کارای لذت بخش💫
جمعیش بیشتر حال میده!!😍
مثل
کتاب📖 خوندن!!
داریم یه کتاب📚 عاشقانه❤️عاقلانه
رو با همدیگه میخونیم،
تو و رفقات هم دعوتی...😋
نگی نگفتیم...😜
💥اگه دنبال رمان آنلاین ،جذاب ویه از نویسنده ی خوش قلم میگردی؟
...ساحل رمان رو دنبال کن😍👇
https://eitaa.com/saheleroman
#رنج_مقدس
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
#رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_چهل و چهارم
پدر کنارم زمزمه ميکند:
- «کاش کوزه آب داشتند، پر می کرديم، دور حوض می چيديم.»
بغض راه اشکم را می گيرد.
پدر هم اين کتاب را خوانده است! ادامه می دهد:
- «پشت حرم اتاقی داشتيم ديوارش چسبيده به ديوار حرم. صبح به صبح ما در را برای مهمان ها باز می کرديم.»
کنار مادر راه می روم.
وقتی کنار ضريح می ايستی با آسودگی خاطر تک تک داشته هايت را مرور می کنی.
هر چه تحقير شده ام از جانب سهيل اين جا تبديل به طلا می شود.
ترس ها و شک هايم را، ترديدهايم را برای خانم می گويم، حس هايم را در اشک هايم خلاصه می کنم و يک جا روی ضريح می پاشم و می دانم که همين طور نمی ماند.
می فهمم که خواستن، مقدمه حرکت و تغييرست.
نمی توانم برای سهيل دعا نکنم.
اين مدت چند بار زنگ زده و مادر هم صحبتش شده است و نگذاشته علی عکس العملی نشان دهد؛
اما پدر تا
جای سرخی صورتم برود نگاهم نمی کرد.
- به هر حال سهيل شد تکه ای از خاطرات خوش کودکی و ناخوش جوانی ام.
اين را به علی می گويم وقتی توی شبستان منتظر نشسته ايم تا بقيه که رفته اند سوهان بخرند، بيايند.
بالاخره لب باز می کند:
- من با سهيل مخالف بودم.
- چرا؟
نگاه از پاهای زائران برنمی دارم.
می گويد:
- آدمی که دنبال دنيا می ره، اگه يه جايی دنياش به خطر بيفته، دنيا رو می چسبه حتی اگر مجبور بشه سيلی ناحق بزنه.
احساس می کنم درد دوباره در صورتم می پيچد. دستم را روی صورتم می گذارم. صدای سلام پدر نجاتم می دهد. می آيند و گرد می نشينيم.
پدر قوطی سوهان را باز می کند. ذوق می کنم و همين طور که برمی دارم می گويم:
- جای چايی خالی!
مسعود سوهان را می گذارد گوشه لپش و می گويد:
- آخ گفتی. مخصوصاً چايی به و سيب مامان... جوش.
مادر می گويد:
- پسره ناخلف، من کی به تو چايی جوشيده دادم.
- نه قربونت برم مادر من. اين برای اينکه قافيه و رديفش درست بشه بود، و الا جوش و حرصی رو که اين بچه هات به جز من به شما می دن
منظورم بود؛
يعنی با اين حرصی که از دست اين علی قُلدر، اين سعيد چشم سفيد، اين ليلی مجنون می خوری بازم خوب جوون موندی، و الا که بر لوح دلم جز الف قامت شما نيست.
فايده ندارد بايد يک کتک مفصل به اين مسعود زد.
سعيد می گويد:
- تو با من خوابگاه نمی آی که. تنها نمی شيم که. گرسنه ت نمی شه که.
مسعود می ماند و جمله ی:
- سعيد جان خودم نوکرتم!
و سعيدی که قرار است يک نوکر بسازد از اين مسعود تا هفتاد تا نوکر از پشتش دربيايد و پدری که مهربانانه جمع را نگاه می کند.... #رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
🍃
🌻
🌻┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌻🌻 @khatdost
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از خــطِدوسـٺ♡
#قانون_جذب 🍉
•⊱ - - - - - - - - - - - - - - - ⊰•
قطر دایره ی
جذب انسان=قطردایره نگاه او
به انسانهاست.
نگاهتو بزرگ کن!
💙⃟ ☁️¦⇢@khatdoost
خط دوست
#قانون_جذب 🍉 •⊱ - - - - - - - - - - - - - - - ⊰• قطر دایره ی جذب انسان=قطردایره نگاه او به انسانها
می خوای محبوب همه باشی؟
خب بدو بزن رو لینک🙊🍓 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1367081065C46c0019053
بدو تا پاک نشده😬
خط دوست
#قانون_جذب 🍉 •⊱ - - - - - - - - - - - - - - - ⊰• قطر دایره ی جذب انسان=قطردایره نگاه او به انسانها
مثل این چنل رو هیچ جایی پیدا نمی کنی😏😉
https://eitaa.com/joinchat/1367081065C46c0019053
باور نمی کنی😳!
خودت برو ببین.....👆👆👆👆
هدایت شده از دور بزن
19_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
12.81M
🦋 در وادی حقالناس من در بین انبوه
گناهانم گرفتار بودم.
#جلسه_نوزدهم
https://eitaa.com/joinchat/2637299714C3c968e2ee4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(علیه السلام)❤️
🍃دلم میخواست هر شب جمعه
🍃با امام زمان(عج) کربلا بودم
🎤حاج #ابراهیم_خشیج
#استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله💚
🌷 #شب_جمعه🌱
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
..
کجایے ای مسیحاۍ همه؟
تمام جھان نفس گیر شده بے تو ..(:
برگـرد !
به دلهای زنگزده مان🔥!
#مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج #جمعه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری❣
جانــآ تا به کی سهم من انتظار استــ؟❤️🚶🏽♂
#مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج #جمعه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موسیقی به زبان انگلیسی ترجمه فارسی🎵
در مورد آقا صاحب الزمان عج الله🌸
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost