eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸دوازدهم فروردین ماه سال 1334 در شهرضای اصفهان، در خانواده ای مذهبی و در خانه ای کوچک، فرزندی به دنیا آمد که نام گرفت و در همان شهر بزرگ شد و تربیت یافت😊. او پسری بود که پدر و مادرش به واسطه رخدادی شگفت، تولد او را مرهون کرامتی بزرگ از امام حسین علیه السلام می دانستند🌱. ، سومین فرزند خانواده و همان ، فرمانده لشکر 27 محمدرسول اللّه صلی الله علیه و آله بود.😌✌️ روحیه کمک به دیگران و هم چنین رعایت حقوق مردم،از همان دوران کودکی در وجود موج می زد.وقتی به همراه برادرش برای کار به مزرعه شان🌾 می رفتند،اگر کسی پا روی محصولات مزرعه های همسایه می گذاشت،او بسیار ناراحت می شد🙁،یا این که،در پایان هر سال تحصیلی، کتاب هایش را جلد و مرتب می کرد و آن ها را به دانش آموزان بی بضاعت هدیه می داد👌. ، این ویژگی را از پدری زحمتکش و پرکار آموخته بود که با وجود فقر و تنگ دستی،در مقابل سختی ها،ایستادگی می کرد تا بچه هایش رنجِ طاقت فرسای فقر را در زندگی احساس نکنند🙂.مادر شهیدهمّت نیز زن بسیار مؤمنی بود و می کوشید بچه ها را ازهمان اوایل کودکی،با نماز و مسایل دیگر مذهبی آشنا سازد. در پرتو تربیت چنین پدر و مادر دل سوزی،از همان‌ پنج،شش‌ سالگی،نمازهایش را مرتب می خواند و بسیاری از سوره های کوچک قرآن را حفظ کرده بود.❤️ ... @kheiybar
تحصیلات و ‌دوران‌سربازی 🌸 ،در سال 1352 دیپلم گرفت و همان سال در امتحانات ورودی تربیت معلم قبول شد و برای ادامه تحصیل،از شهرضا به اصفهان رفت. تحصیل در دانشسرا، فرصت بسیار خوبی برای مطالعه📚 و بالا بردن تجربیات علمی و فکری گوناگون وی بود. این امر، به اضافه اقامت در اصفهان و آشنایی با دانشجویانی که از شهرهای مختلف برای تحصیل به آن جا آمده بودند، در بلوغ فکری و روحی تأثیری به سزا داشت👌. او در سال 1354، تحصیلاتش را به پایان رساند و به خدمت نظام رفت.✅ ، بعد از سپری کردن دوران تحصیل، به خدمت سربازی رفت و با چند نفر از دوستانش، در آشپزخانه پادگان مشغول به کار شد🍃. وقتی ماه رمضان فرارسید، او تصمیم گرفت تا به کمک دوستانش، برای سربازهای پادگان، سحری تهیه کنند. وقتی تیمسار ناجی ـ که از مزدوران رژیم و فرمانده پادگان بود از جریان باخبر شد، را به سلّول انفرادی فرستاد و همه سربازان را مجبور به شکستن روزه کرد.🙁 پس از آزاد شدن از سلّول انفرادی، تصمیم گرفت تا درس خوبی به فرمانده دین ستیز پادگان بدهد.🙊وقتی دوستانش با او مخالفت کردند،شهیدهمّت گفت: «شما از خدا می ترسید یا از ناجی؟😒. او به کمک دوستانش، کف آشپزخانه را با کف صابون و روغن لیز کردند.زمانی که ناجی برای بازرسی وارد آشپزخانه شد،به شدت بر زمین افتاد و نتوانست از جایش بلند شود و به بیمارستان منتقل شد و تا پایان ماه رمضان،درآن جا بستری بود و سربازها توانستند تا آخر ماه رمضان،با خیال آسوده روزه بگیرند.😇🌹 ... @kheiybar
فعالیتها و مبارزات دوران ستم شاهی اوّلین راهپیمایی با آغاز فعالیت های سیاسی و انقلابی مردم شهرهای مختلف کشور بر ضد شاه، زمانی که از راهپیمایی های مردمی باخبر شد👌، تصمیم گرفت که به کمک دوستانش، در شهرضای اصفهان راهپیماهایی بر ضد نظام بر پا کنند. او به دلیل عشق و علاقه به امام خمینی رحمه الله و اسلام و با وجود حکومت نظامی، توانست اولین راهپیمایی مردمی شهر را به راه اندازد😊. پس از مدتی، تصمیم گرفت تا مجسمه شاه را که در میدان بزرگ شهر قرار داشت، پایین بکشد☝️. بنابراین، به کمک دوستانش در ماه محرم 1356، زمانی که مردم شهر در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی به طرف میدان می آمدند، با کمک چند تن از دوستانش، مجسمه را پایین کشیدند🍃 و مردم در حالی که تکه های مجسمه را در دست داشتند، شعار «مرگ بر شاه» سر می دادند.😌✌️ ... @kheiybar
هدف اصلی روشنگری و خدمت به مردم در سال 1358، وقتی که سپاه پاسداران با فرمان امام رحمه الله تشکیل شد، از طرف آموزش و پرورش، مأمور خدمت در سپاه کردستان گردید✌️ تا فعالیت های فرهنگی خود را در این منطقه محروم ادامه دهد. زمانی که وارد پاوه شد، درگیری بین رزمندگان اسلام و نیروهای ضد انقلاب به شدت جریان داشت🍃. شهید کاظمی، فرمانده سپاه پاوه، او را موظّف کرد تا مشکلات فرهنگی، عمرانی و بهداشتی منطقه را سامان دهد. همه تلاش همّت، ایجاد وحدت بین مردم بومی منطقه بود🌸. او همواره خودش را در مرکز تمام وقایع و حوادثی که اتفاق می افتاد، قرار می داد. در مورد مسائل مختلف، با دیدی باز تصمیم می گرفت و نیروهایش را به خوبی هدایت می کرد😇. ، هر روز چند ساعتی را در دبیرستان های پاوه به تدریس می پرداخت و به دانش آموزان، آموزش نظامی و اسلحه شناسی می داد.☝️ گاهی هم اسلحه برمی داشت و همراه با همرزمانش، برای پاک سازی روستاها از وجود ضد انقلاب، به منطقه عملیاتی می رفت.🌹 ... @kheiybar
حاج‌همت را می‌خواهم دوستان ، از اواخر حضور او در کردستان، خاطرات بسیاری دارند که نشان از روحیه اخلاص، فداکاری و مردم دوستی او دارد☺️👌. یکی از هم رزمان در این باره می گوید: یک شب در مقّر بودیم. شنیدیم که کسی صدا می زند: من می خواهم بیایم پیش شما. گفتیم که اگر می خواهی بیاییی، نترس، بیا جلو. او گفت: من را می خواهم🙁. او را پیش بردیم. آن مرد کُرد، با دیدن ، خواست دست او را ببوسد، ولی حاجی اجازه نداد. آن مرد گفت که آمده است پناهنده شود و اشتباه کرده است که به طرف ضدانقلابیون رفته است. او با اخلاقیات و رفتارهای دوستانه و مهربانانه ، شیفته او شده بود و از این که به او اجازه داده بود که یک پاسدار باشد، بسیارخوشحال بود.☺️ جالب این جاست که تعداد دیگری از افراد گروهک های فریب خورده هم که خود را تسلیم کرده بودند، درهمان لحظه ورود، سراغ را می گرفتند و می گفتند: کیست؟😊🌹 ... @kheiybar
مسئولیت ، در دوران کوتاه و امّا پربار زندگی خود، افتخارات زیادی برای میهن اسلامی آفرید😊✌️. او در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در مسؤولیت ها و موقعیت های گوناگونی به انجام وظیفه پرداخت؛ از جمله: عضویت در کمیته دفاع شهری و مبارزه با عناصر مسلح خوانین طاغوتی و ضد انقلاب♨️، تشکیل سپاه پاسداران شهرضا و تصدی امور فرهنگی این نهاد، تصدی مأموریت های فرهنگی و نظامی در مناطق کردنشین و فرماندهی سپاه پاوه، طراحی و فرماندهی عملیات محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله به اتفاق حاج احمد متوسلیان🌸، مشارکت در تشکیل تیپ 27 حضرت محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، انتصاب به سِمَتِ قائم مقام تیپ 27 تا پایان مرحله چهارم نبرد بیت المقدس و آزادی خرمشهر✌️، فرماندهی تیپ 27 محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله از مرحله سوم عملیات رمضان تا عملیات مسلم بن عقیل، تشکیل سپاه 11 قدر و فرماندهی این سپاه، و فرماندهی لشگر 27 محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله در نبردهای والفجر چهار و عملیات ویژه خیبر.😇🌹 ... @kheiybar
فرمانده کامل ، فرماندهی بود که توانایی ها و امکاناتش را خوب می شناخت☝️. او می توانست از ضعف هایش هم، قدرت بیافریند. او بهترین و مناسب ترین روش ها را برای جذب نیروها به کار می گرفت😇. مثل یک معلمِ بزرگ عمل می کرد. کارها را با دقت بین نیروها تقسیم می کرد و درانجام کارها، کاملاً نظارت، پی گیری و همکاری داشت. در مورد مسائل نظامی، یک فرمانده کامل بود😊. او، فرماندهی را به تجربه آموخته بود. وقتی نقشه عملیاتی را دربین فرماندهان ارتش و سپاه باز می کرد، با آگاهی و تسلط کامل آن را شرح می داد؛ چون خودش در تمام مراحل شناسایی، طراحی و اجرای عملیات، حضوری فعّال و گسترده داشت.🌹 ... @kheiybar
همســر ، درباره ویژگی های اخلاقی همسرش می گوید: «احترام و علاقه به همسر و فرزند، یکی از خصوصیات او بود🌸. تقوا و پای بندی به اصولی که به آن اعتقاد داشت، آن هم تحت هر شرایطی، از خصلت های دیگر حاجی بود👌. اما بیش تر و بالاتر از همه این ها، مسؤولیت او در مقابل نیروهای بسیجی بود. بارها از حضور خود در خانه متأسف و ناراحت می شد و می گفت: ما بسیجی هایی داریم که بیش تر از یازده ماه است که در جبهه می جنگند و به خانواده شان سر نزده اند😞؛ آن وقت ما.... دوستانش می گفتند: تا وقتی مطمئن نمی شد که غذای مناسب به نیروهای خط مقدم جبهه رسیده است، لب به غذا نمی زد☝️. گاهی نیمه های شب که برای شیر دادن بچه ها بیدار می شدم، را نمی دیدم. خوب که دقت می کردم، ازسوز و صدای ناله اش، می فهمیدم که در اتاق دیگری مشغول عبادت است».✨🌹 ... @kheiybar
دیدار با امام رحمةالله پس از عملیات پیروزمندانه فتح المبین، ، به همراه فرماندهان دیگر با رهبر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله دیدار کردند🌸. با این که این اولین دیدار ابراهیم با امام نبود، امّا باز هم همان احساس مرتبه اول به او دست داده بود؛ همان هیجان و دلهره و همان اضطراب و حس غریبی که همواره از وجود آن درخود لذت می برد.☺️ زمانی که امام وارد اتاق شدند، ابراهیم بی اختیار و با چشمان پر از اشک، به سوی امام شتافت و دست امام را در میان دست هایش گرفت و مداوم برآن بوسه می نشاند😢. امام لحظه ای به او نگریست و به آرامی دست به محاسن او کشید و فرمود: «شما فرزند برومند اسلام هستید😊☝️». ابراهیم با این کلام امام، انگار که جان تازه ای در او دمیده باشند، دوباره به دست امام بوسه زد.😘🌹 ... @kheiybar
عاشق عبادت✨ ، فردی پرکار بود و تقریبا در تمام ساعات شبانه روز، به دنبال کارهای نظامی و رسیدگی به مسائل بسیجیان و رزمندگان و هم چنین تنظیم برنامه های آینده کاری بود👌 و هیچ فرصتی برای استراحت یا اشتغال به کار شخصی نداشت. با این حال، زمانے که صدای اذان را مے شنید، فارغ از امور دنیوی میگشت و تنها خود بود و خدایش🌸. هیچ گاه قبل از ذڪر گفتن، کاری انجام نمیداد و در هر پیشامدی، شڪرگزاری را فراموش نمیکرد😊. زمانی که فرزند اوّلش به دنیا آمد و به دیدن خانواده رفت، قبل از این که نوزادش را بغل بگیرد، خود را به زیر زمین خانه رساند و شروع به نماز و شکرگزاری از خداوند به خاطر هدیه این نعمت پرداخت☝️؛ زیرا معتقد بود اول باید شکر نعمت را به جا آورد، بعد از آن بهره مند نعمت شد. در نیمه های شب و در خلوت تاریکی، با دلی شوریده و بی قرار، روح و جانش در تضرّع بود🍁. در این لحظات، حال خوشی داشت. کاری با این دنیا نداشت؛ گاه چیزی زمزمه مےڪرد و گاهی هم ضجّه میزد و اشک میریخت.😢☝️ ... @kheiybar
خواب کیلومتری به خاطر مشغله ها و کارهای زیادی ڪه در جبهه داشت، فرصت کافی برای خواب و استراحت نمی‌یافت🙁. او بیش تر شب ها هم، برای عملیات‌های آینده، نقشه طراحی و برنامه‌های روزهای آینده را مرور میکرد.✌️ بعضی شب ها هم برای سرکشی به قرارگاه‌های دیگر مےرفت🚶‍♂. بنابراین، بیش تر اوقات برای جبران کمبود خواب، زمانے که سوار ماشین میشد و می‌خواست ازجایی به جای دیگر برود، فرصتی برای خواب پیدا میکرد و مثلاً در فاصله طی مسیرهای طولانی اندکی مےخوابید.😊🌹 ... @kheiybar
آزمایش با کفر و ایمان بعد از عملیات خیبر و فتح جزیره مجنون، بر اثر شدت آتش دشمن🔥، پُل های متحرک خراب و ارتباط با خط قطع شده بود و تدارکات و ارسال نیروی کمکی، ممکن نبود.😣 زمانی که ، اوضاع را آشفته و روحیه بچه‌های خط را پریشان دید، 🙁با هر زحمتی بود، خود را به خط رساند. جوانان رزمنده با دیدن ، به طرف او دویدند😍 و با این استدلال که به دلیل نداشتن مهمات، سنگینی آتش دشمن⚡️و نرسیدن نیروهای پشتیبانی و تدارکات، نتوانسته اند به خوبی ایستادگی کنند، اظهار شرمساری کردند😞. با شنیدن این سخنانِ مأیوسانه بچه ها گفت: «هیهات... هیهات... من چی دارم میشنوم.برادرها، این حرف ها را نزنید. ما در این جنگ، به سلاح و تجهیزات نظامی متکی نبوده ایم و نیستیم. ما اتّکای به خدا داریم.😌☝️ما این جنگ را با خون پیش می بریم. خداوند در این جنگ، صدام را با کفرش می‌آزماید و ما را با ایمانمان»✨. با این هشدار ، بچه ها روحیه تازه‌ای یافتند و صدای تکبیرشان به هوا برخاست.😇✌️ ... @kheiybar
بدگویی دشمن ، درباره ایشان چنین میگوید: رفتیم تو قرارگاه. بچه ها نشسته بودند دورهم و گرم حرف زدن بودند🙂 و درباره برنامه دیشب رادیو📻 عراق ـ که در آن از بدگویی کرده بودند صحبت می‌کردند. گفتم: «پس کار خیلی دُرسته، بیش تر از اون چیزےمی که فکرش رو می‌کردیم☹️. مگه اون صحبت امام رو نشنیدین که می‌گفتند: هر زمان شرق و غرب شما را تأیید رد، وامصیبتا❗️ اما اگر بدگویی رد و ناسزا گفت، اون موقع شما بدونین که کار خوبی می‌کنین😇. پس باید خوشحال بشیم که رادیو عراق ارزش فرمانده ما را پیش ما بیش تر ڪرده است».😊🌹 راوی:همرزم‌شهید ... @kheiybar
فروتنی روزی که بچه های گردان به عملیات رفته بودند، عده‌ای در آسایشگاه بودند ڪه وارد آسایشگاه شد و بر پا داده و همه را به خط کرد و گفت ڪه باید مهمات بار بزنیم😑 و امکان دارد که این کار تا صبح طول بکشد.😶 بچه ها چون را نمی‌شناختند، شروع به غرغر کردند. ولی با ایجاد روحیه و با اخلاق خوش☺️، به بچه ها کمک کرد تا مهمات را بار بزنند. گاهی که بچه ها خسته می شدند و دست از کار می کشیدند، حاجی آن ها را تشویق می کرد و دل گرمی می داد. به این ترتیب، تا صبح سه کانتینر مهمات💣🔫 بار زده شد. بعد از چند مدت، زمانی که در مقر تیپ سخنرانی🎤 می کرد، تمام بچه ها از این که متوجه شدند شخص ناشناسی که آن شب همراه آنان در حمل مهمات ها💣 کمک می کرده، همان حاج‌همّت، فرمانده لشکرشان بوده، شرمنده شدند و به تواضع بےکران او آفرین گفتند.😇🌹 ... @kheiybar
درخواست شهادت در خانه خدا در گیرودار عملیات خیبر بود که شهیدهمّت، در جمع فرماندهان گردان سخنرانی🎤 و برای روحیه دادن به آن ها، بر لزوم ایمان و اخلاص در بچه ها تأکید کرد☝️. حاج میثم، یکی از فرماندهان گفت: حاجے من تعجب مےکنم🤔 که شما با این که در تمام عملیات ها به طور مستقیم در خط مقدّم حضور پیدا می کردید، چطور تا به حال حتی یڪ جراحت هم برنداشته اید.☹️ شهیدهمّت خندید☺️ و گفت: «حق دارید تعجب کنید. آخر خبر ندارید قضیه از چه قرار است. من در مکه🕋 معظمه که بودم، از خدا خواستم که در این جنگ، نه اسیر بشوم و نه معلول و مجروح. فقط زمانی که آن قدرشایستگی پیدا کردم که در صف بندگان صالح خداوند قرار بگیرم، آن وقت در جا شهیدم کند».🕊 ... @kheiybar