eitaa logo
خاطرات آمرین
180 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته بودم خرید. خانم فروشنده یه بلوز حریر ساده پوشیده بود که بدن نما بود! بهش تذکر دادم! اولش خیلی بهش برخورد😢 ولی دیدم نمیشه ازش گذشت هم همکار مرد داشت هم مشتری مرد😭😭 بهش گفتم اخه شما خوشگلی نیاز نیست انقدر خودتو سبک کنی😒 یک کارت حجاب هم بهش دادم و گفتم اینم آیه حجاب بخون💌💌 رفتم تو پرو ببینم لباس همراهم چطوره☺️ وقتی برگشتم دیدم چادر مشکی عربیشو روی بلوزش که حریر بود پوشیده😃😃😃 منم لبخند زدم و خداروشکر کردم😇 سریع گفت امروز هول هولی اومدم سرکار توجهی به لباسم نکردم🤓 منم گفتم آره میدونم معلوم محجبه هستید انشالله همیشه توجه کنید😘 همراهم از پرو اومد بیرون تقریبا مخالف امربه معروف !! با تعجب گفت جدی قبول کرد؟؟🤔 منم یه لبخند رضایت زدم و گفتم شیطون بیخودی ادم میترسونه👹👹 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
تو خیابون در حال حرکت بودم که خانمی چادری رو دیدم کاملا پوشیده اما با"شلوار کوتاه" "بدون جوراب" ... رفتم کنارش و گفتم خیلی پاتون پیداست 😢 گناهش زیاده... از شما که چادری هستید بعیده🤔😒 هیچی نگفت و از کنار هم رد شدیم👣 ولی احساس سبکی داشتم چون وظیفمو انجام داده بودم☺️😋😋 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
یه شب تو خیابون دوتا دختر دیدم با ظاهری بسیار زننده و نامناسب که شلوار یکیشون زیادی کوتاه بود😐 خلخال هم به پاش بسته بود😢 خودمو بهشون رسوندم🚶 تا مسیر خلوت شد رفتم کنارش و سلام کردم✋ با تعجب برگشت و گفت سلام😳🤔 داشت فکر میکرد من میتونم باهاش چکار داشته باشم🤔 کامل ایستاد! منم ایستادم ! گفتم خانم شلوارتون خیلی کوتاه اصلا مناسب خیابون نیست❌❌ رسما قرمز شد از عصبانیت😡 منم سریع گفتم بخاطر خودتون گفتم هریک نگاه نامحرم برای شما گناه مینویسن🙄🙄 دوستش سکوت کرده بود🤐 (شل حجاب بود ولی نه مثل ایشون وقتی از روبه رو نگاش میکردم میگفتم واویلا اگه پلیس راهنمایی رانندگی بودم و قرار بود برگه جریمه بنویسم بیش از ده خطا در حجابش بود🚨🚨) صداش شروع کرد به لرزیدن و با عصبانیت داد زد و گفت: به خودم مربوطه به تو چه!!!😳 دیدم اگه رد بشم پرو میشه دیگه! اونوقت بچهای دیگه هم بهش تذکر بدن روش زیاد میشه و جواب همه رو میده! بعد میشینه برای دوستاش تعریف هم میکنه و...😣😣 منم محکم گفتم: ۱. اولا بخاطر خودت گفتم ۲.ثانیا وقتی میای بیرون به همه مربوطه! اگر دوست نداری کسی بهت تذکر بده درست بیا بیرون!😕 دوستش از حالت سکوت خارج شد و گفت: گفت که به خودش مربوطه بفرمایید!! منم گفتم: اگه به خودش مربوطه پس شما چرا دخالت میکنی؟؟😎 رسما سکوت اختیار کرد!!😉 بعد خیلی مودبانه خداحافظی کردم و گفتم دیگه اینطوری بیرون نیاید!❌❌ یکم جلوتر پشت ویترین یه مغازه ایستادم! ناخودآگاه دیدم تا دارن میرسن به من پیچوندن و رفتن توی یک مغازه 😂 _هم خوشحال شدم که حداقل دیگه جوابی نداشت _هم اینکه مجبور شد بخاطر روبه رو نشدن با من حداقل بره تو مغازه داشتم انیمیشن این اتفاق تو ذهنم میساختم🎥 فرض کنید همچین آدمی وقتی میاد بیرون، اگر حداقل ده تا تذکر بگیره❌❌ مجبوره مدام مسیر عوض کنه👣👣 پس دوحالت داره: _ یا دیگه خیابون نمیاد! _ یا درست میاد! ! ! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
نهی از منکر مجازی!😊 اگر براتون سخته تو فضای حقیقی امر به معروف انجام بدید از فضای مجازی شروع کنید! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
"انگشتر" باز هم انگشترش را بخشیده بود. ازش پرسید: این یکی رو به کی دادی؟؟ گفت: انگشتر طلا دستش بود، نمیدونست حرامه. از دستش درآوردم، انگشتر خودم را دستش کردم. شما هم به آمرین بپیوندید🔻🔻 @khaterate_aamerin
"عواقب ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر" در وصایای حضرت علی(ع) به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پس از ضربت خوردن و در ساعات پایانی عمر شریفشان میخوانیم: لاتَتْرُكوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكرِ، فَيُوَلّي عَلَيكمْ شِرارُکُم [اَشْرارُكمْ]، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُسْتَجابُ لَكمْ. امر به معروف و نهي از منكر را ترک نکنید، كه اشرارتان بر شـما مسـلّط می شوند، پس در آن هنگام دعـا می کنيد و مستجاب نمی شود. [نهج البلاغه، نامه ۴۷] شما هم به آمرین بپیوندید🔻🔻 @khaterate_aamerin
" وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان...😔" عوارضی تهران یه دختر شانزده یا هفده ساله ای رو دیدم که مثل پسرها لباس پوشیده بود!! بلوز وشلوار!!! رفتم پیشش🚶🚶 بعد از سلام واحوال پرسی با لبخند بهش گفتم: دختری یا پسر ؟؟🤔🤔 - خندید و جواب نداد😕 - گفتم: عزیزم این مدل لباس پوشیدن شما برای خونه است، نه بیرون!! برای بیرونت یه لباس مناسب بپوش😊 - گفت: چشم؛ شالم دست مامانمه!! - گفتم: خدا خیرت بده پس زود ازش بگیر و بپوش! بعد سریع آمدم طرف ماشین که سوار بشم! دیدم 👀 از پشت سر یکی صدام میزنه📢📢 برگشتم! دیدم یه آقای درشت هیکل با یه خانم به سرعت دارن میان به طرف من!!😳😱 آقاهه گفت: خانم کارت شناسایی داری؟ - گفتم: کارتون رو بفرمائید ؟!! - گفت: برای چی به دختر من تذکر دادی؟؟ دختر من بچه است!!😳😳 - گفتم: اولا که برای امر به معروف احتیاجی به کارت نیست؛ امر به معروف به همه واجبه! حتی به شما!! یعنی اگه من هم مشکلی داشته باشم وظیفه شرعی شماست که به من تذکر بدی!! ثانیا دختر شما چند سالشه؟؟🤔 - جواب نداد!😕 - گفتم: حتما از پانزده سال بیشتره!!🙄 دست خانومه رو گرفت و گفت برررررررریم بابا!!!!😳😐 گذشت تا اینکه دوباره توی اتوبان از کنار ماشینشون رد شدیم!!🚙🚙 دیدم👀 دختره با همان وضع نشسته عقب!!🙄 منم شماره ماشین رو با مشخصاتش دادم به پلیس!😊😊 شما هم به آمرین بپیوندید🔻🔻 @khaterate_aamerin
" وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان...😔" رُوِیَ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله: أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ، فَقَالَ: وَيْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ. فَقِيلَ: يَا رَسُولَ الله! مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ؟ فَقَالَ: لَا! مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ؛ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا، فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاء. از رسول اكرم صلی الله علیه وآله روایت شده است: حضرت به بعضى از كودكان نظر كرده و فرمودند: واى بر فرزندان آخر الزمان از پدرانشان! سؤال شد: يا رسول الله! از پدران مشرك آن ها؟ حضرت فرمودند: نه، از پدران مومنشان!!! كه چيزى از فرائض دينى را به آن ها ياد نمي دهند و اگر فرزندان، هم پى فراگيرى بروند، آن ها را منع مي كنند و تنها از اين خشنودند كه آنها درآمد مالى داشته باشند هر چند ناچيز باشد!! سپس فرمودند: من از اين پدران بيزارم و آنان نيز از من بيزارند! [جامع الأخبار، ص: 106] شما هم به آمرین بپیوندید🔻🔻 @khaterate_aamerin
"از چشم چرانی تا شهادت" يکي از رفقاي ابراهيم گرفتار چشم چراني بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقي ميگشــت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند. درآن شرايط کمتر کسي آن شخص را تحويل ميگرفت. اما ابراهيم خيلي با او گرم گرفته بود! حتي او را با خودش به زورخانه مي آورد و جلوي ديگران خيلي به او احترام ميگذاشت. مدتي بعــد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتــدا او را غيرتي کرد و گفت: اگر کسي به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذيت کند چه مي کني؟ آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو درميارم. ابراهيم خيلي باآرامش گفت: خُب پسر، تو که براي ناموس خودت اينقدر غيرت داري، چرا همان کار اشتباه را انجام ميدي؟! بعد ادامه داد: ببين اگر هرکســي به دنبال ناموس ديگري باشد جامعه از هم ميپاشد و سنگ روي سنگ بند نميشود. بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. حديث پيامبر اکرم(ص) را گفت كه فرمودند: «چشمان خود را از نامحرم ببنديد تا عجايب را ببينيد. » بعد هم دلايل ديگر آورد. آن پســر هم تأييد ميکــرد. بعدگفت: تصميم خودت را بگير، اگه ميخواهي با ما رفيق باشي بايد اين كارها را ترك كني . برخورد خوب و دلايلي که ابراهيم آورد باعث تغيير کلي در رفتارش شد. او به يکي از بچه هاي خوب محل تبديل شــد. همه خلاف كاريهاي گذشته را كنار گذاشت .اين پسر نمونه اي از افرادي بودکه ابراهيم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردنهاي به موقع، آنها را متحول کرده بود. نام اين پسر هم اكنون بر روي يكي از كوچه هاي محله ما نقش بسته است! دو نکته از داستان: ✅نکته اول: یکی از عوامل مهمی که در امر به معروف نقش بسزایی داره احترام به طرف مقابل و برخورد صحیح هست. باید عزت نفس افراد حفظ بشه و مثل مجرم با افراد برخورد نشه. ان شاالله در همه ی تذکرها و دعوت به خوبی ها این دو مورد رو مدنظر داشته باشیم.😊 ✅ نکته دوم: از احادیثی که گذاشته میشه، مثل حدیث همین داستان، می تونید در دعوت به خوبی ها استفاده کنید. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
ذکر یا تذکر؟! سوار اتوبوس واحد شدم. مسیر حدود40 دقیقه طول میکشید و تقریبا بیست ایستگاه بود!🚌 تسبیحمو آوردم که ذکر بگم، اما دیدم واویلا از بی حجابی!!!😢 دیدم موقعیت خوبیه که تذکر بدم!😍 آخه اکثر افراد یک ایستگاه یا فوقش دو ایستگاه بعد پیاده میشدن و درگیری هم پیش نمیومد😎 البته خاطره ی بدی از تذکر دفعه قبل تو اتوبوس داشتم! دختری که بعد تذکر پیاده شد؛ صبر کرد من و همسرمم پیاده شدیم، کلی داد و بیداد راه انداخت و کارت هدیه پس داد و...😱 ولی لعنت به شیطون فرستادم و شروع کردم!😊 اکثرا موقع پیاده شدن بهشون تذکر میدادم؛ اونا هم عجله داشتن! یا تشکر میکردن☺️ یا سکوت😐 یا یه دستی به روسریشون میزدن! یه خانم مسنی گفت: تذکر فایده نداره!😒😢 همون موقع یکی از دخترایی که بهش تذکر داده بودم، موهاشو کامل پوشوند! 😍 شاهدی بود که از غیب رسید و نشون داد تذکر اثر داره!😉😊 📝یادآوری: یادمون باشه تذکر بی فایده نیست؛ حتی اگر در لحظه، شما تغییری در فرد مقابل نبینید! گاهی تذکر یه تلنگره و فرد رو به فکر فرومیبره! گاهی فقط طعم گناه رو برای فرد تلخ میکنه! گاهی.... از تذکر بجا و دلسوزانه دریغ نکنیم!💐 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
"محبت و رفاقت وسیله ی هدایت😊" منزل ما نزديك خانه آقا ابراهيم بود. آن زمان من شــانزده ســال داشتم. هر روز بــا بچه ها داخــل کوچه واليبال بازي ميکرديم. بعد هم روي پشــت بام مشغول کفتر بازي بودم! آن زمان حدود 170 كبوتر داشــتم!! موقع اذان که ميشــد برادرم به مسجد ميرفت. اما من اهل مسجد نبودم. عصر بود و مشغول واليبال بوديم. ابراهيم جلوي درب منزلشان ايستاده بود و با عصاي زير بغل بازي ما را نگاه ميکرد. در حين بازي توپ به ســمت آقا ابراهيم رفت. من رفتم که توپ را بياورم. ابراهيم توپ را در دستش گرفت. بعد توپ را روي انگشت شصت به زيبائي چرخاند وگفت: بفرمائيد آقا جواد! از اينکه اســم مرا ميدانست خيلي تعجب کردم!! تا آخر بازي نيم نگاهي به آقا ابراهيم داشتم. همه اش در اين فکر بودم که اسم مرا از کجا ميداند! چند روز بعد دوباره مشغول بازي بوديم.آقا ابراهيم جلوآمد و گفت: رفقا، ما رو بازي ميديد؟ گفتيم: اختيار داريد، مگه واليبال هم بازي ميکنيد!؟ گفت: خب اگه بلد نباشــيم از شــما ياد ميگيريم! عصا راكنار گذاشــت، درحالي كه لنگ لنگان راه ميرفت شروع به بازي کرد. تا آن زمان نديده بودم کسي اينقدر قشنگ بازي کند!! مجروح بود. مجبور بود يكجا بايستد. اما خيلي خوب ضربه ميزد. خيلي خوب هم توپها را جمع ميکرد. شــب به برادرم گفتم: اين آقا ابراهيم رو ميشناســي؟ عجب واليبالي بازي میکنه! برادرم خنديد و گفت: هنوز او را نشناختي! ابراهيم قهرمان واليبال دبيرستانها بوده. تازه قهرمان کشتي هم بوده! با تعجب گفتم: جدي ميگي؟! پس چرا هيچي نگفت! برادرم جواب داد: نميدونم، فقط بدون که آدم خيلي بزرگيه! چند روز بعد دوباره مشــغول بــازي بوديم.آقا ابراهيم آمــد. هر دو طرف دوست داشتند با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازي شديم. چقدر زيبا بازي ميکرد. آخر بازي بود. از مسجد صداي اذان ظهر آمد. ابراهيم توپ را نگه داشت و بعد گفت: بچه ها مي آييد برويم مسجد؟! گفتيم: باشه، بعد با هم رفتيم نماز جماعت. چند روزي گذشت و حسابي دلداده آقا ابراهيم شديم. به خاطر او ميرفتيم مسجد. يکبار هم ناهار ما را دعوت کرد و كلي با هم صحبت كرديم. بعد از آن هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. اگر يك روز او را نميديدم دلم برايش تنگ ميشد و واقعا ناراحت ميشدم. یک بار با هم رفتيم ورزش باســتاني. خلاصه حسابي عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. او با روش محبت و دوستي ما را به سمت نماز و مسجد كشاند. اواخر مجروحيت ابراهيم بود. ميخواســت برگردد جبهه، يک شب توي كوچه نشســته بوديم، براي من از بچه هاي ســيزده، چهارده ساله در عمليات فتح المبين ميگفت. همينطور صحبت ميكرد تا اينکه با يک جمله حرفش را زد: آنها با اينکه ســن و هيکلشــان از تو کوچکتر بود ولي با توکل به خدا چه حماســه هائي آفريدند. تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمانه که کفترهات چه ميکنند!! فرداي آن روز همه كبوترها را رد کردم. بعد هم عازم جبهه شدم. از آن ماجرا ســالها گذشــت. حال که کارشناس مســائل آموزشي هستم میفهمم که ابراهيم چقدر دقيق و صحيح کار تربيتي خودش را انجام ميداد. او چــه زيبا امر به معروف و نهي از منكرميکــرد. ابراهيم آنقدر زيبا عمل ميکرد کــه الگوئي براي مدعيان امر تربيت بــود. آن هم در زماني كه هيچ حرفي از روشهاي تربيتي نبود. ✅✅ نکته: خیلی از نوجوان ها و جوان های امروزی به ورزش علاقه دارن و در باشگاه های مختلف مشغول ورزش هستند. متاسفانه حضور قشر مذهبی در مکان های ورزشی کمرنگه. چه خوبه که با حضور در این مکان ها و رفاقت با نوجوان ها و جوان ها در هدایت و تربیت آن ها موثر باشیم. 🔴این خاطره نکات ظریف زیادی داره. لطفا چند بار با دقت بخونید.😊 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
کله پاچه با طعم تذکر! یه روز صبح رفته بودیم طباخی!😋 دیدیم دوتا خانواده مانتویی که تاحدودی مراعات کردند آمدند و نشستند. بعدش یک خانواده آمدند که مادر و مادر بزرگ روسری داشتند و آرایش کرده بودند!! اما دختر بزرگ که حدود ۱۷ سال داشت بدون روسری و شال بود! ماهم در حال خروج بودیم.🚶🚶 چند دقیقه از بیرون مغازه نگاهش کردم‌ بعد اشاره کردم روسریت رو سرت کن.❌❌ دختر چیزی نگفت و سر نکرد اما مادرش از داخل مغازه باهام دعوا می کرد.😐😐 باز گفتم روسریت را سر کن، به مادرش هم گفتم به دخترت بگو روسریش را سر کنه!! بلند شد با پررویی اومد بیرون! - گفت: به توچه!!😳😳 چی میگی؟!! دوست نداریم!! مگه من به چادرت کار دارم 😤 - گفتم: اینجا محیط عمومیه و باید رعایت کنید! - گفت: غلط کردی!!! به حجاب دختر خودت کار داشته باش نه ما! - گفتم: زنگ میزنم مامور بیاد!🚨 - گفت: بزن ببینم! ما همین جا هستیم! هیچ غلطی نمی تونی بکنی!!🙄🙁 منم جلوی خودش زنگ زدم ۱۱۰ اون هم رفت داخل! از مغازه دور شدیم که فکر کنند رفتیم تا بقیه هم لج نکنند روسری بیندازند! الحمدلله سر غذا خوردنشون پلیس رفت داخل و تذکر داد و دختره روسریش را سر کرد!!😍😍 ✅✅ نکات مهم خاطره: -از موارد کشف حجاب ساده نگذرید و حتما تذکر بدید!! - هیچ وقت داخل مغازه یا رستوران در حالیکه نشستید تذکر ندید چون جو علیه ما میشه و بقیه هم لج می کنند!! که خدا روشکر برای من هم این اتفاق نیفتاد . - عصبانی نشید! ترفند آنها عصبانی کردن ماست که یا فیلم بگیرند یا جلوی مردم مارا عصبی جلوه بدن!! - زنگ بزنید ۱۱۰ ! کد پلیس پاسخگوتون رو هم بردارید که بتونید پیگیری کنید و اگر گزارش نداده باشه توبیخ میشه! - بعد از چند دقیقه اگر پلیس نیومد زنگ بزنید و بگید با فلان کد صحبت کردم مامور نیومد!! سریع گزارش میشه و می فرستند. خودتون الکی با مردم درگیر نشید! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin