روضه که تمام شد، غیبش زد, خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته است سراغ شستن سرویس های بهداشتی.
نگذاشت کسی کمکش کند.
می گفت:
«اِفتخارم این است خادم روضه ی حضرت زهراسلام اللّه علیها باشم.»💞
#سردار_دلها
#شهید_سلیمانی ❤️
#الگو
#یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
.
#توپک_های_ژله_ای
.
خب برای درست کردن این توپک ها که شما فقط به یه قالب احتیاج دارید و پودر ژله و شیر!
فقط اگه این قالب هارو میخرید چندتا بخرید که واسه ساخت ژله، وقتتون هدر نره. چون توی هر قالب فقط یک رنگ میشه ریخت.
اگه شما میخواید که رنگ های پاستلی داشته باشید باید از شیر استفاده کنید.
پودر ژله های طالبی، البالو، بلوبری، و اناناس رو هرکدام جدا در یه کاسه گود با یک لیوان پر آب جوش حل کنید.
به هر ظرف، یک ق مرباخوری پودر ژلاتین و نصف لیوان شیر بیفزایید.و خوب هم بزنید تا جایی که هیج دانه شکری رو در محلول نبینید.
اگه در عکس ها دقت کنید می بینید که مثلا از رنگ آبی ، سه طیف رنگی ژله دارم. برای ساختن طیف رنگی هم شما هر رنگ از ظرف های حاوی ژله تون رو در سه ظرف دیگه بریزید.
و با شیر رنگ اون رو کم رنگ و کمرنگ تر کنید.
مثلا به یکی از ظرف های آبی یک ملاقه شیر، و به ظرف دیگه دو ملاقه شیر اضافه و مخلوط کنید و اگه باز دوست دارید کم رنگ تر بشه شیر بیشتری میریزید.
(نکته مهم: هرچقدر شیر میریزید مقدار کمی هم پودر ژلاتین اضافه میکنید).
بعد در قالب میریزید و در فریزر بمدت تقریبی ۲۵ دقیقه میذارید تا ببنده بعد در ژله ویترینی یا هر دسر دیگری استفاده می کنید.
در اسلاید سوم من اصل رنگ هامو ساختم .
بعد اینها رو با شیر کمرنگ تر کردم تا از هر رنگ سه طیف داشته باشم تا ژله شادتر با رنگهای پاستلی داشته باشم.
شما میتونید ژله هاتون رو فقط بایک طیف رنگی بسازید مثلا رنگ آبی که این مدلش هم خیلی شیک و خوشکل میشه.
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#تارت_کدوحلوایی
مواد لازم
تخم مرغ یک عدد
کره پنجاه گرم
پودرشکر دوقاشق غذاخوری
بکین پور نصف قاشق چای خوری
آرد یک پیمانه
وانیل نصف قاشق مربا خوری
کدو ۴۰۰گرم
خامه صبحانه ۲۰۰گرم
عسل ۲قاشق غذاخوری
دارچین یک قاشق مرباخوری
سوالی داشتین تو کامنت بپرسید عزیزای دلم🌷😘
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_دوم
دیشب تا خود صبح بازی کردیم و از بس چشم به صفحۀ تلویزیون دوختم تا نبازم، چشمانم درد گرفته است.
- تکون بده اون هیکل رو!
تصمیم ندارم به چیزی توجه کنم.
فقط وقتی حس می کنم دارم روی هوای جلو می روم چشم باز می کنم که هم زمان پرت می شوم وسط دریا...
سنگ را برمی دارم و سر بالا می گیرم.
پنجرۀ اتاق علیرضا مثل همیشه بسته است و پرده های قهوه ایش چفت هم شده اند. تاریکی اتاق همزاد زندگیش است.
دست بالا می برم و با ضرب سنگ را پرتاب می کنم.
صاف می خورد وسط شیشۀ اتاقش. عقب می کشم تا در سایۀ دیوار قرار بگیرم.
بعد از چند ثانیه هم زمان با کنار رفتن پرده، پنجره باز می شود...
دقیق جای ایستادن من را نگاه می کند. چیزی زمزمه می کند که می دانم و سر داخل می برد.
قدم رو می کنم تا بیاید پایین. دیشب از شمال دیر رسیدیم.
بابا حالم را با نگاه عمیقی که به سرتا پایم انداخت گرفت و مامان هم حاضر نشد دفاع کند. امروز هم از کتابخانه زده ام بیرون.
با بچه ها قرار تئاتر شهر داریم. جواد رفت دنبال آرشام و من هم آمدم تا با علیرضا برویم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost