خشتـــ بهشتـــ
شهدا با معرفتند!
نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند...
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند...
شهدا با معرفتند!
نشان به آن نشانه که هربار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...
شهدا با معرفتند!
نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی...
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا...
شهدا با معرفتند!
پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری...
شهدا رفیق بازند!
باور کن!!...
#ازشهدابخواهدستترابگیرند...
#شهداگاهینگاهی
#اللهمارزقـناتوفیقالشهادهفیسبیلکــ
#شهیدمحمددلجو 💔
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
گناه کردن که کاری ندارد!
#مومن بودن جسارت میخواهد👌
اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی !!
اینکه وسط یه عده بی حجاب در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی !!
اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !!
اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنى !!
ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتخار کن ...
تو خاصی ...
تو شیعه على هستى ...
تو منتظر فرجى ...
تو گریه کن حسینى ...
نه اُمُّل ...
بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت ...
به محاسنت ...
به چادرت ...
به عزاداریت ...
به سیاه پوش بودنت ...
می ارزد به یک لبخند رضایت #مهدی فاطمه.
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_بیست_و_یکم1⃣2⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
کفن
روایات زیادی در خصوص خرید کفن قبل از مرگ آمده است. از جمله امام صادق (ع) می فرمایند:» هرکس کفنش را در خانه اش داشته باشد، نام او جزو غافلان نوشته نمی شود. هرگاه بدان نگاه کند ثواب و پاداش خواهد داشت.«
یک بار رفته بودم مشهد مقدس. بنا بر توصیه بزرگان از اونجا یک کفن تهیه کردم. بردم حرم مطهر آقا علی ابن موسی الرضا (ع) و کفن رو متبرکش کردم. تو جمعی نشسته بودیم صحبت که شد من گفتم: سید جان من برای خودم یک کفن از مشهد تهیه کرده ام سید نگاه عجیبی به من انداخت و گفت: شیخ، مگه ما قراره با مرگ از این دنیا بریم که کفن احتیاج داشته باشیم؟!! مگه خود شماها به ما یاد ندادید که شهید غسل و کفن نداره؟! ما باید با شهادت از دنیا بریم که احتیاجی به کفن نباشه.
این قدر ای حرفش رو قرص و محکم گفت که مو بر بدنم راست شد!! حسابی از خودم خجالت کشیدم. سید کجا بود و ما کجا بودیم؟!
سید حالات راهیان نورش رو همیشه تو خودش داشت. ما وقتی از راهیان نور بر می گشتیم یکی دور روز بعد فراموش می کردیم. درگیر زندگی و کار می شدیم. اما سید با هیئت، روضه، ارتباط با خانواده شهدا، خوندن کتاب شهدا و طرق مختلف حالاتش رو حفظ می کرد.
یک بار دیوانه ای از کنارمون رد شد. من بدون توجه در خصوص این اشخاص صحبتی کردم. سید به من عتاب کرد و گفت: خوش به حال این ها که حساب کتاب ندارند، ما اگر پشت سر این ها حرف بزنیم ممکنه حقی به گردنمون بیاد، مفتکی برای خودمون دردسر درست نکنیم! حسابی از حرف سید خجالت کشیدم.
خیلی به من و سایر طلبه ها توصیه می کرد دست جوان ها رو بگیریم. می گفت تو جمع مردم محور باشید. جوان ها رو دور خودتون جمع کنید.
یکی ار بچه مذهبی ها وارد فضای خاصی شده بود. سید یکی دوبار بهش تذکر داد. طرف گوشش بدهکار نبود. سید کم کم رابطه اش رو با او کم رنگ کرد، اما باز به رفقا می گفت حواستون به این بچه ها باشه حیفه از راه مسجد و هیئت دور بشه.
دو تا جوان بودند با من و سید رفاقتی داشتند، اما اهل نماز و مسجد نبودند. به سید گفتم: سید حیفه این ها انسان های رو راست و درستی هستند اما اهل نماز نیستند.
سید رفت و آمدش رو با اون ها بیشتر کرد. طرح رفاقت ریخت، ارتباط پیدا کرد و الحمدلله خیلی زود نتیجه داد و اون ها اهل نماز و مسجد شدند.
بارها شده بود که کمک مالی می کرد. می خواستم قرضش رو بدم، اصلا یادش نبود. می گفتپول چیه به من می دی؟! مگه من بهت پول دادم!!
بی رغبت به دنیا بود. سال خمسی اش که می رسید می اومد حساب و کتاب می کرد. چندیدن بار من خمس سالش رو حساب کردم. اولین خمسش تقریبا هزار تومنی شد و آخرین بار نزدیک به چند میلیون تومان خمسش شد، بدون اینکه ذره ای اعتراض کنه پول خمسش رو تمام و کمال پرداخت کرد.
یه بار باهم رفتیم رستوران، صحبت از کار و زندگی و... پول شد. سید گفت: شیخ، خیلی ها فکر می کنند من درگیر دنیا شدم، ساخت و ساز و خرید و فروش محصولات کشاورزی و... رو از من می بینند می گن سید هم دنیایی شده. به خدا ذره ای به این ها تعلق خاطر ندارم. دوست دارم دست به جیب باشم، محتاج مردم نباشم، تا جایی که دستم می رسه کمک کنم و...
در خاطرات شیخ محمد بهاری می خوندم که از همه دیرتر پای درس عرفان استادش رفت، اما از بین 300 نفر، از همه زودتر بارش رو بست و به خدار سید.
سید هم همین طور بود. تو این مدت کم خیلی خوب بارش رو بست که یکی از علت هاش اشک چشم سید بود.
سید خیلی حالت بکاءداشت. گریه به انسان قلب سلیم می ده، قلب سلیم حب دنیا رو از دل انسان بیرون می بره، قساوت رو می بره. همه رذلیت ها رو از بین می بره و سید همین طور شد.
بعضی وقت ها وسط روضه طاقت نمی آورد بلند می شد می رفت بیرون قدم می زد. چند جا وسط روضه بلند شد داد و بیداد کرد. تحمل شنیدن این مصیبت ها را نداشت.
شب های محرم بعد از اینکه هیئت تموم می شد، سید می رفت گوشه ای و باز دم می گرفت. با ذکر حسین حسین دوباره بچه ها دور سید حلقه می زدند و یکی دو ساعتی روضه و سینه زنی راه می انداخت. از روضه و سینه زنی سیر نمی شد.
سید نوجوان بود، یه بار تو هیئت روضه حضرت زهرا (س) خونده شد. سید این قدر گریه کرد که من نگرانش شدم. هیئت تموم شد بود اماگریه های سید تمومی نداشت. به زور سید رو آروم کردم.
تو خوزسان ایام عید که می شد، وضعیت حجاب متاسفانه خیلی بد می شد. مسافر ها می اومدند، جو اونجا خراب می شد.
با سید برای خرید لوازم غذا برای زائرها که می رفتیم، اصلا توجهی نداشت. خیلی مراقب بود که چشمش به نامحرم نیفته.
جالبه این داستان من رو بی اختیار یاد جمله حاج حسین یکتا انداخت. حاج حسین می گفت: خیلی ها از من می پرسند چکار کنیم شهید بشیم، یا دست کم مقام شهدا رو داشته باشیم.
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_بیست_و_دوم2⃣2⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
حاج حسین یه کد خیلی خوب به ما داد: شهدا اول مراقبت از دل هاشون کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند.
روایی می فرماید القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله : مدافعان حرم اول از حرم خدا خیلی خوب دفاع کردند که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب (س) رو دادند...
یک بار در رستوران بین راهی پیاده شدیم تا نماز بخونیم. خیلی وضع حجاب خانم ها نامناسب بود. سید گفت: شیخ سریع بیا وضو بگیریم و از اینجا بریم. ما که نمی تونیم تاثیر بذاریم حداقل حضورمون اینجا توجیه گناه این ها نباشه. بلافاصله وضو گرفتیم و حرکت کردیم...
هیئت خصوصی
سال 81 بود که با چند نفر از دوستان از جمله سید، تصمیم گرفتیم که یک هیئت خصوصی راه اندازی کنیم. عهد کردیم که اون شبی رو که قراره بیائیم هیئت مراقبه داشته باشیم که کمتر گناه کنیم، همیشه هم با غسل زیارت می اومدیم تو هیئت.
جمع با صفائی بود. خلوص نیت بچه ها جمع ما رو خیلی گرم کرد. غالبا مداح هم خود بچه ها بودند. شب های عاشورا برنامه مون ویژه بود. بعد از مراسمات عمومی تازه می رفتیم اونجا و تا صبح مشغول عزاداری و شب زنده داری می شدیم. سید حال و هوای عجیبی داشت. عاشق دلسوخته اهل بیت (ع) بود.
او معمولا می رفت تنها پشت اوپن آشپزخانه می نشست. جوری بود که هیچ کس سید رو نمی دید. فقط ما صدای ناله هاش رو می شنیدیم. می گفتم چرا می ری اونجا قایم می شی؟ شما سید جمع ما هستی باید بیای وسط جمع باشی.
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_بیست_و_سوم3⃣2⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
می گفت نه، جام خوبه. تو روضه ها ناله های عجیبی داشت. موقع شنیدن روضه های بی بی زینب (س) خیلی بی تاب می شد. بی بی رو عمه جان صدا می کرد... جالب بود سید آخر مراسم خیی زود بلند می شد می رفت.
نمی خواست بعد از مراسم اون حالت وصلش از بین بره، ما می نشستیم بعد از مراسم میوه و چایی می خوردیم، می گفتیم و می خندیدیم و بر می گشتیم منزل، اما سید رو بارها بعد از مراسم دیده بودم که می رفت مزار شهدا و اونجا با شهدا خلوت می کرد.
نمی دونم چقدر حال داشت که بعد از اون همه گریه تو هیئت، باز می رفت گلزار شهدا، همین اشک ها و توسلاتش بود که سید رو اینقدر آسمانی کرد و شهادتش رو هم مثل اربابش قرار داد...
یک شب تو اون جلسه من روضه حضرت زهرا (س) رو خوندم. سید خیلی بی تابی کرد. اوج روضه خوندن من بود که سید بلند شد داد می زد؛ خطاب به قاتلین حضرت زهرا (س) می گفت: نامردها اگه من اونجا بودم پدرتون رو در می آوردم...
اما سید واقعا از ته دلش این حرف ها رو زد. بعدش نشست و های های گریه کرد...
*
ما عاشق سینه زنی تو هیئت بودیم. یه شب بعد از هیئت با سید در خصوص سینه زنی و.. نوکری امام حسین (ع) صحبت شد گفتم سید به نظرت تکلیف نوکرای امام حسین (ع) اون دنیا چطور میشه؟!!
یعنی میشه اونجا هم هیئت برگزار کنیم؟ سید گفت: داداش چرا که نه؟! تازه اونجا ما در کنار ارباب سینه می زنیم، انشاالله خود آقا رو اونجا می بینیم. این حرفش شاید از روی روایات و... نبود، اما از روی عشق و ارادتش زد و خیلی به من چسبید...
یادم اون ایام یکی از رفقای هیئتی ما طلا فروشی زده بود. سید به من گفت: داداش من روم نمیشه بهش بگم که این کارش درست نیست. باهاش راحت نیتسم. تو برو بهش بگو این شغل برای جوان و مجرد و... خوب نیست. چون دائما در معرض نامحرم قرار داری، انسان راحت تر آلوده میشه. دغدغه رفقای هیئتی رو داشت. نه اینکه شغل رو نفی کنه، اما برای هر کسی مناسب نمی دونست. مخصوصا جوان مجرد که قطعا اون فضا روش اثر منفی خواهد داشت. از ریزبینی سید خیلی خوشم اومد و خدا رو به خاطر داشتن این چنین دوستی در این دوران شکر کردم...
*
من یه تسبیح خیلی قشنگی داشتم. همیشه تو دستم بود یه روز با سید بودیم، یکی از بچه ها تسبیح رو از من خواست. من ندادم خیلی اصرار کرد من دلم نیومد بهش بدم. بعدش سید رو کرد به من و گفت: سعی کن تو دنیا به هیچ چیز وابسته نباشی، هر چقدر انسان وابستگی داشته باشه رفتنش هم سخت تره. بعدش گفت: تو راهیان نورد دوتا پلاک شهید اومد دستم. با اینکه خیلی برام عزیز بودند اما رفقا خواستند و من هم اون ها رو دادم رفت. دوباره خدا توفیق داد یه انگشتر شهید برام آوردند. مدتی توی دستم بود اما باز رفقا چشم طمع بهش انداختند و اون رو هم از من گرفتند. بارها و بارها چیزهایی رو که داشتم با اینکه خودم لازم داشتم اما دادمش به رفقا...
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
🔴شناخت جریان نفاق
♦️امام خامنه ای :آن کسانی که در پی تغییر هویّت انقلاب بر میآیند، معمولاً با پرچم رسمی و با تابلو جلو نمی آیند؛ آنچنانی حرکت نمی کنند که معلوم بشود اینها دارند با این حرکت مخالفت می کنند؛ حتّی گاهی به عنوان طرفداری از حرکت انقلاب، یک اقدامی می کنند، یک اظهاری می کنند، کاری می کنند، زاویه ایجاد می کنند؛ انقلاب از جهتگیری خود بکلّی دور می افتد، برکنار می شود
#کلام_رهبری
مداحی آنلاین - میره از کاظمین تا مشهد - حسین طاهری.mp3
4.87M
🌸 #میلاد_امام_جواد (علیه السلام)
♥️•√ ولی عهد اومد برای ایران
جونم قربون گل پسر سلطان ♥️•√
🎤 #حسین_طاهری
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆