eitaa logo
*خط به خط...
145 دنبال‌کننده
628 عکس
34 ویدیو
9 فایل
#کتاب ها خدای خطوط اند... و خطوط خدای کلمات.. و این میان... چه خبر از خدای من؟!
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نشر، بهترین‌های نشر: 📣 🌸از ولادت تا شهادت امام مهربانی ها 🍂 📚 📚 🖊نویسنده: 👈مؤلف رمان پرمخاطب «رؤیای نیمه شب» 👈دختر با چابکی درون خمره ای که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند،چرخید و دعبل را کنار جعبه های هلو و انار دید. درخمره پنهان شد و... ✅روشهای تهیه کتاب: ۱.کتابفروشی های معتبر سراسر کشور و فروشگاه های کتاب به نشر ۲.پایگاه های شبکه جوانان رضوی (شجر)در سراسر کشور ۳. سایت www.behnashr.com 🔸تخفیف ویژه🔸 قیمت اصلی ۲۵۰۰۰ تومان قیمت ویژه مسابقه۱۲۵۰۰تومان 🔹هرهفته 🕌یک کمک هزینه سفر به مشهد مقدس 💳دو کارت خرید کتاب و کالا به انتخاب خودتان 🎁سه بسته متبرک فرهنگی 🚘یک دستگاه خودروی سواری 🕌۸ کمک هزینه سفر به کربلای معلی ✅شیوه شرکت در مسابقه: کتابهای ویژه مسابقه دارای کارت قرعه کشی با کد انحصاری می باشد؛ که شما پس از خرید باید کد کارت را فقط به شماره ۳۰۰۰۳۲۰۹ پیامک نمایید تا در قرعه کشی هفتگی شرکت داده شوید و سپس با مطالعه دقیق کتاب در مرحله نهایی به سوالات مسابقه که بروی سایت منتشر می شود پاسخ صحیح دهید تا در قرعه کشی مرحله نهایی نیز شرکت داده شوید. 🔹 کارت قرعه کشی را تا پایان مهلت مسابقه نگه دارید. 🔹تمام کدهای ارسالی هر هفته در قرعه کشی شرکت داده می شود. 🔹قرعه کشی هفتگی هر دوشنبه انجام می شود. 🔹 نتایج علاوه بر این کانال، در کانال @behnashr در پیام رسان های ایتا وبله نیز منتشر می شود. 🔹سوالات مرحله نهایی همزمان با آغاز هفته کتابخوانی در آبان ماه منتشرخواهد شد. ☎️دبیرخانه مسابقه و پاسخگویی به سوالات ۰۵۱۳۷۶۵۲۰۰۸ داخلی۶۰۳
رمان «دعبل و زلفا» سرگذشت شاعری معروف به نام دعبل است که زبانی تیز و صریح در حق‌گویی دارد. او در سفری، به عشق زلفا که کنیزی شیعه است و سیرت و صورتی زیبا دارد، گرفتار می‌شود. برای رسیدن به او تلاش فراوانی می‌کند و حتی در عشقش از نماز دور می‌شود و به شراب روی می‌آورد و اشعاری عاشقانه می‌سراید. این اشعار باعث می‌شود تا به قصر موصلی و هارون راه پیدا کند و با چنین افرادی هم‌نشین شود. در نهایت به وضع اسف‌باری دچار می‌شود و یکی از عمّال امام کاظم علیه السلام، ابن یقطین، او را نجات می‌دهد و زلفا را با لطایف الحیلی از چنگ موصلی بیرون کشیده و به ازدواج دعبل درمی‌آورد. زلفا دعبل را ترغیب می‌کند تا اشعاری در مظلومیت اهل بیت و افشاگری ظلم‌های حکومت وقت بسراید. دعبل مسیری روشن‌تر را طی می‌کند تا این‌که با بیماری چشمان همسرش مواجه می‌شود و به هم می‌ریزد. در نهایت چشمان زلفا به وسیله‌ی پیراهنِ امام رضا علیه السلام شفا می‌یابد. دعبل در این داستان با افراد زیادی از جمله ابن سیار مواجه است. ابن سیار طبیبی مادی‌گراست که دوست ندارد به هیچ وجه مومن شود. او نیز در این داستان با حادثه‌هایی مواجه می‌شود. این رمان مانند قلب تپنده‌ای است که مدام با اتفاقی تازه، خون را در رگ‌های داستان پمپاژ می‌کند. نویسنده طنابِ ناقوسِ داستان را به دست دارد و به محض این‌که احساس کرد ارتعاشات صدا دارد فروکش می‌کند، باز این طناب را می‌کشد و اتفاق و آهنگ تازه‌ای رقم می‌خورد. البته برخی از داستان‌ها که جنبه‌ تاریخی و معرفتی نیز دارند، مجبورند در روند داستان، مجموعه‌ای از اطلاعات لازم را به مخاطب برسانند؛ اطلاعاتی که خیلی با اصل داستان عجین نمی‌شود. رمان «دعبل و زلفا» نیز، که برگرفته از حادثه‌ای واقعی است و جنبه‌ تاریخی و معرفتی دارد، از این قاعده مستثنی نیست. یکی از نشانه‌های تسلّط نویسنده و خلّاقیّت او این است که جایی و به گونه‌ای این اطلاعات را به مخاطب بدهد، که لطمه‌ای به داستان وارد نشود. بهترین زمان برای دادن اطلاعات، زمانی است که نویسنده مخاطب را به مرحله‌ای از تعلق رسانده باشد؛ مرحله‌ای که مخاطب به خاطرِ عُلقه‌اش به داستان، تحمّل پذیرش این مطالب را داشته باشد. در واقع، وقتی چنین زمانی فرا می‌رسد که داستان به بلوغ خود رسیده باشد. خوشبختانه نویسنده، که با فنون نویسندگی آشناست، همین کار را می‌کند. او ابتدا داستان را تا مرحله‌ی زیادی پیش می‌برد و به بلوغ می‌رساند و بعد اطلاعات را در قالب‌های مختلفی(مانند دیالوگ و کلاس درس و امثال آن) به مخاطب ارائه می‌دهد...
داستان ❤️ ❤️ دعبل خزاعی ، شاعر معروف اهل بیت، به کنیزی شیعه، زیبا و مومن...💞 روایتی عاشقانه از دشواری های رسیدن دعبل به زلفا.. 💔 از بی نمازی خدا،📿 تا بی نیازی خدا،🙌 از گفتن شعر های عاشقانه، ❤️ تا شراب و می و خماری و مستی...🍷🍾 از عشق طبیب دربار به زلفا،💘 تا باز شدن پای دعبل به دربار موصلی و هارون ...❌ یک داستان شیرین تاریخی، 🌸 به ظرافت از نویسنده ....
هدایت شده از انتشارات به‌نشــر
📝مسابقه کتابخوانی #دعبل_و_زلفا ◀️قرعه کشی هفته پنجم📆دوشنبه۱۲شهریور یک هدیه۴میلیون ریالی سفربه مشهد 💰دوهدیه۱میلیون ریالی کارت خرید کتاب وکالا 🎁سه بسته متبرک فرهنگی ◀️اطلاعات بیشتر Behnashr.com
✅دعبل و زلفا، روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است😍👌 داستان روایت عشقی آتشین که در اثر باد های سهمگین روزگار خاموش نشد!...❤️❤️ اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری😌 و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده…😉👌 با امام که باشی پادشاه عالمی😌😌 دور که شدی خوار و زبون دیگرانی😞😔 خط به خط, همراه ما باشید🌹🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776
✅گریه های دعبل انگار پایانی نداشت.😭 میان هق هق گفت: ببین کار من بیچاره به کجا کشیده که ابن سیار باید یادآوری ام کند! 😱🤦‍♂ نمی دانم این روزها حواسم کجاست !😔😞 زلفا اشک شوهرش را با دستمال تمیزی پاک کرد. این صندوق چیست؟!🤔 دعبل درش را باز کرد و از میان پارچه های سفید، کیسه ای گلدوزی شده را بیرون آورد و توی دستان لرزان همسرش گذاشت. زلفا آن را بوسید و بویید. هنوز معطر است!...😍 خط به خط, همراه ما باشید🌹🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776
✅دعبل صدای دختر را در نخستین منزل به یاد آورد که بر سر نگهبانان فریاد کشیده و برای وضو آب خواسته بود. - عجبا! این چه مسلمانی است که بنده خدایی برای نمازش ظرفی آب می خواهد و دریغ می کنید؟ 😡 اینجا کربلاست که آب را بر ما بسته اید یا این کاروان زنان و کودکان اهل بیت پیامبر خداست که به اسیری به کوفه و شام برده می شوند؟😏 نگهبانی رو به زنان و دختران اسیر غریده بود: - رافضیان نماز نخوانند، عذاب ایشان و دردسر ما کمتر است! 😒 چرا می خواهی با این تکلف نمازی بخوانی که مقبول نیست؟🧐 - تا ببینیم نماز چه کسی را می پذیرند و آن که مستحق عذاب است، کیست!😉 - بیچاره آن گردن شکسته ای که صاحبت خواهد شد! 😒 مگر آنکه از همان اول زبانت را ببرد و خیال خودش را راحت کند.😆 دعبل هنوز او را ندیده بود. در شلوغی کنار چاه، دلوی آب کشیده و آفتابه مسی اش را پر کرده و برایش برده بود: -بفرما! این هم آب. ظرفش را هم پیش خودت نگه دار تا هر بار در جمع نامحرمان از فریادت کمک نخواهی.😕🤦‍♂ هر بار به آب نیازی بود، چون صفورا بگوتا همچو موسی از چاه مدین برایت آب حاضر کنم.😌 دختر به کنیزی اشاره کرده بود که آفتابه را بگیرد و این مصرع را خوانده بود: رزقی که برایم مقدر شده، هرگز از دستم نمی رود.☺️👌 دعبل جا خورده بود.😳 پرسیده بود: شاعرش را می شناسید؟😅🙈 دختر با بیت بعدی همان شعر جوابش را داده بود: - قومی که اگر اوصافشان گفته شود، بخشنده ان، بی همتا، دلاورشان بی بدیل و شاعرشان یگانه است.☺️👌 هیچ گاه از شنیدن شعری از خودش آن قدر لذت نبرده بود!...😌 خط به خط, همراه ما باشید🌹🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776