🌷شهید مهدی باکری🌷
شهردار که بود
به کارگزینی گفته بود
از حقوقش بگذارد روی پول کارگرهای دفتر...
بی سر و صدا
طوری که خودشان نفهمند.
#شهید_باکری
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_شصت_و_ششم
فقط با لبخند سر تکان میدهد. جواد چایی را تعارف میکند و مهدوی برمیدارد و میگوید:
- این جام شوکران پیش از محاکمه است دیگه!
و میخندد، میپرسم:
- خب!
- خـب دیگـه، جوونـه و شـهوتش دیگـه، ایـن یـه طـرف قضیـه اسـت،
یـه طـرف هـم کـه بالاخـره آدم دوسـت داره بـا یـه جنـس مخالـف خـودش مـچ بشـه تـا روحـی هـم آروم بشـه دیگـه،
دیگـه دیگه...
همه با هم یک هوووی بلند میکشند و صدایشان سکوت شب را میشکند و مهدوی لبخند زنان چایش را سر میکشد.
نمیدانم بین قهقهه ها صدای وحید به گوش مهدوی میرسد:
- پینوکیو آدم شد، شماها آدم نمیشید...
- اصلا پینوکیو به عشق دخترا آدم شد، جان خودم آقا!
امشب کمتر با بچه ها همراهی میکنم میخواهم سؤالی بپرسم که جواد پیش دستی میکند.
- با این تفاصیل چطور میگید دوست نداشتید؟
- با این تفاصیل نمیتونم دروغ بگم که...
میگویم:
- چرا؟
- چی چرا؟ خودت چرا؟ چرا دوست دخترای مختلف دارید؟
تند شده ام. خودم هم میدانم. لحنم دوستانه نیست. و شاید کمی غیر محترمانه. اما میگویم:
- خودت گفتی نیاز داریم دیگه...
- چی؟ لذت شهوتش یا لذت روحی و محبتیاش؟
یک لحظه دلم نمیخواهد جواب بدهم هیچکس دلش نمیخواهد جواب بدهد جز اینکه مسخره بازی کنیم:
- گزینه ی اول...
وحید میپرسد:
- فقط یه گزینه ایه آقا؟
مهدوی لبخند میزند و سعید به شیطنت میگوید:
- ِا شمام فهمیدید، ضایعیم ها!
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌❌ فوق العاده تکان دهنده❌❌
❌ اینجا #استرالیا است. کشوری که برای ما رنگ می کنند و قرار است مردمی قانونمدار و نایس داشته باشد.
❌❌❌ اپیدمی فحاشی❌❌❌
❌کارمندان، پزشکان، پرستاران و کارگران همگی و همگی در معرض فحاشی و توهین مشتری ها و مردم هستند. بماند که خود مردم هم رحمی به هم ندارند😓😓
❌گزارشی مستند و دقیق از آنچه نمی خواهند بدانی......
❌چندی پیش یک پزشک سوئدی به دوستان ما گفته بود که احترامی که مردم ایران برای پزشکان قائل هستند ابدا در #سوئد نمی بینید و به راحتی با ما در می افتند، فقط به خاطر اینکه فلان داروی مورد علاقه شان را نسخه نکردیم یا....
#جامعه_خشن #حاکمیت_سکولار #جامعه #جامعه_سکولار #اخلاق_سکولار #آرزوهای_بر_باد_رفته #خارج_بدون_فیلتر
#پشت_پرده
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_شصت_و_هفتم
جواد سنگی پرت میکند وسط آتش و آرام لب میزند:
- درسـتش رو بگـم، هیجانـش. لامصب هم فکـر و خیالش، هم ارتباطـی کـه میگیـری، یـه حـال خاصـی داره کـه نمیشـه ازش گذشت.
وحید با شکلکی که درمیآورد میگوید:
- ًحـس عجیبیـه آقـا! مخصوصـا یواشـکی....
_ بدیش چقدره؟
تمام لحظات این روزهایم مقابل چشمانم می آید. جواد آرام میگوید:
- افتضاحه، برای ما پسـرا افتضاحه، برای دخترای بدبخت که بدتره، نابود میشن!
مهدو ی میزند پشت کمرم و میگوید:
- نامردی نیسـت که به همین راحتی بگیم دختره نابود شـد. یا دختره بزنه تمام غرور و مردی یکی رو له کنه.
حرفش خرابم میکند. نگاه میکنم در چشمان مهدوی که سر برمیگرداند و رو میگیرد از من، وحید میگوید:
- شـما کلا بـا هـر چـی خوشـیه مخالفـی دیگـه، دوسـت دختر هم که نه.
- نـه بـه مـن ربـط نداره که بخوام جلوی خوشـی و ناخوشـی شـما رو بگیـرم ولـی بـرام عجیبـه، چطـور عقلتـون اجـازه مـیده کـه اصـل رو ول کنیـد گیـر بدیـد به جزئیات.
محبت ریشـه ای کجا، محبت هـای کوچه بـازاری کجـا! غرب هم به این نتیجه رسـیده که شهوت اصل نیست.
- تقصیر خداست به خدا، داده و میگه نخور!
جواد تند سر بلند میکند و میگوید:
- وحید حرف مفت نزن!
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
نور💡حلال
خیلی به بیت المال حساس بود . گاهی در پایگاه درس میخواند؛ هنگامی که میخواست درس بخواند از پایگاه خارج می شد و در راهرو می نشست.
چراغ های راهرو در شب روشن بود ,اونجا می نشست و درس میخواند .
وقتی به ایشون میگفتیم:چرا اینجا درس میخونی؟🤔
می گفت:«من این درس رو برای خودم میخونم، درست نیست از نوری که هزینه ی اون از طریق بیت المال پرداخت میشه ،استفاده کنم. »
#الگو #یک_نمونه
#شهید_ذوالفقاری
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost