هدایت شده از سلاطین دهه هشتاد و نود
رفیق برای همه وقتایی که غمگین و خسته ای و کاری از من بر نمیاد متاسفم.
-ᴀʏʏᴇʜ-
- بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ -
و بالاخره!
کاری که خیلی شک داشتم انجامش بدم یا نه؛
خلاصه که شک ها رو کنار زدم و حالا، اینجا شده کلبهی کارای من🧸
همون طرحایی که خیلی ازش تعریف میکنید و خب، لطفتونه دیگه :)
کلی منتظرتونم دخترای قشنگِ آیه💜
-ᴀʏʏᴇʜ-
- اگه یه روز گفتم بری؛ بدون این دیوونه خیلی بد بوده نرو..
[ مگه صدا سلاح میتونه باشه آخه؟
چون خلع سلاحم میکنه صدایِ تو ]..
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
نیستی؛ وقتی بودی آقا هنوز مقابل دوربینها سر «اللهم انا لانعلم منهم الّا خیرا» آنطور بغض نکرده بود. نیستی؛ وقتی بودی آقا بین جمعیت، «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم» نگفته بود. نیستی؛ آنطرفِ خط تلفنِ بچهشهیدها کسی دیگر نازشان را نمیکشد. مادرشهیدها باز پسر از دست دادهاند. نیستی؛ ما هنوزاهنوز با ریختن خون هر شهید، یاد تو میکنیم باز. گویی که خون همه شهیدان از رگهای توست. تو که نیستی ما آن تابوت سبک پرچمپیچ را بیستوپنج میلیوننفری روی شانه گرفتیم و بعد از پنج سال اگر راستش را بخواهی سر شانههایمان درد میکند هنوز. تو که بودی، بار روی شانه ما نبود. توی خاطرههایت میگویند چندباری در نیمهشبهای مخفی بیروت جان سید را نجات داده بودی؛ نیستی؛ خون سید را در گودالی مهیب در بیروت ریختند و حتی تابوت پرچمپیچی از او بر شانهها نرفت. توی خاطرههایت میگویند که در قلب جنگ شام وقتی همه چشمها به سرانگشتت بود، مرغ و خروسها را که کنج اتاق عملیات دیدهبودی، گفته بودی که هوا سرد است، تا جلسه تمام شود باید جای گرمی برایشان بسازید؛ گفتهاند زمستان از عراق زنگ میزدی و نفیر گلولهها به گوش میرسید؛ میگفتی شنیدهام تهران برف آمده و سرد شده، هوای آهوهای پشت پادگان سپاه را داشته باشید. حالا که نیستی، این روزها نوزادهای چندماههی نحیف در زمستان غزه یخزده و مردهاند. میبینی؟ تو نیستی؛ و حالا در منطقه مردانگی نیست؛ محبت نیست؛ انسانیت نیست؛ و پناه نیست. تو همه بودی. تو که نیستی، هیچ نیست...
«مهدی مولایی»
-ᴀʏʏᴇʜ-
نیستی؛ وقتی بودی آقا هنوز مقابل دوربینها سر «اللهم انا لانعلم منهم الّا خیرا» آنطور بغض نکرده بود.
نیستی و زندگی برایمان خواند که ؛
- ما زندگی نمیکنیم، تنها نفس میکشیم..