستيم. 🎀@delbrak1🎀
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن..... شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 اتاقم. اما همچنان اجازه نداشتم هم سفره با ارباب و خانم بزرگ بشم هرچند انتظار
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹 صدای علی از پشت سرم اومد که گفت از اعتمادی که بهت کردم پشیمونم نکن مادر خانم بزرگ علیو که دید میدونو خالی کرد. علی انگشتشو گذاشت زیر چونه ام گفت از زبون تیز مادرم دلخور نشو که کلا نه با تو با همه همینطور صحبت میکنه. به دوست داشتنم ببخش و ولش کن به این فکر کن چندسال اینده که تو شدی خانم عمارت مثل مادرم دل نشکونی عدالت داشته باشی از اونروز به بعد زندگی روی خوششو بهم نشون داد. مخصوصا اینکه سکینه خبردار شده بود پام به اتاقای اربابی باز شده و محض خودشیرینی برام خوردنی میاورد مبادا هوس چیزی کنم و روم نشه به کسی بگم چون مادر ندارم. به زبون میگفت منم جای مادر خورشید مثل سابق لباس کهنه تن نمیکرد که عطر و روغنی به خودش میمالید میومد ،عمارت که هر کی نمیفهمید فکر میکرد سکینه دختر کدوم اربابیه که اینطور به گیساش تاب میداد. همه چی برام ناباور بود حس میکردم خواب شیرین میبینم و بعد بیدار شدن قراره تنبیه بشم. چون زیاد خوابیدم. از گوشه کنار زمزمه میرسید فلان زمین دهقانی ارباب اتیش گرفته. یا گله گوسفند اربابو که از چرا میاوردن دزد زده هنوز ارباب منگ بود. که خبری مثل توپ پیچید گندم زار ارباب که زیر کشت بوده تو اتیش سوخته (( این چنین شد که ارباب بزرگ شخصا اومد به اتاقمون یه نگاه پر غضب بهم انداخت و به علی گفت معلومه اینجاچه خبره؟؟ واسه خودت جشن ده روزه حجله گرفتی و از بیرون خبر نداری بخاطر تو پدر زنت سرجنگ گرفته تا مارو به خاک سیاه نشونه ول کن نیست. مقصر اینکه اموالم میسوزه تویی علی... وگرنه کی تاحالا همچین مصیبتایی کشیدم؟ علی از کوره در رفت از همون اتاقی که بودیم عربده زد خانجان کدوم گوری هستی؟؟ تو کدوم سوراخی موش شدی زنیکه بی سرپا بر علیه من لشکر کشی میکنی؟ 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹 صدای علی از پشت سرم اومد که گفت از اعتمادی که بهت کردم پشیمونم نکن مادر خانم
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 جمع کنم ببرمت بندازمت در خونه بابات؟؟ خانم بزرگ اومد گفت علی تورو به خدا کینه ها رو بیشتر نکن. بذار با پدرت مسالمت امیز حلش کنیم، ببینیم مزه دهن پدر زنت چیه؟ اما علی گفت نه...من میخوام دختر اجاق کورشونو بهشون پس بدم و بهشون بگم گناهم چی بوده وقتی دخترشونو نمیخواستم زورکی انداختن تو دامنم؟؟؟ عروس بیچاره هرچی گریه کرد گفت علی خان، عیب روم نذار، اجاقم کوره حالا تو بیوه ام نکن علی گوشش بدهکار نبود.... منم که طبق معمول سکوت کرده بودم مبادا انگشتاي اتهام سمتم نشونه بره و کاسه کوزه ها سرم شکسته بشه.علی بی توجه به دورش دست عروس بیچاره رو گرفت. منم صدا زد گفت همراهم باش. ارباب بزرگ گفت حق نداري رعیتمو جایی ببري. علی گفت رعیتت نیست زنمه مادر بچمه.. رعیتت نیست زنمه مادر بچمه. هرچی خانم بزرگ و ارباب منع کردن به رفتنم علی زیر بار نرفت. سوار اسب شدیم راه افتادیم طرف عمارتی جدید به نام پدرزن علی. وقتی رسیدیم کمک کرد پیاده شدم اما دست خانجانو گرفت کشون کشون ببره. گفتم علی بی حرمتی نکن که هرکاري کنی مقصر من میشم . عمارتشون بزرگ تر از عمارت ما بود. با کلی درخت و گلاي خوشبو که هوش از سر ادم میبرد. همینکه پدر زن علی خبردار شد رسیدیم، اومد رو سکو و علی گفت برات پیغوم فرستاده بودم دخترتو نمیخوام، دلم جایی دیگه گیره بدبختش نکن. اما تموم پیغومامو نادیده گرفتی. بهت گفتم دست بهش نمیزنم مبادا بهش بی حرمتی کنم، ولی بازم نقشه کشیدین هم بالینم کردینش. زنمو با خودم اوردم تا شمام ببینی اصالت و زیبایی فقط پدر ارباب داشتن نیست.حالاکه میدونی دخترت نازاست و رسم بر اینه زنی نازا بود شوهرش حق داره زن دیگه اي بگیره، این جنگ و جدلی که ساختی براي چیه؟ 🎀@delbrak1🎀