eitaa logo
خط دوست
55 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
676 ویدیو
6 فایل
یک کانال خاص ☺️برا دخترای خاص😁 هنر، طنز، موسيقى🎶 مطالب علمی 🤩 رمان 📚 💢 مشاوران خوب👇 🔸مشاورخانواده @mpaknejad 🔸مشاورنوجوان و جوان 09191600459 🔸مشاور نوجوان @m_jahazi 🔸سوالات احکام ‏‪0912 452 5766 🔸شبهات اعتقادی @R_Jebreeilzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
جرم‌گیری سماور یا کتری ❇️سماور یا کتری خود را با مقدار مساوی آب و سرکه پر کنید، آن را به جوش آورده و به مدت 10 دقیقه بجوشانید بعد آن را خاموش کرده و بگذارید از شب تا صبح بماند. سپس آن را بشویید، آب بکشید و خشک کنید. مقداری جوش شیرین داخل آب سماور یا کتری ریخته و آن را بجوشانید تا جرم‌ها برطرف شوند. @khatdost
😔😢 گردان پشت میدون مین زمین گیر شد چند نفر رفتن معبر باز کنن،۱۵ساله بود. چند قدم که رفت،برگشت،گفتند ترسیده... پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها وگفت: تازه از گردان گرفتم،حیفه!بیت الماله!👌   و پا برهنه رفت... #الگو 💚 #یک_نمونه 🌸 @khatdost 🌸
❌ شبکه 7news در گزارش مفصلی اعلام کرده است که کارمندان و کارگران فروشگاه های بزرگ این کشور که با مردم برخورد روزانه دارند مجبور هستند از این کارت ها به سینه خود بزنند. اما چرا؟ ❌ به گزارش این شبکه خبری این کارمندان روزانه با انواع و برخوردهای تند از سوی مراجعه کنندگان روبرو می شوند و برای اینکه کمتر به آنها فحاشی شود از این کارت ها استفاده می کنند که روی آن نوشته شده: «من یک مادر هستم» یا «من یک پدر هستم» یا «من یک دختر هستم». این جملات باعث می شود کمی احساسات مراجعه کنندگان تحریک شده و کمتر توهین کنند. ❌ در پست های قبل با مستندات محلی نشان دادیم که در استرالیا قبل از آغاز به کار ساخت ساختمان های بلند، روش های جلوگیری از را به کارگران یاد می دهند😔 منبع: https://bit.ly/3kJ1AoB @kharej2025 @khatdost
زندگی مانند دوچرخه سواری است🚲 برای حفظ تعادل باید به حرکت ادامه دهی👣 “آلبرت انیشتین” 🌸 @khatdost 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 امتحان کله پاچه! 🔻چرا خدا بلا می‌فرسته؟ چرا آدما رو زجر میده!؟ @khatdost
بسیاری از خانم ها عادت دارند تخم مرغ ها را قبل از اینکه داخل یخچال بگذارند، بشویند. شستن تخم مرغ به دلیل نفوذ بیشتر میکروبها به داخل آن کار درستی نیست 👉 💢 @khatdost 💢 👈
-تـو، هـم خیلی شانس داری، هـم استعداد داری. هـر چـی بخوای می آری. منم که برای سال دیگه باید جون بکنم. - غصـه نخـور، هـر وقـت بگـی بـرات زمـان می ذارم و کمکت می دم. باید بیای همونجایی که من میرم. ذوقش به خنده ام می اندازد. سیروس می آید و با اجازهای تعارفی می گوید و وقتی سر تکان می دهم، صندلی را عقب می کشد و کنارمان می نشیند. نگاهی طولانی به صورت میترا می کند و می گوید: - پسـر ایـن زیبـای خفتـه رو همه جـا دنبـال خودت نبـر. باید توی قاب طلا، از دور بگذاریش تماشا! خوشم نمی آید اما لبخند می زنم. میترا اما خوشش می آید و برای سیروس ناز می کند. از بچه گی اش است و چیزی نمی گویم... چند دقیقه ای که کنارمان می نشیند فقط زبان می ریزد و میترا همراهی می کند. نه اینکه ناراحت شوم... نه... بالاخره هرکس برای خودش دارد زندگی می کند، آزاد است و من از تعصب های خرکی بیزارم... زیاد نمی مانیم و از کافه بیرون می زنیم تا میترا را برسانم. شب دوسه ساعتی که می خوانم جواد پیام می دهد: - امروز حالت بهتره یا هنوز پاچه می گیری؟ - سگ خودتی! - پـس معلومـه روز شـیکی داشـتی، فـردا اومـدی کتابخونـه جزوه های اقای حفیظی رو بیار کپی کنم. - شـبم هـم شـیک اسـت، خیالـت راحـت. خوشـی های نقـد را دیوانه باشم دودستی نچسبم به خاطر خوشی نسیه ای که شاید نباشد. - نقد و نسیه نوش جونت. فقط هار نباش! - نسـیه رو هـم خـودم مدیریـت می کنـم حالشـو می بـرم، نیـاز بـه کس و چیزی ندارم. جواد جوابی نمی دهد؛ اما دلم می خواهد کمی سربه سر مهدوی بگذارم. اسمش را گذاشته ام «فنا» بس که حرف هایش یک جوری است. کنارش حس می کنی همه چیزت بر باد فنا است. تمام تصورات و خیال ها و آرزوها و لذت هایت. می نویسم: «همین جوادی که برایش گفتی و گفتی. وقتی تو کنارش نیستی تمام داده هایت را بر فنا می دهد. دوباره خودش است... خود درست و حسابی اش که همه چیز را طبق حالش کیف می کند. از تو و ندیده هایت، هیچ هم یاد نمی کند.» @khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🍃🌼° " تا حالا شده مثل حالے کہ الان برای محرم و اربعین داری رو برای امام زمانت داشتے؟؟ تا حالا شده همین قدر عمیق مضطر بشے برای ظهور آقا؟! اشڪ بریزی و مدام تو فکر امام زمان باشے؟؟ بہ این حس میگن تشنگے کہ یعنے دیگہ تمومہ فقط شما باید بیای دیگہ کارے از دستم بر نمیادآقا اگہ ۴ نفر همینطوری تشنہ ی حضور و ظہور آقا بودن ، الان کلے ظهور نزدیک تر شده بود :) دیگہ باید چجوری بهمون بفهمونن کہ صاحبمون نیست...“ 💔 @khatdost
- ِبـه تـو ربطـی نـداره، مگـه خـودت درگیـر نگین بـودی و اخلاقت سگی بود من دخالت کردم؟ - جوش نیار شیرت خشک میشه. منم حرفم همینه. این همه برای نگین خودم رو جر دادم الآن با سیروسه! - چه ربطی به میترا داره؟ - تو تا آخرش با میترا می مونی؟ یا مثل بقیه... - انقدر نفهمیدی که میترا برام فرق داره؟ - برای اونم، تو فرق داری؟ سرد شده است که دهان را جمع حرفش برایم مثل چای تلخ می کند. حرف جواد تمام دل و روده ام را درهم می کشد. - هستی؟ می فهمی چی میگم؟ - از حرصت داری این رو می پرسی؟ - نه! چه حرصی؟ اصلا چه ربطی به من داره؟ - خیلی خب حالا. منظورت؟ - میگـم. بـرای مـن، نگین خاص بود. بـرای نگین مهران خاص بـود. بـرای مهـران هـم سـعیده، بـرای سـعیده سـیروس... اصـل نتونستم زنجیر رو قطع کنم، یا به هم وصل کنم. موازی می رفت جلو بدمصب... نمی نویسم. هیچی نمی توانم بنویسم. سکوتم را که می بیند، می نویسد: - حـالا هـم بـه هم نریز، عصبی هم نشـو. فقـط ببین تو برای میترا هستی یـا نـه؟ می تونـه چند سال صبـر کنـه تـا تکلیـف درس و کارت روشن بشه، ول نکنید همدیگه رو... - میشه خفه شی! شکلک دهان بسته میفرستد، دهان جواد را بستم. دهان اژدهای ذهنم باز می شود. آتش می ریزد روی زندگی ام. تنهایی نمی توانم این سوزش را تحمل کنم: - جواد هستی؟ - اوهوم! - نظرت؟ بنال ببینم چی میگی؟ - نمی دونـم، فقـط بـه ایـن نتیجـه رسـیدم کـه نـه مـن بـه نگیـن رسـیدم، نـه نگیـن بـه مهـران و نـه بقیـه هـم... فقـط گنـد زدیـم بـه همه ی خوشـیمون و رفـت. نـه می تونـم به نگیـن فکر نکنـم، نـه می تونـم داشـته باشـمش. پـدرم ده بـار دراومـده... بـه غلـط کردن افتادم. - آخرش رو بگو! - آخرش هیچی، ده سـال دیگه که بخوام دسـت یکی رو بگیرم بیـارم بدبختـم کنـه، نـه نگیـن از ذهنم مـیره، نـه بی اعتمادی به ایـن یکـی میذاره آب خـوش از گلوم پایین بفرسـتم. میدونـم نمی تونـم لارج باشـم؛ مگـر اینکـه مثـل دهکـده ی حیوانـات بـا همـه ی بی ناموس هـا سـر کنـم و ناموسم رو هم بـرای همه بـه اشتراک بذارم... @khatdost