یک اتفاق #عجیب در تدفین فرمانده #مدافع_حرم: «میدانم زندهای! با تو زندگی میکنم #مصطفی»
مصطفی آرام داخل قبر خوابیده، همسرش میخواهد مثل همیشه او را از زیر #قرآن رد کند، قرآن را در میآورد و روی صورت #مصطفی میگذارد، یک اتفاق عجیب... همسرش همانجا میگوید:«میخواستی نشانم دهی که #شهدا_زندهاند؟ اینها را میدانم. من با تو #زندگی میکنم #مصطفی»
#سالروز_شهادت_شهیدمصطفی_صدرزاده🌸🍃
#بایادش_صلوات 🌟🌹
||•🇮🇷 @marefat_ir
.
خشتـــ بهشتـــ
🍃در #خرداد متولد شد، تا زودتر از تابستان به قلبِ خانواده گرما ببخشد...
.
🍃پسری متولدِ #هشتمین روزِ خردادماه⚘
.
🍃پدر عاشق #چمران بود و جنگ های نامنظمش و دل سپرده به طنینِ روح نواز دعای کمیل در جبهه ها...
پس نامش را در شناسنامه #مصطفی گذاشتند و بر زبان خواندند کمیل ❤️
.
🍃خو گرفته با #هیئت و #اشک رشد کرد و بزرگ شد...
.
🍃دیپلم گرفت و در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل داد اما چیزی از عشقش به #دانشگاه_امام_حسین (ع) کم نشد.
.
🍃 سرانجام در ماهِ دوم آموزشیِ سربازی جذب #سپاه شد🙂
🍃برای کمیل اما اینجا پایانِ راه نبود...حالا همه تلاشش رفتن به یگانِ ویژه #صابرین بود.
.
🍃میخواست در بالاترین قله خدمت بایستد و جان فشانی کند.🥀
.
🍃عضو صابرین شد و #عاشقانه خدمت میکرد.
.
🍃آرزوی شهادت به دل داشت...در زیباترین لحظات زندگی اش هم #شهادت را طلب میکرد🕊
🍃خبر رسید گروهِ #پژاک پا درون کشور گذاشته...یگانِ صابرین برای کوتاه کردن دستِ متجاوزان راهی #غرب شدند...
.
🍃و در این میان کمیل و چندین تن از همرزمان آماده #پرواز بودند...🕊
.
🍃به تاسی از #مادرِ_بی_نشان(س) تیر به پهلویش نشست و روح از تنش پر کشید...😔
کمیل، #مدافع_وطن شد🇮🇷
.
🍃امروز هم برای این وطن،مدافعانی #سفید_پوش قد علم کرده اند تا حافظِ جانِ مردم سرزمینشان باشد👨⚕
.
#میلادت_مبارک ، مدافع وطن ⚘
.
✍️نویسنده: #زهرا_قائمی
.
به مناسبت #سالروز_ولادت🥀
#شهید_کمیل_صفری_تبار💜
#جوان_مؤمن_انقلابی💚
#تولدت_مبارک_عزیز_برادرم💛
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
#شهدایی_شو ❤️••👆🏻
#خاطرات_شهدا📚
هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. قرار بی قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس«ع» کرده بود.حسرت هایش برای نبودن در کربلا ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر علمدار و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
عشق به شهید ابراهیم هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی سید ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش ارباب کند .
با شهادتش شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست.
#مصطفی در صدر قلب ها بود چه
در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، شهادت می خواست .در روز تاسوعا شهید شد ،
روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
✍نویسنده : طاهره بنایی منتظر
به مناسبت سالروز ولادت🗓
#شهیدمصطفیصدرزاده🌿
@shohadae_sho
#شهدایی_شُو 👆